پرواز در خاطره ها: خاطرات سرهنگ خلبان بهزاد معزی
درباره:
بهزاد معزی
امتیاز دهید
گردآوری و تدوین: کاظم مصطفوی
بهزاد معزی، خلبان مخصوص شاه و همان کسیست که در تاریخ ۷ مرداد ۶۰، مسعود رجوی و بنی صدر را از تهران به پاریس منتقل کرد.
بخشی از متن کتاب:
من در ۱۷ بهمن ۱۳۱۶ در یک خانه قدیمی در محله منیریه تهران، خیابان امیریه، به دنیا آمدم. فرزند دوم خانواده هستم. برادر بزرگترم مسعود الان بیش از ۵۰ سال است در آمریکا زندگی می کند. خواهری دارم به نام شیرین که یک سال و نیم از من کوچکتر است. برادر دیگری داشتم به نام تورج که دو سال کوچکتر از خواهرم بود. در همان خانه قلعه وزیر افتاد توی حوض و خفه شد. بعدها برادر دیگری پیدا کردم به نام ایرج. پدرم سپهبد محمود معزی بود و مادرم نزهت معزی. آنها با هم دختر عمو پسر عمو و از خانواده قاجار بودند. وضع مالی پدربزرگ و مادربزرگمان بسیار بهتر از ما بود. زیرا آنها نواده های عباس میرزا نایب السلطنه فتحلعیشاه بودند و زمین و املاک بسیاری داشتند. اما پدرم که در آن زمانها سرگرد یا سروان بود با آنها زیاد کاری نداشت. شاید به علت غرور نظامیش بود به هر حال با همان حقوق نظامی خودش می ساخت هر روز صبح چکمه هایش را می پوشید و میرفت و شب بر میگشت. از نظر اخلاقی در کار بسیار جدی ولی در خانواده بی اندازه خوش اخلاق بود و بچه هایش را به شدت دوست داشت. پدرم تحصیلاتش را در دانشکده افسری فرانسه تمام کرده بود. به زبان فرانسه کاملاً مسلط بود ما را روی زانوانش می نشاند و برایمان رمانهای فرانسوی میخواند و ترجمه می کرد...
بیشتر
بهزاد معزی، خلبان مخصوص شاه و همان کسیست که در تاریخ ۷ مرداد ۶۰، مسعود رجوی و بنی صدر را از تهران به پاریس منتقل کرد.
بخشی از متن کتاب:
من در ۱۷ بهمن ۱۳۱۶ در یک خانه قدیمی در محله منیریه تهران، خیابان امیریه، به دنیا آمدم. فرزند دوم خانواده هستم. برادر بزرگترم مسعود الان بیش از ۵۰ سال است در آمریکا زندگی می کند. خواهری دارم به نام شیرین که یک سال و نیم از من کوچکتر است. برادر دیگری داشتم به نام تورج که دو سال کوچکتر از خواهرم بود. در همان خانه قلعه وزیر افتاد توی حوض و خفه شد. بعدها برادر دیگری پیدا کردم به نام ایرج. پدرم سپهبد محمود معزی بود و مادرم نزهت معزی. آنها با هم دختر عمو پسر عمو و از خانواده قاجار بودند. وضع مالی پدربزرگ و مادربزرگمان بسیار بهتر از ما بود. زیرا آنها نواده های عباس میرزا نایب السلطنه فتحلعیشاه بودند و زمین و املاک بسیاری داشتند. اما پدرم که در آن زمانها سرگرد یا سروان بود با آنها زیاد کاری نداشت. شاید به علت غرور نظامیش بود به هر حال با همان حقوق نظامی خودش می ساخت هر روز صبح چکمه هایش را می پوشید و میرفت و شب بر میگشت. از نظر اخلاقی در کار بسیار جدی ولی در خانواده بی اندازه خوش اخلاق بود و بچه هایش را به شدت دوست داشت. پدرم تحصیلاتش را در دانشکده افسری فرانسه تمام کرده بود. به زبان فرانسه کاملاً مسلط بود ما را روی زانوانش می نشاند و برایمان رمانهای فرانسوی میخواند و ترجمه می کرد...
آپلود شده توسط:
HeadBook
1402/11/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پرواز در خاطره ها: خاطرات سرهنگ خلبان بهزاد معزی
در قسمت مطالعه انلاین هم فقط ١٨ صفحه ابتدایی قابل دسترسی هست؟
ضمناً من ٤٩ هزارتومن برای اشتراک ازاد و بدون تبلیغ ماهانه پرداخت کردم
اشتراک یکماهه ازاد هم خریده ام