رسته‌ها
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی - جلد 1
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 99 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 99 رای
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (جلد دوم):
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=52298

کتاب حاضر، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، یکی از برجسته ترین و موثرترین چهره های سیاسی، اطلاعاتی رژیم پهلوی است.
حسین فردوست از دوران کودکی به عنوان دانش آموز دبستان نظام وارد کلاس مخصوصی شد، که رضاخان برای ولیعهدش محمد رضا پهلوی ترتیب داده بود. رضا خان که تمایل داشت در کنار فرزندش دوست و همبازی ((درس خوانی)) باشد، فردوست را مورد توجه خاص قرار داد او به دربار راه یافت. بدینسان فردوست از کودکی نردیک ترین دوست محمد رضا پهلوی و محرم اسرار او شد. با عزیمت ((ولیعهد)) به سوئیس برای تحصیل در کالج له روزه، فردوست تنها همکلاسی بود که به طور رسمی با او اعزام شد و طی سال های اقامت در سوئیس همچنان صمیمی ترین یار محمد رضا بود.
طی این سال ها، این رابطه متقابل تعمیق یافت و چنان پیوندی پدید شد که گویی فردوست جزء مکملی از شخصیت و زندگی محمد رضا پهلوی است. با صعود محمد رضا به سلطنت، فردوست همچنان در کنار او بود و این رابطه چنان بود که شاه در تاب ماموریت برای وطنم تنها کسی را که به عنوان دوست خود معرفی کرد فردوست بود :
در آن موقع دوست صمیمی من پسری بود به نام حسین فردوست که پدرش ستوان ارتش بود. حسین در دوران تحصیل در سوئیس هم با من همدرس بود و بعد هم با درجه سرهنگی سمت استادی دانشکده افسری را عهده داری می کرد و فعلا در گارد شاهنشاهی مشغول به انجام وظیفه است.
در دوران سلطنت محمد رضا پهلوی، فردوست نه فقط صمیمی ترین دوست او بود، تا بدان حد که تنها فردی بود که با ((شاه)) و ((ملکه)) بر سر یک میز غذا می خورد، بلکه محرم اسرار محمدرضا و رابط او در مخفیانه ترین ارتباطات نیز بود.
بالا تر از این ، حسین فردوست به عنوان ((چشم)) و ((گوش)) محمد رضا پهلوی عمل می کرد. فردوست در راس مهم ترین ارگان اطلاعاتی رژیم پهلوی، ((دفتر ویژه اطلاعات)) که سازمان اطلاعاتی شخصی ((شاه)) محسوب می شد بر کل سیستم سیاسی و اطلاعاتی کشور …و حتی بر ((ساواک)) نظارت داشت و رابطه شخصی ((شاه)) را با مهم ترین ارگان های اطلاعاتی هم سنگ برقرار می ساخت.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
681
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1391/08/08

کتاب‌های مرتبط

حکومت به شرط چاقو
حکومت به شرط چاقو
1.9 امتیاز
از 55 رای
جاودانگی در سکوت
جاودانگی در سکوت
4.5 امتیاز
از 36 رای
اسرار کودتای 28 مرداد
اسرار کودتای 28 مرداد
4.3 امتیاز
از 87 رای
صد روز نزد طالبان
صد روز نزد طالبان
4.1 امتیاز
از 9 رای
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی ظهور و سقوط سلطنت پهلوی - جلد 1

