رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

داستان ها و پیام های عطار در منطق الطیر و الهی نامه

داستان ها و پیام های عطار در منطق الطیر و الهی نامه
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 49 رای
درباره:
عطار
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 49 رای
این کتاب شامل داستان ها و حکایات منطق الطیر و الهی نامه می باشد.
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
izedmehr
izedmehr
1392/04/08

کتاب‌های مرتبط

پژوهش های ادبی و بلاغی
پژوهش های ادبی و بلاغی
5 امتیاز
از 4 رای
ژاله بر رخ لاله
ژاله بر رخ لاله
4 امتیاز
از 2 رای
معرفی کتاب - جلد 1
معرفی کتاب - جلد 1
4.6 امتیاز
از 20 رای
نامه جوانی
نامه جوانی
4.6 امتیاز
از 18 رای
Select Conversations with an Uncle
Select Conversations with an Uncle
5 امتیاز
از 1 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی داستان ها و پیام های عطار در منطق الطیر و الهی نامه

تعداد دیدگاه‌ها:
12
حکایت
پادشاهی عالی مقام بر غلام زیبا روی خود عاشق گشت و او را بسیار
دوست می داشت.شاه چون تیرانداز ماهری بود و در قصر کمانداری
می کرد آن غلام بسیار هراسان بود.زیرا شاه سیبی را روی سر او
می گذاشت . سیب را هدف می گرفت و سیب را می شکافت.زمانی
که تیر پرتاب می شد رنگ آن غلام همچون زریر(گیاهی زرد رنگ است)
می شد.مردی بی خبر چون حال آن غلام را دید از او پرسید ای غلام تو
در نزد پادشاه بسیار صاحب حرمت هستی از چه چیزی هست که روی
تو همچون زریر شده است؟غلام گفت: بر سر من سیبی می گذارند و
هدف قرارش می دهند.اگر آن تیر خطا رود همه می گویند که این
غلام،غلام ما نبود و برای ما سزاوار نبوده و اگر هم که تیر راست شود و
به هدف بخورد همه می گویند که از بخت پادشاه است که آسیبی به تو
نرسیده.
من میان این دو غم در پیچ پیچ
برچه ام جان بر خطر،بر هیچ هیچ
داستانی در مورد کشته شدن عطار نیشابوری توسط سرباز مغول ,که زیبا و شنیدنی ست ... ( درست یا نادرستش رو نمی دونم )....
گفته شده وقتی مغول ها به نیشابور حمله می کنن یکی از این مغول ها عطار رو اسیر میکنه .....سرباز مغول عطار رو می بره که به عنوان برده بفروشه ...
توی راه به شخصی برخورد میکنه که مقداری زَر داره ...اون شخص میگه عطار را با مقدار زر من عوض می کنی؟ عطار میگه نفروش , بیشتر از اینها می ارزم ....
میره و به شخصی برخورد میکنه که مقداری کاه داره , میگه عطار را با مقدار کاه من عوض میکنی؟ عطار میگه : بفروش ارزشم از این کاه کمتره .
مغول عصبانی میشه و سر از تن عطار جدا میکنه.
داستان ها و پیام های عطار در منطق الطیر و الهی نامه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک