رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
داستانهایی از زندگانی امیرکبیر
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 31 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 31 رای
از پیشگفتار کتاب :
داستانهایی که در کتاب در مورد این بزرگ مرد تاریخ ایران آمده است تنها گوشه ای از زندگی آن مرد بزرگ را نشان میدهد . او چون انسان بود زندگیش خالی از ضعف نبود . پس از شهادتش کوششهای فراوانی شد که شخصیتش تخریب شود . او را به دزدی ، خیانت و بیگانه پرستی متهم کردند اما حتی در زمانی که در همه شهرها و قریه ها و مسجدها تبلیغات دروغین ناصری ادامه داشت وبر سر در هر امامزاده ای سخن از عدالت ناصری بود ، مردم شریف و سپاسگذاری در خانه سر در گوش هم از عصر غرورآفرین صدارت امیرکبیر سخن میگفتند ...
کتاب متن به هم پیوسته و سنگین تاریخی ندارد ، بلکه مجموعه داستانهای مستقل و کوچکی است که برای خواننده غیرحرفه ای نیز جالب است .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1392/05/19

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی داستانهایی از زندگانی امیرکبیر

تعداد دیدگاه‌ها:
7
سرنوشت اولین سماور ساز ایرانی...
🔻 فریدون آدمیت در کتاب امیر کبیر و ایران ؛ داستان جالبی را از قول محمد علی فروغی نقل میکند؛ که شنیدنش خالی از لطف نمیباشد با هم بخوانیم :
تلفظ صحیح آن سماوار میباشد.عوام به آن حمام برنجی میگفتند.ایرانیان در ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه با سماور آشنا شدند.
🔻 بدین ترتیب که در بار فرانسه هدایایی برای شاه و صدراعظمش فرستاد.سماور امیر کبیر کوچکتر و از جنس نقره و منبت کاری شده بود.
🔻 غیر از این دو سماور ؛ ملک التجار روسیه نیز ، دو سماور با یکدست ظروف چای خوری برای امیر به ارمغان آورد.امیر یکی از زبردست ترین صنعتگران ایرانی را که اصفهانی بود احضار کرد و از او خواست تا نظیر آنرا بسازد.
🔻 استاد صنعتگر اصفهانی ، بخوبی از پس کار بر آمد و امیر او را شادمانه نواخت و سپس سرمایه ای در اختیارش قرار داد تا به تولید سماور بپردازد و انحصار ساخت سماور را تا چندین سال به او واگذار کرد.اما از بد روزگار ؛ امیر از صدارت برکنار شد.
🔻 پس از برکناری امیر ، کار آن صنعتگر به تباهی رسید.زیرا ماموران بسراغ سماور ساز رفتند و سرمایه ای را که امیر در اختیارش گذاشته بود ، را مطالبه کردند.او نیز چون سرمایه را صرف تهیه لوازم کار نموده بود ؛ حتی با فروش کل زندگیش نتوانست تمام سرمایه را برگرداند. و مقداری از آن باقی میماند.
🔻 ماموران دولتی ، استاد هنرمند را به بازار برده و میگردانند و آنقدر بر سر و رویش کوبیدند که کم کم رهگذران بر او رحم کردند و هر کس سکه ای پرداخت تا سرانجام، بدهی او پرداخت شد.اما اصابت ضربات چوب بر سر او باعث نابینایی او گردید و بقیه عمر را به گدایی نشست !

‍ حرمت لباس ایرانی توسط امیرکبیر .امیرکبیر وقتی بین سالهای ۱۲۵۹ تا ۱۲۶۳ به عنوان سفیر در عثمانی بسر برد. در یکی از شورش ها در شهر الرزروم مردم به خانه محل سکونت امیرکبیر یورش بردند. امیرکبیر به حرمت نان و نمک مردم عثمانی حتی یک گلوله به سمت آنها شلیک نکرد و پس از مدتی سربازان عثمانی قائله را خواباندند.
از امیرکبیر خواستند که لباس عثمانی به تن کند تا بدون هیچ دردسری از شهر خارج شود ، امیرکبیر پاسخ داد: هیهات با چو من پخته ای ، زهی خیال خامی است که کرده اید ، من بدون لباس ایرانی حتی به بهشت جاودان هم نخواهم رفت!
شاید هرکسی دیگر جای امیرکبیر بود در آن مخمصه با لباس عثمانی که سهل است بلکه با لباس زنانه از آن قائله فرار می کرد! 

