خانواده تیبو (جلد 1)
نویسنده:
روژه مارتن دوگار
مترجم:
ابوالحسن نجفی
امتیاز دهید
✔️ این کتاب که برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۳۷ میباشد و آن را یکی از بزرگترین رمانهای قرن دانستهاند. بررسی دقیق و موشکافانه وقایع فرانسه پیش از جنگ جهانی جلد سوم و چهارم کتاب را تا حد یک سند تاریخی ارزشمند جلوه میکنند. اکثر اشخاصی که نامشان در جلد هفتم کتاب (تابستان ۱۹۱۴) آمدهاست اشخاص حقیقی میباشند.
خلاصه ای از داستان:
کتاب داستان خانواده ای کاتولیک در فرانسه است که شامل آقای تیبو و دو تا پسرانش و تنها دخترش ژیز که دختر واقعی اش نیست و سرپرستی اش را بعهده گرفته اند ومادموزل نامادری آنهاست. آقای تیبو مرد محتشمی است و بشدت سنتی و تابع کلیسای کاتولیک که در میان مردم شهر به حسن شهرت مشهور بوده و مدیریت یک مدرسه ی شبانه روزی را که بینوایان را تحت سرپرستی گرفته وآموزش میدهند در اختیار دارد.
ماجرا از انجا شروع میشود که پسر کوچکش ژاک با یکی از همکلاسی هایش به نام دانیل که از بد روزگار پروتستان است آشنایی عمیقی پیدا میکند. دوستی عجیبی که از نگاه آقای تیبو غریب مینماید و اصولا" دوستی و مراوده با پروتستانها از نظر او که بشدت تحت تاثیر کلیسای کاتولیک است قابل پذیرش نیست. اشعار جالبی که ژاک مینویسد وقتی توسط مدیر مدرسه لو رفته و برای تیبوی بزرگ خوانده میشود آتشی در وجود او شعله میگیرد و به این فکر می افتد که برای رهایی پسرش از این اوضاع بهتر است ژاک را برای ادامه ی تحصیل و در اصل برای تنبیه به همان مدرسه بفرستد که سرپرستی اش را بعهده دارد. ژاک با دانیل قبل از لو رفتن دفتر شعر فرار میکنند فراری که با تجارب تلخی هم برای هر دو مصادف خواهد شد. بی پولی در این فرار آنها را از هم جدا میکند دانیل شبی را در منزل زنی جوان به سر میبرد و در اولین سالهای جوانی طعم دلنشین و گرمای تن زنی را حس میکند. تجربه ی اولین هم خوابگی با این زن او را با دنیای دیگری آشنا میکند. هر چند وقتی که دوباره ژاک را میبیند از این تجربه حرفی به میان نمی آورد اما یاد آن خاطره ی عجیب و لذت بخش همیشه در ذهنش باقی ماند.
آنها توسط پلیس دستگیر و به خانواده تحویل داده میشوند و پس از این ماجرا ژاک به مدرسه ی فوق الذکر تبعید میگردد تا هم ادب شود و هم از دانیل جدا گردد. محیط این مدرسه برای ژاک بسیار غریب و باور نکردنی است او البته در مکاتبه با دانیل که بدور از چشمان نامحرم پدر صورت میگیرد تصویر دیگری را برای دانیل به قلم میکشد.
آنتوان برادر بزرگ ژاک که دکتر متخصص نوزادان است در دیداری که در مدرسه با برادر کوچک صورت میپذیرد متوجه این امر میشود که ژاک از لحاظ روحی صدمات بسیار شدیدی دیده است و حضور دوباره ی او در این مدرسه میتواند او را نابود کند به همین دلیل به پدرش توصیه میکند که ژاک را از آنجا در آورد و سر پرستی اش را به خود ش بسپارد. تیبوی بزرگ این پیشنهاد را میپذیرد و ژاک از مدرسه بر میگردد و دوباره زندگی نوینی را با برادر در طبقه ی جدایی از خانه که به او و آنتوان سپرده شده شروع میکنند.
