عنکبوت کاغذی
نویسنده:
عباس بیک پور (قلندر)
امتیاز دهید
دفتر ششم کمی متفاوت از دفاتر قبلی است با کمی چاشنی غر زدن، تلفیقی از نثر و شعر سپید و شعر نوی موزون، آمیخته به خاطره و بار خاطر.
تقدیم به دوستان کتابناکیام، آنانکه با نقدها و تشویقهایشان مخاطبی امیدبخش بودند و هستند.
و من در اعماق تاریکی، در جستجوی نورم. درونم بس تاریک است و تنها کورسویی از دور میبینم . راهیام بدانسو...
بیشتر
تقدیم به دوستان کتابناکیام، آنانکه با نقدها و تشویقهایشان مخاطبی امیدبخش بودند و هستند.
و من در اعماق تاریکی، در جستجوی نورم. درونم بس تاریک است و تنها کورسویی از دور میبینم . راهیام بدانسو...
آپلود شده توسط:
sagaro
1392/04/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عنکبوت کاغذی
و شش را سخت بشکافیم و دودی نو دراندازیم
بیا یک شب چنان آتش بسوزانیم پرشعله
که هم چشمش بسوزد هم بنفش و سبز و هم هاله
به قربانت بیا یک شب تمام شهر را مجنون
ز سوز سینه ی پردود و دلهای سریر خون
بیا جفتک زنیم همچون فهیم "نازچشمانت" ;)
به هر فهمیده ی نافهم بی ارج فراوانت
بیا فریاد برداریم که دودش گرچه ما را کشت
ولی هرگز نکردم رنجه بر کوبیدن کس مشت
بیا آتش بیفروزیم و سیگارش به هم سوزیم
به جای آنکه پیش "او" کمر خم کرده بر تعظیم
به خال هندویش بخشد تمام ملک دارا را
بیا دودی کنیم از غم ز بهت چشم سارا را
و "ما" در افق محو شدیم ....!!!!!!!
مثل توپ قلقلی افتاد دست بانویی
بانوی زیبا رخ و حساس و ملا پیرمرد
همچو شهر کهنه ی ویرانه ی بی بارویی
گفت بانو: "شعر تو، ملا، عجب چرب و تر است
در مثل در بحر نا آرام کشتیپاروئی
با تو من آرام و ناز و راحت و آسوده ام
بی تو باید گفت کارم پخت و پز یا جارویی"
سال بگذشت و یکی دیگر بیامد شیر تر
کرد بانو را اسیر شعر و نثری جادوئی
گفت ملا: آه! لعنت بر چنین طبع ظریف
کین چنین بی عرضه شد مقهور و لنگ یارویی
زین پس از شعر و غزل دوری کنم شاید شبی
جفت آید با فهیم اسبیّ و زاید یابویی:-(
شاعر: فهیم.
بی گمان در همسری با تو بلی گفتم همی
یا اگر بودم یکی پیر عجوزه در به در
خاک راهت را به آب دیده می رفتم همی
انگبین گویی چکد از کلک مهرافزای تو
من نگو از شعر تو سیگار می جستم همی
بود ملایی و سیگاری و یک دانه الاغ
تا که آمد شعر تو بنده چو خر خفتم همی
"دودکش جان" خاطرت آسوده باشد بنده هم
در مرام دود و دم با جانبت جفتم همی
متاسفانه شاعر میان دود و دم گم شد!
از خودش یا ظلم بی حد جماعت خسته است
گرچه ملا آن زبانش از سرودن شسته است
مغز او پر بی گمانی پسته دربسته است
می کشد "درویش" با مقراض از او یک سخن
بس که این "ملا" فهیم و عاقل و وارسته است
یک نفر ملای عاقل در جماعت شد پدید
گاه گاهی از کسالت گوشه ای بنشسته است
ای جماعت قدر او دانید و دل را مشکنید
طوطی شکرشکن یاکه هلو بی هسته است
واژه ها را در ید قافیه بستن مشکل است
او لغت دان است و بینا و بصیر و منتقد
در مرام او ولیکن دل شکستن مشکل است
کهنه درویشان فدای اینچنین ملای نیک
هم خودش هم آن فهیمش خوشگل است
ترک سیگارو ازآن یکسر گسستن مشکل است
بر رفیقان دخانی دیده بستن مشکل است
کافه در ملا نشینی با قلندر خوشگل است
با چنین ملای دودی غم شکستن خوشگل است
یک دودکش :))
کند تجویز قداره، به دور از چشم بدکاره
فهیم است او و میداند که آدمهای سیگاری
مگر با مرگ پیمایند راه ترک ِ یکباره
- غلام چشم مستش شد هرآنکس دید رخسارش
اخیرن یک نفر دیدهست و هم گشتهست بیمارش;-)
خلاصه، قصهگو بودیم و شهر قصهمان گم شد
دوای درد بیشهری همیگفتند: سیگاره
اگر چه بوسه دادیمش، برای غم کشیدیمش
به دست-آخر، گرو بستد شُش و دندان و لبها ر ِ!
بگویم پند پیرانه اگر "درویش" بنیوشد
نگوید پشت سر: "ملا گمانم سخت بیماره!"
«بیا تا آخرین نخ را به آه آتشین سوزیم
و ناگه پاکت آنرا به یک ضربت کنیم پاره!»
یک دانه ملای مرحوم!
خلاصه قلندر جان اشعارتون و بیشتر از اون متن هاتون خیلی به دلم نشست!البته دفتر های قبلی تون ر و هم دارم اما نخوندم هنوز!آمان از دست درس و دانشگاه و مانیتور کم نور زاغارت من!درگیر و ترک عادت و به گمانم اسم یکیش هم سفر کوتاه تنهایی باشه و چند تای دیگه یه جورایی درد های آشنایی از جنس وجدان درد و... بودن خیلی برام آشنا وشیرین بودن!آدم باید به هر زبونی شده خودش رو به دنیای بیرحم ثابت کنه!چه با نوشتن شعر چه تحقیق علمی و...
وناگه پاکت آنرابه یک ضربت کنیم پاره
اسیردودسیگارم گلویم سخت میخاره
ولی لامصب این آتش چه دودخوشگلی داره
میان شست وسبابه نشیندبا افه آره
چه خاموشانه لب برلب هزاران بوسه میکاره
ببین این جانی خاموش چه کین کهنه ای داره
که هم سوزدخودش را هم من وماراکه بیچاره
بیا ملا که آهش را وکرمش را نگاهش را
بریزیم دوروپاکت را به یک ضربت کنیم پاره
شاعر:یک فرونددرویش ماشین دودی;-)