روز اس‍ت‍ث‍ن‍ای‍ی‌ ب‍اب‍ا پ‍ان‍وف‌: ب‍راس‍اس‌ داس‍ت‍ان‍ی‌ از ل‍ئ‍و ت‍ول‍س‍ت‍وی

واقعا احساس سرمای بیرون کلبه باباپانوف و گرمای درون کلبه رو حس کردم ////چه زیبا و روان وساده پیامی را به ما انتقال میدهد /// تمام روز رو برای دیدن مسیح لب پنجره نشته بود تا هدیه خودش رو به مسیح ارزانی کند هنگام ولی به جای مسیح رفتگر وزن با بچه شو و خیلی کسانی دیگه رو دیده بود//// پیام زیبایی در بر داشت /// چه زیبا به ی پیر رفتگر که در جامعه به دلیل شغلش کسی به او محل نمیزاره عشق میورزه درس برابری و برادری میدهد که لباس و شغل رفتگر کوچکترین اهمیتی برای او نداشت زیباست ای کاش همه ما به مرحله بابا پانوف برسیم :-)

داستان قشنگی بود
دستش درد نکنه این برادر کله کتابی بیشتر برای مخاطبین کودک و نوجوان کتاب آپ میکنه،اما کله جان اون 2 تا رو پیدا نکردی ازت دلخورم!(!)

کتاب جالبیه دان کنید ثواب داره;-)

لطفا اسم مترجم کتاب به "حسین داریان" تغییر یابد.
با تشکر، یک آپلود کننده نادم.