شروع دوباره ی مراوده با خانواده ی دانیل و آمد و رفت با دانیل و خواهرش که ژاک به نوعی دلبسته ی اوست و مادر دانیل که از نظر آنتوان زن مناسبی است زندگی آنها را در مسیری دیگر قرار میدهد. در این میان آنتوان هم در شبی شگفت انگیز هنگامی که در خانه ای جهت مداوای بچه ای رفته بود و کارش به جراحی رسید با زنی آشنا شد به نام راشل، زن خوش سیما با اندامی به غایت زیبا که آنتوان محتاط را گرفتار میکند و مردی که همیشه به کارش فکر میکرد را به دنیای شگفت انگیز زنانه وارد میکند. راشل رسم دلربایی را به خوبی بلد است و آنتوان که تا این تاریخ با هیچ زنی مراوده و نرد عشق نباخته بشدت به او عشق میورزد. هر چند که راشل زندگی قبلی بسیار شگفتی داشته اما معشوقه ی مناسبی برای آنتوان است و او را به محافلی میبرد که تا آنهنگام پای دکتر بدانجا نرسیده است .
راشل بعدها تصمیم میگیرد از آنتوان جدا شده به نزد معشوق اولش برگردد و آنتوان هم به زندگی عادیش باز میگردد. در همین مدتی که آنتوان بشدت همدم و مونس راشل است و از ژاک و کارهایش غافل است انقلابی در درون ژاک روی میدهد که آینده اش را به گونه ای دیگر رقم میزند ...
بیشتر
خلاصه ای از داستان:
کتاب داستان خانواده ای کاتولیک در فرانسه است که شامل آقای تیبو و دو تا پسرانش و تنها دخترش ژیز که دختر واقعی اش نیست و سرپرستی اش را بعهده گرفته اند ومادموزل نامادری آنهاست. آقای تیبو مرد محتشمی است و بشدت سنتی و تابع کلیسای کاتولیک که در میان مردم شهر به حسن شهرت مشهور بوده و مدیریت یک مدرسه ی شبانه روزی را که بینوایان را تحت سرپرستی گرفته وآموزش میدهند در اختیار دارد.
ماجرا از انجا شروع میشود که پسر کوچکش ژاک با یکی از همکلاسی هایش به نام دانیل که از بد روزگار پروتستان است آشنایی عمیقی پیدا میکند. دوستی عجیبی که از نگاه آقای تیبو غریب مینماید و اصولا" دوستی و مراوده با پروتستانها از نظر او که بشدت تحت تاثیر کلیسای کاتولیک است قابل پذیرش نیست. اشعار جالبی که ژاک مینویسد وقتی توسط مدیر مدرسه لو رفته و برای تیبوی بزرگ خوانده میشود آتشی در وجود او شعله میگیرد و به این فکر می افتد که برای رهایی پسرش از این اوضاع بهتر است ژاک را برای ادامه ی تحصیل و در اصل برای تنبیه به همان مدرسه بفرستد که سرپرستی اش را بعهده دارد. ژاک با دانیل قبل از لو رفتن دفتر شعر فرار میکنند فراری که با تجارب تلخی هم برای هر دو مصادف خواهد شد. بی پولی در این فرار آنها را از هم جدا میکند دانیل شبی را در منزل زنی جوان به سر میبرد و در اولین سالهای جوانی طعم دلنشین و گرمای تن زنی را حس میکند. تجربه ی اولین هم خوابگی با این زن او را با دنیای دیگری آشنا میکند. هر چند وقتی که دوباره ژاک را میبیند از این تجربه حرفی به میان نمی آورد اما یاد آن خاطره ی عجیب و لذت بخش همیشه در ذهنش باقی ماند.
آنها توسط پلیس دستگیر و به خانواده تحویل داده میشوند و پس از این ماجرا ژاک به مدرسه ی فوق الذکر تبعید میگردد تا هم ادب شود و هم از دانیل جدا گردد. محیط این مدرسه برای ژاک بسیار غریب و باور نکردنی است او البته در مکاتبه با دانیل که بدور از چشمان نامحرم پدر صورت میگیرد تصویر دیگری را برای دانیل به قلم میکشد.