پس از آنکه امیرکبیر به جای حاج میرزا آقاسی به وزارت رسید، قاآنی قصیده ای در مدح و ثنای او سرود، چنانکه گوید :
*به جای ظالمی شقی*
*نشسته عالمی تقی*
*که مؤمنان متقی‌،*
*کنند افتخارها...*
ولی امیرکبیر که مردی دانا بود، برای چاپلوسی و تملق ارزشی قائل نبود و برخلاف دیگر ممدوحان قاآنی، چنان برآشفت که درجا مستمری وی را قطع نمود و گفت" تو تا دیروز مدح میرزا آقاسی را می گفتی و امروز که او نیست، ظالم شقی اش می خوانی و این بار مدح من می گویی!؟
قاآنی پیشتر، حاجی میرزا آقاسی را نیز مدح گفته بود... در پی قطع مقرری شاعر متملق،اعتضاد السلطنه وساطت کرد تا بلکه امیرکبیر او را ببخشد.
امیرکبیر نیز از دیگر تخصص های قاآنی جویا شد و وقتی دانست که او به زبان"فرانسه"تسلط دارد کتابی در زمینه"کشاورزی"که به زبان فرانسه بود را به او سپرد،تا در قبال ترجمه آن حقوق دریافت کند و از آن پس شاعر، هر هفته یک جزوه از کتاب را از فرانسه به فارسی ترجمه می کرد و توسط اعتضاد السلطنه پیش امیرکبیر می فرستاد و در ازاء آن،مزدی حدود پنج تومان آن وقت می گرفت..

نخستین برنامهٔ دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. اما چندروز پس از آغاز آبله‌کوبى به امیرکبیر خبر دادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. بویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان مى‌شود و چندی از کودکان براثر نزدن واکسن جان باختند. امیر پس از شنیدن این اخبار شروع به گریستن کرد، میرزا آقاخان گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى چند کودک در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند. امیر با صداى رسا گفت : و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند.
تمام ایرانى‌ها اولاد حقیقى من هستند و من از این مى‌گریم که چرا این مردم باید اینقدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
دوست عزیزنکته سنج ودانای من جناب پدرام خان عباس میرزاتاآنجاکه بنده اطلاع دارم فرزند فتحعلی شاه بوده سردارسپاه ایران درجنگ ترکمنچای که شکست هم خورد.کارهایی هم برای ایران کرده ازجمله خدمات در تبریزیا وارتش ایران و فرستادن دانشجوهابه فرانسه.میپدیرم.
اماموضوع سرخوی وفطرت انسانی یک فرد بعداز رسیدن به قدرته آیاشمااطلاع دقیقی از زندگی وبرخوردعباس میرزا باافراد زیر دست دارید.اگربخواهیم به اینگونه یک شخص راازهمه والاتر یا به گفته ای گل سرسبد بقیه قرار بدیم به نظرشماشهدای راه مشروطه وخدمتگذاران مشروطه گزینه ای مناسب تراز عباس میرزا نیست.آیاخدماتی که عارف قزوینی بهارعشقی فرخی و... کردندبزرگتر نیست فرخی وعشقی که جان در راه آزادی دادن یاعارف که در فلاکت تنگدستی مرد وحتی پاکت پول رضاشاه رو پس داد ودرآخرین لحظه زندگیش سرود
ستایش مرآن ایزد تابناک
که پاک آمدم پاک رفتم به خاک
بزرگتر نبود.ملک الشعرا که دیگه همه از زندگیش میدونن ونیاز به گفتن نیست که چه مشقتها کشیذ این بزرگمرد
یاتقی زاده لاهوتی یا دکترارانیو....
دوم قایم مقام فراهانی:
بله قایم مقام مردی فوق العاده وبافطرت انسانی بودودراین موضوع هم شکی نیست هرچندازنگارش من افتاد
امالحطه ای که من این متنومینوشتم مثل الآن حضورذهن دقیق نداشتم اما سه نقطه در پایان اسم مصدق وامیرکبیروکریمخان زند گداشتم که دراکثرزبان ها همانگونه که میدانیدرایج است به معنای دیگران یا بقیه
اما درموردتربیت باشما مخالفم چراکه تربیت هرفرد باتوجه به شرایط اجتماعشه وخوی وذات آن فرده به نطرشماهرکس دیگری بودایا امیرکبیر میشد.
سعدی فرموده:
چون بوداصل گوهری قابل
تربیت را درواثرباشد
هیچ صیقل نکونداندکرد
آهنی راکه بدگهر باشد...الخ
قایم مقام یکی ازاساتیدو الگوهای زندگی امیربود.همینطورکه کریمخان زندهم الگوامیربوده ودرباب ایشان گفت ای کاش درهردوره یک کریمخان بود تامردم لذت زندگی واقعی رل میچشیدند.
[quote='khoday']بعدازحمله اعراب تنها چندتن ازپادشاهان وبزرگان بودندکه در اوج قدرت خویش راگم نکردند ازجمله کریمخان زند.امیرکبیر ودکترمصدق..تاتاریخ هست ونامی ازایران هست این سه فرزند مام میهن زنده هستند.[/quote]
پس قائم مقام فراهانی و عباس میرزا چی؟ همین قائم مقام فراهانی بود که امیرکبیر رو تربیت کرد
بعدازحمله اعراب تنها چندتن ازپادشاهان وبزرگان بودندکه در اوج قدرت خویش راگم نکردند ازجمله کریمخان زند.امیرکبیر ودکترمصدق..تاتاریخ هست ونامی ازایران هست این سه فرزند مام میهن زنده هستند.
داستانهایی از زندگانی امیرکبیر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک