آن عابری که زیر باران می خندید ، من بودم
نویسنده:
حسین حیدری
امتیاز دهید
کتاب « آن عابری که زیر باران می خندید ، من بودم »
مجموعه ای از شعرها و متن های ادبی حسین حیدری
در وبلاگ شخصی اش است که به صورت مجموعه در آمده است
این کتاب گلچینی از نوشته های وبلاگهای حسین حیدری ست
که شامل کتاب « تلخ مثل پوزخندهای من » هم می شود
امیدوارم لذت ببرید
بیشتر
مجموعه ای از شعرها و متن های ادبی حسین حیدری
در وبلاگ شخصی اش است که به صورت مجموعه در آمده است
این کتاب گلچینی از نوشته های وبلاگهای حسین حیدری ست
که شامل کتاب « تلخ مثل پوزخندهای من » هم می شود
امیدوارم لذت ببرید
آپلود شده توسط:
Ho3ein7
1391/09/29
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آن عابری که زیر باران می خندید ، من بودم
و به آینده فکر کن
چیزی جز سیاهی میبینی؟
پاییز دوس داشتنی من
می دونم که خیلی حرف واسه گفتن داری
اومدم سنگ صبورت باشم
بدون چتر
درد دارم
از اینجا
تا تو
خدایش قشنگه
وقتی که تو
در هیچکدامشان نیستی
به شب تلخ وسیاه......که جدا کرد مرا....همه از حس نگاه...
به شبی خون الود....زخمی حادثه ها....سحری بی مادر...شب یلدای سیاه....
بعد ان شب سیاه ....شده ام بغض نگاه.....
من پر از حس جنون...زخمی بازی خون....
کس نفهمید مرا.....زیر پاهای زمان....
حس یک عشق سیاه....چه لگد کوب شدست....
کس نفهمید مرا......من که زخمی بودم.....تن من تاب نداشت....
مرهمی نیست مرا...دیر گاهیست..زخم تن خوب شدست....
زخم دل را چه کنم؟کس نفهمید مرا....
ببرد تا به خدا...شایدم کند دوا...زخم کهنه مرا....
ای خدا تنگدلم....باغ بی یاس منم...
. یک خراشی داده...غم به احساس من...
مرهمی باش مرا...بشکن این بغض مرا....
حس کن احساس مرا...
در سحری که غمگین است....
دلنوشته های من
امیدوارم موفق باشن.
مراقب خودت بــآش
:x خیـــلی قشنــگه
هم نوشــته هاش هم وبـــلاگ خود
................
[edit=aqanader]1392/03/14[/edit]
وانکه بر من می خندید باران بود...