علی و فلسفه الهی
نویسنده:
علامه طباطبایی
مترجم:
ابراهیم سیدعلوی
امتیاز دهید
یکی از کتاب های بسیار مهم علامه طباطبایی،کتابی است که در جوانی خویش نوشته است با نام : علی و فلسفه ی الهی
علامه طباطبایی که خود فیلسوفی بزرگ و از طرفی دین شناسی سترگ بود،سعی در آشتی میان فلسفه و دین داشت و همواره می کوشید چراغ فلسفه را روشن نگاه دارد و به عبارت دیگر از دیگران نیز می خواست که راه تعقل در پیش گیرند و از خرافات و مغالطات دوری جویند،و این را حتی دستوری از سوی دین اسلام و پیشوایان آن نیز می دانست.
در ابتدای کتاب علامه چنین می نویسد:
«دین الهى را از فلسفه الهى جدا انگاشتن براستى ستمى بس بزرگ است . . . !
آیا دین جز مجموعه معارف اعتقادى الهى است که از آنها تعبیر به اصول مى شود، و مجموعه معارف دیگر فقهى و اخلاقى است که از آنها تعبیر به فروع مى شود؟
آیا جز این است که پیامبران مردانى بودند که به فرمان الهى جامعه بشرى را به حیات برترین و سعادت حقیقى هدایت مى فرمودند؟
آیا سعادت حقیقى بشر جز این است که با سرمایه خدادادیش که عقل و ادراک است به حقایق معارف آنچنانى که هستند برسد، و بعد از رسیدن بدانها در حیات عملى خود به طریق عدل و استقامت رفتار کند؟
آیا براى انسان در راه تحصیل این معارف چاره اى جز پناه بردن به استدلال و اقامه برهان هست؟
حال که چنین است چگونه بر پیامبران رواست که مردم را بدانچه مى خوانند به صرف شنیدن و پذیرفتن بدون دلیل و بیّنه و برهان بوده باشد با این که روشى مخالف با سرشت انسان و منافى با سرمایه خدادادى اوست؟
انبیا هر چند که از مبدء غیبى استمداد کردند و از پستان وحى ارتضاع نمودند، ولى از افق اعلا و مکانت والاى خود به نحوى تنزل نمودند که به فراخور فهم دیگران سخن گفتند، چنانکه رسول خدا (ص) فرمود:
إنا معاشر الأنبیاء أمرنا أن نکلّم الناس على قدر عقولهم.
و حقیقت این است که در واقع مسلک انبیا دعوت بصریح حق یعنى معارف الهى است که انسان به «شعور فطریش» خواهان رسیدن بدان است.»
بیشتر
علامه طباطبایی که خود فیلسوفی بزرگ و از طرفی دین شناسی سترگ بود،سعی در آشتی میان فلسفه و دین داشت و همواره می کوشید چراغ فلسفه را روشن نگاه دارد و به عبارت دیگر از دیگران نیز می خواست که راه تعقل در پیش گیرند و از خرافات و مغالطات دوری جویند،و این را حتی دستوری از سوی دین اسلام و پیشوایان آن نیز می دانست.
در ابتدای کتاب علامه چنین می نویسد:
«دین الهى را از فلسفه الهى جدا انگاشتن براستى ستمى بس بزرگ است . . . !
آیا دین جز مجموعه معارف اعتقادى الهى است که از آنها تعبیر به اصول مى شود، و مجموعه معارف دیگر فقهى و اخلاقى است که از آنها تعبیر به فروع مى شود؟
آیا جز این است که پیامبران مردانى بودند که به فرمان الهى جامعه بشرى را به حیات برترین و سعادت حقیقى هدایت مى فرمودند؟
آیا سعادت حقیقى بشر جز این است که با سرمایه خدادادیش که عقل و ادراک است به حقایق معارف آنچنانى که هستند برسد، و بعد از رسیدن بدانها در حیات عملى خود به طریق عدل و استقامت رفتار کند؟
آیا براى انسان در راه تحصیل این معارف چاره اى جز پناه بردن به استدلال و اقامه برهان هست؟
حال که چنین است چگونه بر پیامبران رواست که مردم را بدانچه مى خوانند به صرف شنیدن و پذیرفتن بدون دلیل و بیّنه و برهان بوده باشد با این که روشى مخالف با سرشت انسان و منافى با سرمایه خدادادى اوست؟
انبیا هر چند که از مبدء غیبى استمداد کردند و از پستان وحى ارتضاع نمودند، ولى از افق اعلا و مکانت والاى خود به نحوى تنزل نمودند که به فراخور فهم دیگران سخن گفتند، چنانکه رسول خدا (ص) فرمود:
إنا معاشر الأنبیاء أمرنا أن نکلّم الناس على قدر عقولهم.