آنتوان برادر بزرگ ژاک که دکتر متخصص نوزادان است در دیداری که در مدرسه با برادر کوچک صورت میپذیرد متوجه این امر میشود که ژاک از لحاظ روحی صدمات بسیار شدیدی دیده است و حضور دوباره ی او در این مدرسه میتواند او را نابود کند به همین دلیل به پدرش توصیه میکند که ژاک را از آنجا در آورد و سر پرستی اش را به خود ش بسپارد. تیبوی بزرگ این پیشنهاد را میپذیرد و ژاک از مدرسه بر میگردد و دوباره زندگی نوینی را با برادر در طبقه ی جدایی از خانه که به او و آنتوان سپرده شده شروع میکنند.
شروع دوباره ی مراوده با خانواده ی دانیل و آمد و رفت با دانیل و خواهرش که ژاک به نوعی دلبسته ی اوست و مادر دانیل که از نظر آنتوان زن مناسبی است زندگی آنها را در مسیری دیگر قرار میدهد. در این میان آنتوان هم در شبی شگفت انگیز هنگامی که در خانه ای جهت مداوای بچه ای رفته بود و کارش به جراحی رسید با زنی آشنا شد به نام راشل، زن خوش سیما با اندامی به غایت زیبا که آنتوان محتاط را گرفتار میکند و مردی که همیشه به کارش فکر میکرد را به دنیای شگفت انگیز زنانه وارد میکند. راشل رسم دلربایی را به خوبی بلد است و آنتوان که تا این تاریخ با هیچ زنی مراوده و نرد عشق نباخته بشدت به او عشق میورزد. هر چند که راشل زندگی قبلی بسیار شگفتی داشته اما معشوقه ی مناسبی برای آنتوان است و او را به محافلی میبرد که تا آنهنگام پای دکتر بدانجا نرسیده است .
راشل بعدها تصمیم میگیرد از آنتوان جدا شده به نزد معشوق اولش برگردد و آنتوان هم به زندگی عادیش باز میگردد. در همین مدتی که آنتوان بشدت همدم و مونس راشل است و از ژاک و کارهایش غافل است انقلابی در درون ژاک روی میدهد که آینده اش را به گونه ای دیگر رقم میزند ...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خانواده تیبو (جلد 1)
این کتاب داستان خانواده ای است کاتولیک در فرانسه که شامل آقای تیبو و دو تا پسرانش و تنها دخترش ژیز که دختر واقعی اش نیست و سرپرستی اش را بعهده گرفته اند ومادموزل نامادری انهاست . آقای تیبو مرد محتشمی است و بشدت سنتی و تابع کلیسای کاتولیک که در میان مردم شهر به حسن شهرت مشهور بوده و مدیریت یک مدرسه ی شبانه روزی را که بینوایان را تحت سرپرستی گرفته وآموزش میدهند در اختیار دارد.
ماجرا از انجا شروع میشود که پسر کوچکش ژاک با یکی از همکلاسی هایش به نام دانیل که از بد روزگار پروتستان است آشنایی عمیقی پیدا میکند . دوستی عجیبی که از نگاه آقای تیبو غریب مینماید و اصولا" دوستی و مراوده با پروتستانها از نظر او که بشدت تحت تاثیر کلیسای کاتولیک است قابل پذیرش نیست . اشعار جالبی که ژاک مینویسد وقتی توسط مدیر مدرسه لو رفته و برای تیبوی بزرگ خوانده میشود آتشی در وجود او شعله میگیرد و به این فکر می افتد که برای رهایی پسرش از این اوضاع بهتر است ژاک را برای ادامه ی تحصیل و در اصل برای تنبیه به همان مدرسه بفرستد که سرپرستی اش را بعهده دارد . ژاک با دانیل قبل از لو رفتن دفتر شعر فرار میکنند فراری که با تجارب تلخی هم برای هر دو مصادف خواهد شد . بی پولی در این فرار آنها را از هم جدا میکند دانیل شبی را در منزل زنی جوان به سر میبرد و در اولین سالهای جوانی طعم دلنشین و گرمای تن زنی را حس میکند ...
شب همگی خوش
و نویسنده فرانسوی است
انتشار سرانجام آخرین بخش خانوادهٔ تیبو در سال 1940 انجام داد