عبور از خاتمی
درباره:
سید محمد خاتمی
امتیاز دهید
نویسنده: جمعی از نویسندگان
این کتاب شامل مقالاتی است از بزرگان جریان اصلاح طلبی در ایران:
سعید حجاریان
حسین بشیریه
علیرضا علوی تبار
محسن آرمین
علیرضا جلایی پور
هاشم آقاجری
محمد رضا تاجیک.
این کتاب شامل مقالاتی است از بزرگان جریان اصلاح طلبی در ایران:
سعید حجاریان
حسین بشیریه
علیرضا علوی تبار
محسن آرمین
علیرضا جلایی پور
هاشم آقاجری
محمد رضا تاجیک.
آپلود شده توسط:
poorfar
1392/01/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عبور از خاتمی
گرفتن آزادی از مردمی که نمیخواهند برده بمانند,سخت است اما دادن آزادی به مردمی که میخواهند برده بمانند سخت تر است ...!
و به قول نیچه :
مردم آزادی رو تنها زمانی طلب می کنند که هیچ قدرتی ندارند.
آنجا که آزادی نیست،
اگر رای دادن چیزی را تغییر می داد،
اجازه نمی دادند که رای بدهید !
همین حضور مردم ، اینکه مردم یاد بگیرند خواسته های خود را مطرح کنند
وگرنه با تحریم های الکی و ماندن در خانه هیچ اتفاقی نمی افتد
من فکر میکردم غروب بتان فقط یه خاره. نه. مثل اینکه شده یه کاکتوس پولادین.
جای تاسف داره که این همه حنجرمو پاره کردم و این همه رعایت فیلترینگ سایت رو کردم این همه نظراتم از دیشب تا حالا حذف شد حالا آقای کوهنورد برگشته داره چطور منو قضاوت میکنه.
شما مختاری منو محکوم به هشت سال سروری کنی ولی من تو رو نه محکوم بلکه حکم به جزایت می دهم. چون سی و اندی سال سروری کردی....
ما که شام نون پنیر داریم باشد تا شما کوسه خوران و کوسه نشینان و کوسه لیسان بسی خار در گلویتان فرو رود.....
ضمنا برادر اگر منظور منو از کوهنورد متوجه نشدی میتوانم آدرس دهم تا برایت کروکیش رو ترسیم کنن....
خیلی زیباست که راه رسیدن به دموکراسی ما از عالیجناب سرخپوش میگذره...موفق باشید...
زنده باد کوهنوردان تازه نفس.....
زنده باد.....
کوسه پلو را با نوشابه سرو بفرمایید تا از حلقومتون پایین بره برادر.
هیپ هیپ ، هوراااااااااااااااااا
این شکسته چنگ بی قانون
رام چنگ چنگی شوریه رنگ پیر
گاه گویی خواب می بیند
خویش را در بارگاه پر فروغ مهر
طرفه چشم نداز شاد و شاهد زرتشت
یا پریزادی چمان سرمست
در چمنزاران پاک و روشن مهتاب می بیند
روشنیهای دروغینی
کاروان شعله های مرده در مرداب
بر جبین قدسی محراب می بیند
یاد ایام شکوه و فخر و عصمت را
می سراید شاد
قصه ی غمگین غربت را
هان ، کجاست
پایتخت این کج آیین قرن دیوانه ؟
با شبان روشنش چون روز
روزهای تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه
با قلاع سهمگین سخت و ستوارش
با لئیمانه تبسم کردن دروازه هایش ،سرد و بیگانه
هان ، کجاست ؟
پایتخت این دژآیین قرن پر آشوب
قرن شکلک چهر
بر گذشته از مدارماه
لیک بس دور از قرار مهر
قرن خون آشام
قرن وحشتناک تر پیغام
کاندران با فضله ی موهوم مرغ دور پروازی
چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می آشوبند
هر چه هستی ، هر چه پستی ، هر چه بالایی
سخت می کوبند
پاک می روبند
هان ، کجاست ؟
پایتخت این بی آزرم و بی آیین قرن
کاندران بی گونه ای مهلت
هر شکوفه ی تازه رو بازیچه ی باد است
همچنان که حرمت پیران میوه ی خویش بخشیده
عرصه ی انکار و وهن و غدر و بیداد است
پایتخت اینچنین قرنی
بر کدامین بی نشان قله ست
در کدامین سو ؟
دیده بانان را بگو تا خواب نفریبد
بر چکاد پاسگاه خویش ،دل بیدار و سر هشیار
هیچشان جادویی اختر
هیچشان افسون شهر نقره ی مهتاب نفریبد
بر به کشنیهای خشم بادبان از خون
ماه ، برای فتح سوی پایتخت قرن می آییم
تا که هیچستان نه توی فراخ این غبار آلود بی غم را
با چکاچاک مهیب تیغهامان ، تیز
غرش زهره دران کوسهامان ، سهم
پرش خارا شکاف تیرهامان ،تند
نیک بگشاییم
شیشه های عمر دیوان را
ز طلسم قلعه ی پنهان ، ز چنگ پاسداران فسونگرشان
خلد برباییم
بر زمین کوبیم
ور زمین گهواره ی فرسوده ی آفاق
دست نرم سبزه هایش را به پیش آرد
تا که سنگ از ما نهان دارد
چهره اش را ژرف بخشاییم
ما
فاتحان قلعه های فخ تاریخیم
شاهدان شهرهای شوکت هر قرن
ما
یادگار عصمت غمگین اعصاریم
ما
راویان قصه های شاد و شیرینیم
قصه های آسمان پاک
نور جاری ، آب
سرد تاری ،خاک
قصه های خوشترین پیغام
از زلال جویبار روشن ایام
قصه های بیشه ی انبوه ، پشتش کوه ، پایش نهر
قصه های دست گرم دوست در شبهای سرد شهر
ما
کاروان ساغر و چنگیم
لولیان چنگمان افسانه گوی زندگیمان ، زندگیمان شعر و افسانه
ساقیان مست مستانه
هان ، کجاست
پایتخت قرن ؟
ما برای فتح می آییم
تا که هیچستانش بگشاییم
این شکسته چنگ دلتنگ محال اندیش
نغمه پرداز حریم خلوت پندار
جاودان پوشیده از اسرار
چه حکایتها که دارد روز و شب با خویش
ای پریشانگوی مسکین ! پرده دیگر کن
پوردستان جان ز چاه نابرادر نخواهد برد
مرد ، مرد ، او مرد
داستان پور فرخزاد را سر کن
آن که گویی ناله اش از قعر چاهی ژرف می آید
نالد و موید
موید و گوید
آه ، دیگر ما
فاتحان گوژپشت و پیر را مانیم
بر به کشتیهای موج بادبان را از کف
دل به یاد بره های فرهی ، در دشت ایام تهی ، بسته
تیغهامان زنگخورده و کهنه و خسته
کوسهامان جاودان خاموش
تیرهامان بال بشکسته
ما
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوانتر زانکه بیرون آید از سینه
راویان قصه های رفته از یادیم
کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکه هامان را
گویی از شاهی ست بیگانه
یا ز میری دودمانش منقرض گشته
گاهگه بیدار می خواهیم شد زین خواب جادویی
همچو خواب همگنان غاز
چشم می مالیم و می گوییم : آنک ، طرفه قصر زرنگار
صبح شیرینکار
لیک بی مرگ است دقیانوس
وای ، وای ، افسوس
شعر ازمهدی اخوان ثالث « م.امید» است
اول انقلاب که بهش می گفتین امیر کبیر حالا چی شد که یهو ماندلا هم شد؟
لابد اگر بیست سال دیگه عمر کنه یهو در قامت کوروش کبیر ظهور میکنه و این داستان سر درازی دارد .....
شورای نگهبان نمیتواند یک قطب مملکت رو رد صلاحیت بکند اما اگر هم چنین کند اونوقت همین آرزوهای مجازیتان در توهم یک رویای شیرین به باد می رود.
در تعجبم که شمایی که این هاشمی هاشمی می کنید چطور با شخصیت محبوبتان هنوز آشنا نشدید؟
باید زیر لفظی بهتان دهند تا بجای زبانتان چشم و دلتان باز شود؟؟؟؟؟
من هم میدانم که هاشمی بیشتر از هر شخصیت دیگری در این نظام در جهان برش و مشروعیت دارد اما آیا این تغییری در اصل ماجرا میکند؟
ضمنا اپوزیسیون خارج نشین بیشتر با جهان میهنانی چون شما هم سویی و تعادل در مکتب فکریشان !!! دارند..
دوست دارم یه جمله ای رو هم اضافه کنم اونم اینکه در همه دورانهای ریاست جمهوری ما شاهد بخور بخورهای کلان و کلاهبرداریهای بزرگ بودیم.....در همه حکومتها هم وهمچنین....
قاجارها ؛ پهلویها.......لااقل به کسی رای بدید که اگر بخوره یک کمیش رو هم خرج مملکتش بکنه ....