تعداد دیدگاه‌ها:
17
یکی از مهمترین وظایف رئیس دولت جلوگیری از فساد و حیف و میل اموال دولتی است.
جالب بود.
نکات مثبت و منفی را با هم معرفی میکنه.
موارد آموزنده و خوبی داره که باعث وسعت دید میشه.
درس عبرتی برای آیندگان.
اهالی خانی آباد تهران و فرزندیکی از درجه داران ژاندارمری و عاشق پوشیدن لباس نظامی بود و همین اشتیاق او را در هشت سالگی به مدرسه نظام کشانید .ذوق واستعداد بالای حسین به زودی او را در کانون توجه رضا شاه جهت اعزام به خارج ، همراه با سایر فرزندان خوانین و فرزندان خود قرار داد و بدین صورت حسین وارد دستگاه پهلوی گردید . این حضور زمانی پر رنگ تر شد که او از جانب رضا شاه مأمور شد تا در مدرسه روزه سویس ، مراقب رفتار و حرکات محمد رضا باشد و مرتب گزارش کاملی از او برای رضا شاه بفرستد.
با دستور شاه، حسین فردوست مسئول تشکیل و سازماندهی این نهاد شد و با همراهی سرلشکر قره‌باغی این مهم را به انجام رساند. گارد جاویدان کمتر در حیطه امور اطلاعاتی وارد می‌شد با این ‌حال بر اساس تمهیداتی که از سوی دفتر ویژه اطلاعات و شخص فردوست اندیشیده شد، گروهی از اعضای آن وظیفه غیررسمی محافظت از اطلاعات گارد را برعهده داشتند و مستقیماً با فردوست و دفتر ویژه او در ارتباط بودند. در اواخر دهه ۱۳۴۰ تلاش‌هایی انجام شد تا ساواک بر فعالیت گارد جاویدان نظارت اطلاعاتی ــ امنیتی داشته باشد و به‌ویژه امیر اسدالله علم، وزیر دربار وقت، تاکید داشت که «افسران و افراد و درجه‌داران گارد باید تحت مراقبت دقیق سازمان امنیت باشند.» او دراین‌باره مدت‌ها با حسین فردوست، که رئیس دفتر ویژه اطلاعات و معاون کل ساواک بود، مذاکره کرد تا راهی برای عملی شدن این طرح پیدا کند. با این ‌حال گارد جاویدان هیچ‌گاه به‌طور رسمی تحت نظارت و کنترل ساواک قرار نگرفت، اما همواره تحت نظارت دفتر ویژه اطلاعات بود
گارد جاویدان از جمله نهادهایی است که هرچند نامش کم بر سر زبان‌ها نبوده اما کمتر درباره کم و کیف شکل‌گیری و فعالیت‌هایش سخن گفته شده است. وظیفه اصلی این نهاد حفاظت و حراست از شخص شاه، خانواده و کاخ‌هایش بود. این وظیفه پیش از تشکیل گارد جاویدان، زیر نظر واحدهایی از ارتش تحت عناوین «گردان گارد» و «هنگ گارد» به انجام می‌رسید، اما آنچنان که فردوست روایت می‌کند شاه در اواسط دوران سلطنتش تصمیم گرفت واحدی اختصاصی برای این امر تشکیل دهد؛ واحدی دائمی متشکل از نیروهایی ورزیده و همسان که در شکل و نام یادآور گارد جاویدان ایران باستان باشد.
خاطرات فردوست از معدود مدارک موجود در خصوص زندگی و مرگ ارنست پرون است؛ عضو سوئیسی دربار که به دلیل شایعات فراوانی که درباره‌ی او وجود داشت و نقشی که در اداره‌‌ی شاه ایفا می‌کرد، شهرت یافته بود. فردوست در بخشی از کتاب نتیجه می‌گیرد مطمئناً سازمان اطلاعات انگلیس با علم به اینکه محمدرضا در مدرسه‌ی له‌روزه ثبت‌نام خواهد کرد، مدت زمان کوتاهی قبل از حضور او در این مدرسه، ارنست پرون را به‌عنوان جاسوس و در لباس خدمتکار، برای کنترل و دوستی با محمدرضا گماشته بود. او شرح می‌دهد که چگونه سازمان‌های اطلاعاتی حتی پیش از زمانی که افراد پُست یا سمتی را در یک کشور به دست آورند، آن‌ها را تحت مراقبت قرار می‌دهند و چند نمونه از اقدامات پرون در این زمینه را بر‌می‌شمارد
نمونه‌ی دیگر را می‌توان اطلاعاتی دانست که درباره‌ی شاپور جی، معروف به «ریپورتر»، نماینده‌ی رسمی دستگاه اطلاعات انگلیس، به‌عنوان افسر رابط با شاه و دربار می‌دهد. همچنین در موارد متعددی، از دخالت انگلستان و آمریکا در امور دربار همچون انتخاب نخست‌وزیر، پرده برمی‌دارد. چرایی انتخاب رضاخان برای کودتا را توضیح می‌دهد و به معرفی واسطه‌های ارتباط رضاخان با انگلیس، همچون سلیمان بهبودی، دانش‌آموخته‌ی آموزشگاه صهیونیستی آلیانس، می‌پردازد
ارتشبد فردوست اما از حضور ژنرال هایزر در روز ۲۲ بهمن در ایران در میانه‌ی بحث برای اعلام بی‌طرفی ارتش، چنین می‌نویسد: «من باسرعت از اتاق کنفرانس خارج شدم. قره‌باغی دنبال من بود و گفت: بد نیست یک دیداری از ژنرال هایزر بکنید. او ستادش در همین اتاق پهلو است. گفتم: با این وضعِ تظاهرات بهتر است دیدار به بعد موکول شود و به‌سرعت دور شدم...»
در کتاب، نقش مؤثر آمریکا و انگلیس در امور ایران را می‌توان به‌وضوح دید. به‌عنوان نمونه، وی در فرازی از کتاب درباره‌ی آخرین تلاش‌های آمریکا برای مقابله با انقلاب می‌گوید: «من از ورود هایزر اطلاع نداشتم و محمدرضا نیز اطلاعی نداشت. من تنها بعدها بود که از طریق گارد شنیدم که بدره‌ای به محمدرضا اطلاع داده که هایزر بیست روز است که در تهران است. محمدرضا تلفنی از سولیوان سفیر آمریکا گله می‌کند و فردای آن روز، سولیوان و هایزر به اتفاق هم به دیدار محمدرضا می‌روند. ماجرای این ملاقات را بدره‌ای به اطلاع من رساند. او گفت که در این ملاقات، هایزر بدون معذرت‌خواهی از تأخیر خبر ورود خود، کار را خراب‌تر می‌کند و از محمدرضا می‌پرسد: اینکه شنیده‌ام به استراحت می‌روید، آیا صحیح است؟ و تاریخ خروج محمدرضا را می‌پرسد. محمدرضا پاسخ می‌دهد: این یک امر شخصی است و هر موقع لازم دانستم از این مرخصی استفاده می‌کنم. [...] اما پس از گذشت یک ماه از حضور هایزر در ایران، خبرگزاری‌های رویتر و آسوشیتدپرس اعلام می‌کنند که معاون فرمانده سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ایران را ترک کرد. آن‌ها گفتند که هدف از سفر ژنرال هایزر به ایران و اقامت طولانی‌اش در این کشور، ترغیب نظامیان ایران به حمایت از دولت شاپور بختیار بوده است.»
کتاب از دوره‌ی کودکی محمدرضا تا روزهای آخر حکومت پهلوی را با جزئیات جذاب و روان بیان کرده و ویرایش آن نیز فاقد هرگونه جهت‌گیری سیاسی است و اغلب توضیحات و معرفی شخصیت‌هایی که از آن‌ها نام برده شده (همچون تیمورتاش، فروغی، هویدا، شریف امامی و...) براساس اسناد به‌صورت مستقل در جلد دوم ارائه شده است که نقش مکمل خاطرات را دارد
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی - جلد 1
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک