خسته نباشی نویسنده ی خلاق و خوش قریحه.
کاش از فونت بهتری برای تایپ استفاده میشد و با حجمی قابل قبول آپلود. آثار ادبی بخصوص نمایشنامه می بایست کمی ابهام در خود داشته باشند تا بیننده و خواننده موقع باز کردن ابهام ها دچار شوق و شعف! بشود. کارمندی که وارد کافه می شود یا آن مرد مومن را در اجتماع زیاد می بینیم. می دانیم که کارمند بخت برگشته نمی تواند غذای گرانقیمت بخورد، اما اینکه به خدمتکار می گوید ارزانترین غذا را بیاور! کمی توی ذوق می زند. شخصیت داستان نباید راوی باشد، ما باید همه چیز را از کرد و کارشان تشخیص بدهیم. امشب نمایشنامه را می خوانم و نظرم را می نویسم.
صورتش را برگرداند، نگاهم کرد، پشت دخل نشسته بودم، بی اینکه پلک بزند تووی چشم من نگاه می کرد، من گل را نگاه کردم، خود نویس را گذاشت روی کاغذ. با دست اشاره کرد: بیا؛ رفتم. بنشین؛ نشستم. کیف پول را در آورد، حسابش را گذاشت کنار گلدان و رفت...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کافه عشق گناه هوس
کاش از فونت بهتری برای تایپ استفاده میشد و با حجمی قابل قبول آپلود. آثار ادبی بخصوص نمایشنامه می بایست کمی ابهام در خود داشته باشند تا بیننده و خواننده موقع باز کردن ابهام ها دچار شوق و شعف! بشود. کارمندی که وارد کافه می شود یا آن مرد مومن را در اجتماع زیاد می بینیم. می دانیم که کارمند بخت برگشته نمی تواند غذای گرانقیمت بخورد، اما اینکه به خدمتکار می گوید ارزانترین غذا را بیاور! کمی توی ذوق می زند. شخصیت داستان نباید راوی باشد، ما باید همه چیز را از کرد و کارشان تشخیص بدهیم.
امشب نمایشنامه را می خوانم و نظرم را می نویسم.
[edit=aqanader]1392/01/17[/edit]
[edit=aqanader]1392/01/17[/edit]
صورتش را برگرداند، نگاهم کرد، پشت دخل نشسته بودم، بی اینکه پلک بزند تووی چشم من نگاه می کرد، من گل را نگاه کردم، خود نویس را گذاشت روی کاغذ. با دست اشاره کرد: بیا؛ رفتم. بنشین؛ نشستم. کیف پول را در آورد، حسابش را گذاشت کنار گلدان و رفت...