انسان شیشه ای
نویسنده:
هوشنگ صهبا
امتیاز دهید
.
مجموعه شعر «انسان شیشه ای»
سروده «هوشنگ صهبا»
انسان شیشهای ، مجموعهی تجربههای گونهگون هوشنگ صهباست. او همه تاثراتش از شعر کلاسیک تا شعر حجم را، در انسان شیشهایش گنجانده و هیچ ابا ندارد از نمایش وامداری و علاقهاش به رباعی و نیما و سهراب و فروغ و رویا و انگار شاعر، در تلاش برای نشاندن هیچ برچسب متدوال آن زمان بر خود نبوده؛ به علاوه، شکل و فرم تازهی کتاب، در صفحهبندی و تنظیم و چیدمان و قطع، آوازی یگانه دارد. تقسیمبندی نامعمول آن به دفترهای رنگی: شعرهای سبز، شعرهای آبی، شعرهای قرمز و شعرهای سیاه و گنجاندن شعرهایی در هر دفتر به تداعی رنگی، اگر بکند، رفتار تازهای بود که این اثر را از دیگر آثار چاپی آن دوره متمایز میکرد.
شاید اولین تاثر از دیدن آن این بوده باشد که کسی خواسته به وسواس و واسطهی شیک بودن، هر چشمی را به نظاره دعوت کند. اما در دورهای ده ساله که صدها دفتر شعر روانهی کتابفروشیها شد و مخاطب عمومی، از آن همه اشباع و شاید بیزار هم بود – برعکس آنچه بعدها از اقبال عمومی به شبهای شعر گوته به نظر میآید که مردم تمایل غریبی به شاعر و نویسنده داشتهاند!! که سراپا هذیانیست، که آن میل نه از شدت کتابخوانی و فرهنگدوستی، بلکه نمایش وصلت فرهنگ عمومی به پاپ استارهای انتلکتوئالمآب است - ؛ صهبا، زیرکانه، مناسبتهای صنعتی نشر شعر همروزگارش را دستکاری میکند و اگرچه از تیراژ و فروش این کتاب در آن دوره خبر نداریم ، چنین نتیجه بعید نیست که این توجه و تلاش، در جایی که کسی در میان شاعران توجه ویژهای به آذینبندی محصول فرهنگی نداشت و اگر داشت، جایی در میان جبههی شدید روشنفکری چپمآب امپریالیسمستیزِ ضد سرمایه پیدا نمیکرد (با شدتی بیشتر از آنچه امروز هم هست)؛ نه به خودی خود، بلکه به التفات مضمون، میتوانست اثری بشود که در استمرار، استمراری که پیدا نشد، این گونه را از چرخهی بستهی مخاطب/شاعر/منتقد (که هر کدام مدام به دیگری تبدیل میشد و در فاصلهی گسستی ناپیمودنی با مخاطب عادی میماند) به سطحی عمومیتر براند تا مگر این سرانجام نمیشد که مولف جز برای به زور یک دو هزار نفری که همه آنها را یک به یک میشناسد و اغلب همه آنها مانند خود او، شاعر/نویسنده/مترجم/فیلسوف/روزنامهنگار/منتقد ادبی- سینمایی- هنری/فعال سیاسی- اجتماعی- فرهنگی؛ بنویسد و آن حفرهی تاریک بزرگ، در فاصله با سلیقهی عمومی، همچنان فراختر نه. البته این هم نه به این سادگیست چنانکه گفته آمد، که بدیهیست آنچه در تعالی سلیقه مردمی دخالت دارد، مجموعهای متناقضنماست بسته به زنجیرهی عواملی در هم دستکار و برهم.
به این ترتیب هوشنگ صهبا شکل و فرم تازهای با خود آورد: "انسان شیشهای"، که ترنسپرنت است، دروننما و مغشوش. او این تو در تویی را با انتخاب فرم و در کنار هم نشاندن گونههای ناهمگون بی از تعصب مکتبی، نمایش داده، همگون میکند: یعنی آدم امروز، دلبستهی دیروز، چشم به راه فردا؛ چاره از هیچ کدام ندارد (نگاه کنید به شعر "ای روزهای دور جذبهی آهنگ": من در محاصرهی سیبهای بیداری/موسیقی عجیب تنفس را/بر پارههای پردهی بودن/ترسیم کردهام...).
و در این نمایشِ بدیع پیشاپیش شکست خورده؛ صهبا، زود دیر بود، که هرکس بخواهد کار را یکسره کند، همیشه زود دیر است:
بیشتر
مجموعه شعر «انسان شیشه ای»
سروده «هوشنگ صهبا»
انسان شیشهای ، مجموعهی تجربههای گونهگون هوشنگ صهباست. او همه تاثراتش از شعر کلاسیک تا شعر حجم را، در انسان شیشهایش گنجانده و هیچ ابا ندارد از نمایش وامداری و علاقهاش به رباعی و نیما و سهراب و فروغ و رویا و انگار شاعر، در تلاش برای نشاندن هیچ برچسب متدوال آن زمان بر خود نبوده؛ به علاوه، شکل و فرم تازهی کتاب، در صفحهبندی و تنظیم و چیدمان و قطع، آوازی یگانه دارد. تقسیمبندی نامعمول آن به دفترهای رنگی: شعرهای سبز، شعرهای آبی، شعرهای قرمز و شعرهای سیاه و گنجاندن شعرهایی در هر دفتر به تداعی رنگی، اگر بکند، رفتار تازهای بود که این اثر را از دیگر آثار چاپی آن دوره متمایز میکرد.
شاید اولین تاثر از دیدن آن این بوده باشد که کسی خواسته به وسواس و واسطهی شیک بودن، هر چشمی را به نظاره دعوت کند. اما در دورهای ده ساله که صدها دفتر شعر روانهی کتابفروشیها شد و مخاطب عمومی، از آن همه اشباع و شاید بیزار هم بود – برعکس آنچه بعدها از اقبال عمومی به شبهای شعر گوته به نظر میآید که مردم تمایل غریبی به شاعر و نویسنده داشتهاند!! که سراپا هذیانیست، که آن میل نه از شدت کتابخوانی و فرهنگدوستی، بلکه نمایش وصلت فرهنگ عمومی به پاپ استارهای انتلکتوئالمآب است - ؛ صهبا، زیرکانه، مناسبتهای صنعتی نشر شعر همروزگارش را دستکاری میکند و اگرچه از تیراژ و فروش این کتاب در آن دوره خبر نداریم ، چنین نتیجه بعید نیست که این توجه و تلاش، در جایی که کسی در میان شاعران توجه ویژهای به آذینبندی محصول فرهنگی نداشت و اگر داشت، جایی در میان جبههی شدید روشنفکری چپمآب امپریالیسمستیزِ ضد سرمایه پیدا نمیکرد (با شدتی بیشتر از آنچه امروز هم هست)؛ نه به خودی خود، بلکه به التفات مضمون، میتوانست اثری بشود که در استمرار، استمراری که پیدا نشد، این گونه را از چرخهی بستهی مخاطب/شاعر/منتقد (که هر کدام مدام به دیگری تبدیل میشد و در فاصلهی گسستی ناپیمودنی با مخاطب عادی میماند) به سطحی عمومیتر براند تا مگر این سرانجام نمیشد که مولف جز برای به زور یک دو هزار نفری که همه آنها را یک به یک میشناسد و اغلب همه آنها مانند خود او، شاعر/نویسنده/مترجم/فیلسوف/روزنامهنگار/منتقد ادبی- سینمایی- هنری/فعال سیاسی- اجتماعی- فرهنگی؛ بنویسد و آن حفرهی تاریک بزرگ، در فاصله با سلیقهی عمومی، همچنان فراختر نه. البته این هم نه به این سادگیست چنانکه گفته آمد، که بدیهیست آنچه در تعالی سلیقه مردمی دخالت دارد، مجموعهای متناقضنماست بسته به زنجیرهی عواملی در هم دستکار و برهم.
به این ترتیب هوشنگ صهبا شکل و فرم تازهای با خود آورد: "انسان شیشهای"، که ترنسپرنت است، دروننما و مغشوش. او این تو در تویی را با انتخاب فرم و در کنار هم نشاندن گونههای ناهمگون بی از تعصب مکتبی، نمایش داده، همگون میکند: یعنی آدم امروز، دلبستهی دیروز، چشم به راه فردا؛ چاره از هیچ کدام ندارد (نگاه کنید به شعر "ای روزهای دور جذبهی آهنگ": من در محاصرهی سیبهای بیداری/موسیقی عجیب تنفس را/بر پارههای پردهی بودن/ترسیم کردهام...).
و در این نمایشِ بدیع پیشاپیش شکست خورده؛ صهبا، زود دیر بود، که هرکس بخواهد کار را یکسره کند، همیشه زود دیر است:
دیدگاههای کتاب الکترونیکی انسان شیشه ای