رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

تراژدی حلاج در متون کهن

تراژدی حلاج در متون کهن
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 41 رای
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 41 رای
"تراژدی حلاج در متون کهن "دارای سه بخش اصلی است .بخش نخست با عنوان "در حدیث معاصران "شامل گزارشی از دوستان، پیروان و مخالفان حلاج در عصر خود اوست .چهارده گزارش که مهم‌ترین گزارش آن متعلق به "ابن زنجی "( 334ه‌.ق) قاضی و تقریرنویس دادگاه حلاج است .جریر طبری، ابوبکر شبلی، حمد پسر حلاج و علی بن مردویه از جمله اشخاصی هستند که گزارش‌های آنها درباره حلاج آمده است . بخش دوم ")بعد از حلاج) "حاوی اطلاعات مختصری از پنجاه نفر است که در دفاع یا رد منصور حلاج ( 234ـ 309ق) سخن گفته یا رساله و کتابی تالیف کرده‌اند . بخش سوم، با عنوان "منطقه عرفانی "شامل بیست و دو منظومه از 22شاعر فارسی زبان است که در اشعارشان از حلاج ستایش و تکریم کرده‌اند .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
ramin12345
ramin12345
1391/05/16

کتاب‌های مرتبط

شرح غزل‌های حافظ - جلد 4
شرح غزل‌های حافظ - جلد 4
4.4 امتیاز
از 11 رای
تراژدی رومانوف ها
تراژدی رومانوف ها
4.4 امتیاز
از 36 رای
تراژدی سینمای کمدی ایران
تراژدی سینمای کمدی ایران
4.4 امتیاز
از 20 رای
گات ها
گات ها
4.5 امتیاز
از 26 رای
نقد ادبیات منطبق با حقیقت
نقد ادبیات منطبق با حقیقت
4.4 امتیاز
از 7 رای
The Encyclopedia of Literary and Cultural Theory
The Encyclopedia of Literary and Cultural Theory
4.8 امتیاز
از 6 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تراژدی حلاج در متون کهن

تعداد دیدگاه‌ها:
7
در آینه دوباره نمایان شد
با ابر گیسوانش در باد
باز آن سرود سرخ اناالحق
ورد زبان اوست
تو در نماز عشق چه خواندی ؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز
پرهیز می کنند
کاش روزی برسد که ما به خرد و عقلانیت بیندیشیم و از احساسات بی پایه دوری کنیم.
مقالات شمس تبریز چاپ نشر مرکز،ص 128 و 129، در مورد با یزید بسطامی است،شمس گوید:
مصطفی می فرماید: «سبحانک ما عبدناک حقّ عبادتک» (خدایا منزهی، تو را آنگونه که حقّ پرستشت بود،نپرستیدم)
او (بایزید) می گوید: «سبحانی ما اعظم شأنی!» (منزه هستم من،چه والا مرتبه ام!)
اگر کسی را گمان باشد،که «حالِ» او قوی تر از حالِ مصطفی بوَد، سخت احمق و نادان باشد.
سلطان العارفین (لقب بایزید) چگونه گویم؟ امیر نیز نیست. کو متابعت محمد؟ کجاست متابعت،در صورت و در معنی؟
...آخر این متابعت را صورتی است و معنی ای،صورت متابعت را نگاه داشتی،پس حقیقت و معنیِ متابعت چرا ضایع کردی؟
شیخ چیست؟ هستی.
مرید چیست؟ نیستی.
تا مرید،نیست نشود،مرید نباشد...
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید
از شافعی نپرسند امثال این مسائل
********************
گفت: «آن یار، کز او گشت سر دار بلند،
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد»

۩
وَلا نهان چه کُنی؟ تا کُنی بَلا خیزد.
امانِ دل نه به این کز بلا بپرهیزد!
یقین بدان شَرَفِ عاشقی به رسوایی‏ست:
شراره چیست اگر آتشی نیانگیزد؟
چو ابر و عابر بر عرش و فرش پرّه زدند
که خونِ بنده چه نقشی به خاک می‏ریزد،
اُمیدِ نیستی‏ام بود و زنده می‏دارند.
مباد گُل شودم نار و دود بُگریزد.
تشکر از رامین گرامی ی علاقمند به مطالعه و وبلاگ نویسی بابت بارگذاری این کتاب
هرچند تلاش من برای دانلود بی‏ثمر بود.
انا الحق گفتن منصور را خیلی می پسندم وان قسمتی که از عشق می گوید و ان جایی که می گوید مرد را دینی خاصی نباید باشد
تراژدی حلاج در متون کهن
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک