زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی
نویسنده:
محمدامین ریاحی
امتیاز دهید
.
سخن فارسی،نیرومندترین مایه پیوند معنوی ما با همسایگان ماست. این که در خارج از مرزهای کنونی ایران، در کران تا به کران سرزمینهای همسایه، فارسیسرایان بزرگی چون رودکی در سمرقند، نظامی در گنجه، مولوی در قونیه، سنایی در غزنه، امیرخسرو و بیدل در دهلی، جامی در هرات آرمیدهاند، و تربت پاک هر یک زیارتگاه صاحبدلان و صاحبنظران و تودههای انبوه مردم است، پشتوانه جاودانه ما با ساکنان این سرزمینهاست.
یادآوری آن روزگاران همدلی و همزبانی و پیوستگی، درسهای آموزندهای برای نسلهای امروز و فرداست. در عصر ما که هر ملت و کشوری ناچیزترین پیشینههای فرهنگی خود را بزرگ میکند و برای کسب نام و آبرو و اعتبار ملی از آنها بهره میجوید، شناختن و شناساندن فارسی و ثروت بیکران آن و عزت و اعتبار دیرین آن، وظیفهای مسلم و غفلت از این همه، گناهی نابخشودنی است.
کتاب گرانسنگ «زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی» گامی ارزشمند در این راستاست که به همت شادروان دکتر محمدامین ریاحی فراهم آمده است. هدف نویسنده دانشمند این کتاب که سالها مسئول امور فرهنگی ایران در ترکیه بوده، آشنا کردن خوانندگان با سیر زبان و فرهنگ ایرانی در یک سرزمین همسایه است و با این که بنای کارش بر رعایت جانب ایجاز و پرهیز از اطناب بوده، اما راه را باز کرده تا پژوهندگان دیگر با تحقیقات بیشتر و گستردهتر، زمینه تازهای از فرهنگ این دیار را بپیمایند.
بیشتر
سخن فارسی،نیرومندترین مایه پیوند معنوی ما با همسایگان ماست. این که در خارج از مرزهای کنونی ایران، در کران تا به کران سرزمینهای همسایه، فارسیسرایان بزرگی چون رودکی در سمرقند، نظامی در گنجه، مولوی در قونیه، سنایی در غزنه، امیرخسرو و بیدل در دهلی، جامی در هرات آرمیدهاند، و تربت پاک هر یک زیارتگاه صاحبدلان و صاحبنظران و تودههای انبوه مردم است، پشتوانه جاودانه ما با ساکنان این سرزمینهاست.
یادآوری آن روزگاران همدلی و همزبانی و پیوستگی، درسهای آموزندهای برای نسلهای امروز و فرداست. در عصر ما که هر ملت و کشوری ناچیزترین پیشینههای فرهنگی خود را بزرگ میکند و برای کسب نام و آبرو و اعتبار ملی از آنها بهره میجوید، شناختن و شناساندن فارسی و ثروت بیکران آن و عزت و اعتبار دیرین آن، وظیفهای مسلم و غفلت از این همه، گناهی نابخشودنی است.
کتاب گرانسنگ «زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی» گامی ارزشمند در این راستاست که به همت شادروان دکتر محمدامین ریاحی فراهم آمده است. هدف نویسنده دانشمند این کتاب که سالها مسئول امور فرهنگی ایران در ترکیه بوده، آشنا کردن خوانندگان با سیر زبان و فرهنگ ایرانی در یک سرزمین همسایه است و با این که بنای کارش بر رعایت جانب ایجاز و پرهیز از اطناب بوده، اما راه را باز کرده تا پژوهندگان دیگر با تحقیقات بیشتر و گستردهتر، زمینه تازهای از فرهنگ این دیار را بپیمایند.
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1392/05/12
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی
من فعلا در کنار شما عزیزان خواهم بود اما براستی از رفتن سراب جان و ملا جان متحیرم و بسختی نبود این دو عزیز را تحمل میکنم . هر روز منتظرم که حداقل یکی از اینان باز گردد اما .....
بگذریم . اما میدانم هیچ رفتنی بی دلیل نیست . امید که به اختیار خودشان رفته باشند .
سخت است شکیبایی با این دل شیدایی
یاد است فریبایی در این سر سودایی
چند خطی برای یک دوست . . .
کبیر اندر کبیر
پس از سلام
چندی بود این مرد می خواست برود،و بنظر می رسد دیگر به تصمیمش جامه عمل پوشاند...
و عجیب است که لینک مدیافایرش را نیز بسته و متاسفانه دیگر نمی توان از وبلاگش در آنجا ، کتابهایی که لینکش بسته بود را دانلود کرد !
http://www.mediafire.com/?wngzf7q2l67pn
چیزی ندارم بگویم،جز اینکه :
بدا به حال کتابناک و کتابناکیان که اعضای قدیمی و فعالش را دارد از دست میدهد . . .
کتابناک به کاربران فعالش زنده است و پویا ، و گرنه با سایت های دانلود کتاب دیگر شاید تفاوت چندانی نکند ، مخصوصا آنکه لینک شاید نیمی از کتبش بسته شده است بخاطر مساله ناشرین و حقّ نشر...
اگر پابلیشر هایی نظیر کبیراندر کبیر که بیش از 1000 کتاب به سایت ارزانی داشت ، نیز بروند،که دیگر واویلا....
هرچند تا زمانی کتابهای در تایید نوبتش بر روی سایت می آید،کسی رفتنش را شاید خیلی حس نکند،چون حالا حالاها کتابهای خوبش روزانه در سایت عرضه خواهد شد!
آن چیز که این سایت را خاص میکرد،دوستانی بودند که صرفنظر از اختلاف عقیده با هم دوستی می کردند و لحظات و بحث ها و خاطرات خوشی را با یکدیگر می ساختند . . .
معمولا دوست ندارم،زیر کتابی بی ربط بنویسم،ولی رفتن این مرد خدمتگزار،ناچارم کرد...و یاد این شعر زیبای بهار افتادم:
از مُلکِ ادب ، حکم گزاران همه رفتند.
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند !
داغ است دل لاله و، نیلی است بر سرو؛
کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند . . .
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران ،
تنها به قفس ماند و ، هَزاران همه رفتند . . .
خون بار بهار، از مژه در فرقت احباب ؛
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند.
امیدوارم هر جا هست زنده باشد و خوش !
ولی ما نا امید نمی شویم،و امیدواریم این عزیز (که پیشتر نیز از این کارها کرده بود) و دیگر کاربران کوچ کرده،بار دیگر به کتابناک باز گردند:x