نوچه ها
نویسنده:
جان ویندم
مترجم:
علاالدین بهشتی
امتیاز دهید
✔️ آغاز داستان:
هنگامی که کاملا بچه کوچکی بودم، اغلب شهری را به خواب می دیدم. شگفت انگیز بود. زیرا خواب دیدن من پیش از آنکه حتی بدانم شهر چیست و چگونه است، آغاز شده بود. اما این شهر که بر روی قوسی در کنار خلیج کوچک آبی رنگ، گرد آمده بود، به ذهن من می آمد. می توانستم خیابانها، ساختمانهایی که در دو طرف خیابانها بودند، آب نماها حتی قایق ها را در لنگرگاه ببینم. با وجود این هنگامی که از خواب بیدار میشدم، هرگز دریا یا حتی قایق را هم در بیداری ندیده بودم. ساختمانها کاملا بی شباهت به ساختمانهایی بود که من دیده بودم. عبور و مرور در خیابانها عجیب بود. گاری ها با اسب کشیده نمی شدند. بعضی اوقات در آسمان چیزهایی بود که شکل ماهی های پرتلالو داشت ولی مطمئنا پرنده نبودند. این مکان عجیب را اغلب در هنگام روزش در خواب می دیدم ولی گهگاهی هم در هنگامی که در آنجا شب بود، هنگامی که چراغها مانند رشته ای از کرم شبتاب بر ساحل می درخشید و یک چند چراغ هم مانند اخگر به روی آب یا در هوا آهسته حرکت می کرد، به خواب می دیدم...
بیشتر
هنگامی که کاملا بچه کوچکی بودم، اغلب شهری را به خواب می دیدم. شگفت انگیز بود. زیرا خواب دیدن من پیش از آنکه حتی بدانم شهر چیست و چگونه است، آغاز شده بود. اما این شهر که بر روی قوسی در کنار خلیج کوچک آبی رنگ، گرد آمده بود، به ذهن من می آمد. می توانستم خیابانها، ساختمانهایی که در دو طرف خیابانها بودند، آب نماها حتی قایق ها را در لنگرگاه ببینم. با وجود این هنگامی که از خواب بیدار میشدم، هرگز دریا یا حتی قایق را هم در بیداری ندیده بودم. ساختمانها کاملا بی شباهت به ساختمانهایی بود که من دیده بودم. عبور و مرور در خیابانها عجیب بود. گاری ها با اسب کشیده نمی شدند. بعضی اوقات در آسمان چیزهایی بود که شکل ماهی های پرتلالو داشت ولی مطمئنا پرنده نبودند. این مکان عجیب را اغلب در هنگام روزش در خواب می دیدم ولی گهگاهی هم در هنگامی که در آنجا شب بود، هنگامی که چراغها مانند رشته ای از کرم شبتاب بر ساحل می درخشید و یک چند چراغ هم مانند اخگر به روی آب یا در هوا آهسته حرکت می کرد، به خواب می دیدم...
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1392/04/27
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نوچه ها
نام اصلی کتاب : The Chrysalids
ژانر : علمی تخیلی
شرح کوتاه: مردم 1000 سال آینده تصور مبهم و اطلاعات کمی از مردم کنونی دارند که به آنها (یعنی ما) انسان باستان خطاب میکنن. اما نوجوانی که راوی داستان است David Strorm دایم در خواب چیزهایی از این انسانهای کهن و شهرهاشان میبیند اما میترسد با دوستانش در میان بگذارد. مردم این دوره دارای عقاید عجیب مذهبی نیز هستند