و حقیقت این است که در واقع مسلک انبیا دعوت بصریح حق یعنى معارف الهى است که انسان به «شعور فطریش» خواهان رسیدن بدان است.»
دیدگاههای کتاب الکترونیکی علی و فلسفه الهی
3- کسانی که از مسلمانان علاقمندند با عقاید اسلامی درباره توحید و نظریات فلسفی آن آشنا شوند ، آن هم از زبان کسی چون علی بن ابیطالب و به شرح فیلسوف بزرگ معاصری چون علامه طباطبایی.
کلامی جاودانه را از این عزیز در اینجا می آورم،تا دوستان به عمق این کلام بنگرند و خود قضاوت کنند! دریغم آمد عربی اصل را نیاورم،چون به صورت عجیبی در عین استدلالی بودن ، شعر گونه و سجع آراست !
أَوَّلُ اَلدِّینِ مَعْرِفَتُهُ = سرلوحه دین شناختن « اوست، »
وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ اَلتَّصْدِیقُ بِهِ = و درست شناختن او، باور داشتن او،
وَ کَمَالُ اَلتَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ = و درست باور داشتن او، یگانه انگاشتن او،
وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ اَلْإِخْلاَصُ لَهُ = و یگانه انگاشتن، او را به سزا اطاعت نمودن،
وَ کَمَالُ اَلْإِخْلاَصِ لَهُ نَفْیُ اَلصِّفَاتِ عَنْهُ = و به سزا اطاعت نمودن او، صفتها را از او زدودن،
(از اینجا به بعد از نظر فلسفی در اوج می رود!)
لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ اَلْمَوْصُوفِ = چه هر صفتی گواه است که با موصوف دوتاست !
وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ اَلصِّفَةِ = و هر موصوف نشان دهد که از صفت جداست،
مَنْ وَصَفَ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ = پس هر که پاک خدای را با صفتی همراه داند او را با قرینی پیوسته،
وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ = و آن که با قرینش پیوندد، دوتایش دانسته،
وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ =و آن که دوتایش خواند، جزء جزءاش داند،
وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ = و آن که او را جزء جزء داند، او را نداند،
وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیْهِ = و آن که او را نداند در جهتش نشاند،
وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ = و آن که در جهتش نشاند، محدودش انگارد،
وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ = و آن که محدودش انگارد، معدودش شمارد.
وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ = و آن که گوید در کجاست؟ در چیزیش در آرد،
وَ مَنْ قَالَ عَلاَمَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ =و آن که گوید فراز چه چیزی است؟ دیگر جایها را از او خالی دارد !!
........
شرح و توضیحی نمی دهم که سخن بلند می شود ؛ دوستان می توانند برای فهم بهتر این مطالب به شرح فیلسوف بزرگ معاصر ، درباره این کلام علی ، در ص 43 به بعد بنگرند ، تا شگفتی شان از این سخن دو چندان شود !
به عنوان یک علاقمند به فلسفه نمی توانم لذّتـی را که بار اول از خواندن این کتاب بدست آوردم را وصف کنم،
شرمنده از اینکه نظری بلند شد! ولی باید حقّ این کتاب عزیز و نویسنده اش و شارحش ؛ ادای دین می کردم :-)
تنها می توانم پیشنهاد کنم که علاقمندان به فلسفه و حکمت و آگاهی و خداوند ؛
و علی (ع) (که به شهادت تلخش در این ماه رمضان نزدیک می شویم) و علامه طباطبایی ؛
حتما این رساله مختصر و مفید را بخوانند:x