از دار تا بهار: مجموعه شعر
نویسنده:
پرتو نوری علا
امتیاز دهید
بخشی از شعر پنج سبز:
هاشور خورده گونه هام از خراش،
از خط چشم و ریمل
در اشک گاز.
پرتاب می کنم هرچه سنگ و آجر
بر سر حرامی ی اسلحه پوش
زیر گلویم لوله می شود
گلوله
گره کور، روسری،
می درانم اش با چنگ
با ناخن های سبز شکسته
در سکوت آینه
لبم به خنده می گشاید؛
برجسته تر می شود
هاشور گونه ها
زار میزنم
جر می دهم روپوش خاکی را
بر تنم
تکمه هاش، ساچمه؛
رگبار سرب
می شکند سکوت آینه را؛
از پیکرم
تنها سینه بند و شلوار جین بازمانده
مابقی همه زخمی است
در آینه...
هاشور خورده گونه هام از خراش،
از خط چشم و ریمل
در اشک گاز.
پرتاب می کنم هرچه سنگ و آجر
بر سر حرامی ی اسلحه پوش
زیر گلویم لوله می شود
گلوله
گره کور، روسری،
می درانم اش با چنگ
با ناخن های سبز شکسته
در سکوت آینه
لبم به خنده می گشاید؛
برجسته تر می شود
هاشور گونه ها
زار میزنم
جر می دهم روپوش خاکی را
بر تنم
تکمه هاش، ساچمه؛
رگبار سرب
می شکند سکوت آینه را؛
از پیکرم
تنها سینه بند و شلوار جین بازمانده
مابقی همه زخمی است
در آینه...
آپلود شده توسط:
HeadBook
1392/05/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی از دار تا بهار: مجموعه شعر