در پیرامون رمان
نویسنده:
احمد کسروی
امتیاز دهید
سطرهای آغازین کتاب :
چرا دانا دروغ پردازد یا بخواندن دروغ عمر خود را تباه سازد؟!
از عادتهایی که از اروپا نزد ما آمده یکی هم رماننویسی و رمانخوانی است. تا دیر زمانی رمانها بزبانهای اروپایی میآمد و کسانی که آشنای آن زبانها بودند میخواندند. سپس دورهی ترجمه رسید و رمانهایی بزبان عربی یا فارسی یا بدیگر زبانهای شرقی ترجمه گردید. سپس هم رمان نویسانی از خود شرقیان در هر کجا پدید آمدند.
اکنون هم رمانها بزبانهای اروپایی در همه جا پراکنده است هم ترجمههای فراوانی از آنها چاپ یافته و مییابد و هم کسان بسیاری برمان نویسی یا بعبارت بهتر بدروغ پردازی و افسانه بافی برخاستهاند.
...
بیشتر
چرا دانا دروغ پردازد یا بخواندن دروغ عمر خود را تباه سازد؟!
از عادتهایی که از اروپا نزد ما آمده یکی هم رماننویسی و رمانخوانی است. تا دیر زمانی رمانها بزبانهای اروپایی میآمد و کسانی که آشنای آن زبانها بودند میخواندند. سپس دورهی ترجمه رسید و رمانهایی بزبان عربی یا فارسی یا بدیگر زبانهای شرقی ترجمه گردید. سپس هم رمان نویسانی از خود شرقیان در هر کجا پدید آمدند.
اکنون هم رمانها بزبانهای اروپایی در همه جا پراکنده است هم ترجمههای فراوانی از آنها چاپ یافته و مییابد و هم کسان بسیاری برمان نویسی یا بعبارت بهتر بدروغ پردازی و افسانه بافی برخاستهاند.
...
آپلود شده توسط:
farhizesh
1391/10/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی در پیرامون رمان
بنظر حقیر آقای کسروی خلطی می کنند در اینجا میان رمان و افسانه!
تو گویی رمان را مترادف افسانه پردازی و دروغ بافی می گیرند . . .
اولا باید این نکته را مشخص کرد که حتی اگر افسانه هم باشد،از نقش روانشناسانه ی اساطیر و افسانه ها در شخصیت بشری نباید غافل شد،و این چیزی است که گوستاو یونگ خیلی سرش زحمت کشید تا به اهل علم بفهماند،
خب همین شاهنامه ی ما! مگر کم افسانه دارد؟! اکوان دیو و مبارزه با اژدها و جادوگر و سیمرغ و ...
خب حالا باید به تعبیرجناب کسروی از این شاهنامه،که میراث تاریخی و ملی ماست،اظهار برائت کنیم!؟
یا از منظومه های شاهکار نظامی؟!
یا مثلا فاوست گوته یا ایلیاد و اودیسه ی هومر... آیا باید اینها را نیز مانند دیوان حافظ و .. بسوزانیم؟!
حالا این از بحث افسانه بود،اما رمان که منحصر به افسانه سازی نیست!! رمان ها دسته های مختلفی دارند،که یکیش رئالیسمه و بازتاب شرایط جامعه و نقد آن هر چند تلخ باشد!
دقت کنید! همه ی مردم حاضر نیستند کتابهای عمیق فلسفی و علمی را بخوانند،ولی اگر همین مطالب را در قالب رمان عرضه شود، مخاطبش صد برابر می شود!! مثالش هم دنیای سوفی که رمانی است در باب تاریخ فلسفه،و دنیای تئو رمانی درباره ی تاریخ ادیان که میلیون ها نفر ، حتی کودکان! را به مسائل عمیق فلسفی و دینی و علمی علاقمند کرده است...
مگر چند نفر حوصله می کنند کتاب های امثال آقای کسروی را بخوانند!؟ ولی برین ببینید همین دنیای سوفی که یک رمان است به چند صد زبان ترجمه شده و چند میلیون نفر آن را خوانده اند! متوجه تاثیرگذاری رمان می شوید؟
رمان های ویکتور هوگو و داستایوسکی و تولستوی هم که سرشار از مفاهیم عمیق و انسانی است،و خیلی ها را ناخودآگاه تحت تاثیر مفاهیم نهفته در آن قرار می دهد.
مولانای عزیزمان نیز در مثنوی اش به داستانهای بسیاری اشاره می کند،که همگی پر از نکات لطیف و دلنشین و انسان ساز است و در همین مورد دو بیت دارد که حتما باید مورد نظر دوستانی که به داستان و رمان می تازند قرار بگیرد:
ای برادر ! قصه چون پیمانه است .... .... ... «معنی» اندر وی بسان دانه است
«دانه ی مـعنی» بگـیرد مــرد عــقل .... .... ... ننگـرد «پیـمانه» را گـر گــشت نقل
پس شما باید مراد خود را از کلمه رمان مشخص کنید،سپس به آن بتازید! نه اینکه به مطلق کلمه ی رمان حمله برید...
اما در مورد داستان های بی مایه ای که معنایی در آنها نیست،و فقط داستان می گویند که داستان گفته باشند و به اصطلاح تنها هدفشان «سرگرمی» است و این لفظ سرگرمی هم خیلی جالب است یعنی سرت گرم بشه تا به مسائل مهم فکر نکنی! بنده هم با آقای کسروی و دوستان ایشان موافقم.
بسیاری از دیدگاه های ایشان در پنجاه سال گذشته با زبان هایی دیگر گفته شده . آنچه ایشان سالها پیش در خشت خام دیده بودند سالها بعد بزرگان اندیشه در آیینه زمان دیدند .
نمونه بیاورم : کتاب هایی مانند ( ما چگونه ما شدیم ) ( جامعه شناسی خودمانی ) ( علل عقب ماندگی ) و کتابهایی از این دست را نمونه می آورم که گمان میکنم دست کم یکی از آنها را خوانده باشید . اگر همه نوشته های کسروی را خوانده باشید می بینید که به بسیاری از این مشکلات اشاره کرده بوده . او پیش از هر کسی فهمیده بوده که درد ما از خودمان ، از خرافاتمان ، از هفتادو دو مذهب بودمان ،از خرد گریزیمان است نه از سلطه و استبداد و ...
آثار دیگری هم هست که کمابیش در راستای اندیشه های کسروی هستند . اگر خدا بخواهد یک روز همه را در دفتری آماده میکنم .
ولی چیزی که همیشه برایم جالب است اینست که چگونه پس از چند دهه از مرگش هنوز نامش لرزه بر در پشتی خیلی ها می اندازد و کوشش میکنند تا با تمسخرش بزرگی اش را کوچک کنند
پیش از این نیز گفته ام که ایشان هر اثر را تنها با سنجش سودمندی آن برای جامعه می سنجیده و تجربه خود من هم اینست که رمان نه تنها سودمندی ندارد که مانند بسیاری از برنامه های تلویزیونی تنها دزدی زمان میکند و ترمز پیشرفت یک جامعه است . اگر جدی ترین آفریده های مدرنیته رمان است پس بدا به حالش که سودش زیانست . شاید بخواهید که چند رمان را نام برده و از سودمندیشان بگویید ولی نمیتوان با حساب یک یا چند مورد بقیه را نیز نیک بگردانیم چرا که باید دید آیا خوانندگان رمانها اینها را نیز میخوانند و بیشینه رمانها در چه ترازی است ؟
آنچه خود دیده ام این است که بسیاری از رمانهایی که خوانده میشود تنها شرح دلدادگی ست .
نگاهی به کتابخانه های عمومی بیندازید و ببینید که تا چه اندازه رمان خوانده میشود و چه اندازه کتاب های علمی .
این اقا از هر دری سخنی گفته خودش رو هم صاحبنظر میدونسته
[/quote]
با درود
بی تردید گذر زمان نشان داد که کسروی نه تنها روشنفکر نما نبوده بلکه از انگشت شمار روشنفکران راستینی بوده که ریشه دردها را نه تنها در این سرزمین بلکه دردهای بشری را شناخته است . در پیرامون سعدی و حافظ دیدگاه خود را می گویم . من سال ها از دوستداران حافظ بوده ام و در هر نشستی که از این شاعر میبوده شرکت می کردم . ولی زمانی که آشنایی ام با حافظ بیشتر شد دلزدگی ام آغاز شد . آن زمان هنوز با کسروی آشنایی نداشتم . زمانی که حافظ چه میگوید را می خواندم می انگاشتم که خود آن را نوشته ام . در این که حافظ بیت های خوبی هم دارد تردیدی نیست ولی رویهمرفته چیزی برای جامعه ندارد . تنها به درد کلاس های ادبیات می خورد . باز سعدی از حافظ شعرهای به دردبخورتر بیشتر دارد ولی شعر های ناپسند نیز دارد مانند :
با آنکه خصومت نتوان کرد بساز ----- دستی که به دندان نتوان برد ببوس
باید به یاد داشته باشیم که کسروی یک نوشته را از جهت سودمندی اش برای جامعه می سنجیده نه شمار هوادارن سازنده آن اثر
راستی را نادان بود که به یاوه بافی پرداخت و از دانش پزشکی خود به مردمش سودی نرساند.
:stupid::stupid::stupid::stupid::stupid::stupid::stupid::stupid::stupid::stupid::stupid::stupid::stupid:
این اقا از هر دری سخنی گفته خودش رو هم صاحبنظر میدونسته
برای مطمئن شدن کتاب حافظ چه میگوید این نویسند رو بخونید
برای جواب این اقا فالی گرفتم و این امد که تعبیرش با خودتون
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بیخبر نرود
طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
سواد دیده غمدیدهام به اشک مشوی
که نقش خال توام هرگز از نظر نرود
ز من چو باد صبا بوی خود دریغ مدار
چرا که بی سر زلف توام به سر نرود
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شریعت بدین قدر نرود
من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به درنرود
سیاه نامهتر از خود کسی نمیبینم
چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود
به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفید
چو باشه در پی هر صید مختصر نرود
بیار باده و اول به دست حافظ ده
به شرط آن که ز مجلس سخن به درنرود
کتاب را بار دیگر بخوانید
چرا گروهی در پی افسانه بافی و افسانه خوانی باشند