پدران و پسران
نویسنده:
ایوان تورگنیف
مترجم:
مهری آهی
امتیاز دهید
✔️ کتاب پدران و پسران از آثار جاویدان ایوان تورگینف نویسنده معروف قرن نوزدهم روسیه و از نویسندگان بزرگ جهان است. این کتاب با وجود داستان ساده خود در نظر غالب نویسندگان و نقادان جهان از بهترین نوشته های ادبی محسوب می شود و به اکثر زبان های دنیا ترجمه شده است. تورگینف در این کتاب تحولات اجتماعی و آداب و رسوم طبقات روسیه را به بهترین وجه با افکار شاعرانه ی خود تلفیق کرده و اثری دل پذیر و متین به وجود آورده است. "بازاف" که قهرمان عمده کتاب و نماینده جوانان پیش رو و مترقی نیمه دوم قرن نوزدهم است، به قدری استادانه ترسیم شده که با وجود درشتی و خشونتش خواننده بی اختیار فریفته و مجذوب وی می گردد. ستیز و کشمکش میان پدران و پسران با نسل امروز و نسل فردا و جدال و سوء تفاهم میان زنان و مردان، مردم شاعرمنش و حقیقت بین، کارفرمایان و کارگزاران که از مسائل حیاتی هر دوره و زمانی است در این کتاب به بهترین وجه وصف گردیده است و بی شک اهمیت و تازگی کتاب را طی قرون متمادی هم چنان محفوظ خواهد داشت.
بازارف؛ پزشک جوانی است که به هیچ اصلی پایبند نیست و باصطلاح آن زمان روسیه "نیهیلیست" است، آدمی سر زنده، مغرور و علم گراست خود را طبیعی دان می داند و در هر جا که سکونت می کند به دنبال شناخت ساز و کار بدن حیوانات است. با دوستش به دیدن خانواده ی او می روند و او صبح ها قورباغه را تشریح می کند!
بیشتر
بازارف؛ پزشک جوانی است که به هیچ اصلی پایبند نیست و باصطلاح آن زمان روسیه "نیهیلیست" است، آدمی سر زنده، مغرور و علم گراست خود را طبیعی دان می داند و در هر جا که سکونت می کند به دنبال شناخت ساز و کار بدن حیوانات است. با دوستش به دیدن خانواده ی او می روند و او صبح ها قورباغه را تشریح می کند!
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پدران و پسران
چند سال پیش که سفر رفته بودم یکی از رفقا زنگ زد که فلانی پدرش فوت کرد . ( پدر همین رفیقمان که به چیزی اعتقاد نداشت ) . من بلافاصله زنگ زدم و تسلیت گفتم و عذخواهی که در مراسم نیستم اما برای جهلم حتما خواهم آمد .
چهلم رفتم از دور هر چه گشتم صاحب عزا را نیافتم ( یعنی همان رفیقمان ) . از یکی پرسیدم که فلانی کجاست ؟
گفت جلو درب ایستاده ، چطور نمیبینیش ؟
خوب که دفت کردم دیدم خودش است اما با دو ماه پیش که او را دیده بودم زمین تا آسمان فرق کرده بود .
شخصی که موهایش اصلا سفید نبود کاملا سفید شده بود . پیش رفتم همدیگر را بغل کردیم و تسلیت گفتم .
بعد پرسیدم چرا اینگونه شده ای ؟ گفت بعدا برایت خواهم گفت .
چند روز بعد دیدمش گفت : زمانیکه پدرم فوت کرد حس کردم تکیه گاهم را از دست دادم اما هنوز به خودم مسلط بودم . وقتی او را در قبر میگذاشتم ناگهان حس کردم خودم را در قبر میگذارم . یک چیزی از درونم میجوشید و میگفت خودت را نگاه کن . این سرنوشت توست . و اینگونه بود که دنیایم عوض شد .
------------
اکنون این رفقایی که همه چیز را منکر میشوند هنوز جوان هستند . روزی که فرشتۀ مرگ بالای سرشان به پرواز درآید چشم دلشان بهتر خواهد دید .
موفق باشند .
این کتاب سرشار از عشق و دوستی است،و برای کسانی که دنبال داستان های عاشقانه می گردند،هم مطمئنا لذت بخش است.
پس بار دیگر آن توصیه ام را باید بکنم!
این رمان را از دست ندهید !
پشیمان نمی شوید:)
آنقدر جذاب نوشته شده و ساختار و روایت و اوج و فرودهای جالبی دارد،که اصلا خسته نخواهید شد!
کبیر اندر کبیر عزیز،سایه ات از سر کتابناک کم نشود
:x
پزشک جوانی است که به هیچ اصلی پایبند نیست و باصطلاح آن زمان روسیه "نیهیلیست " است،
آدمی سر زنده ، مغرور و علم گراست خود را طبیعی دان می داندودرهر جا که سکونت می کند به دنبال شناخت سازوکار بدن حیوانات است. با دوستش به دیدن خانواده ی او می روند و او صبح ها قورباغه را تشریح می کند !
و در سر سفره ی ناهار یا شام با پدر و عموی دوستش به بحث می نشیند و همه چیز را انکار می کند و همه چیز و همه کس را دست می اندازد .ایمان و عشق را باسادگی تمام به تمسخر می گیرد و هر بار که عاشق می شود خود را نیز مسخره کرده و فکر می کند که رمانتیک شده است . . .
زندگی را جدی می گیرد و می خواهد زمین و زمان را تغییر دهد .اصلا فکر نمی کرد که زندگی نیز می تواند با او شوخی کند شوخی ای که برای او گران تمام شده است .
آدمی که می خواست قهرمان روسیه باشد با همه چیز سر جنگ داشت در هنگامی که جسد مردی را که در اثر تب حصبه مرده بود کالبد شکافی می کرد دست خودش را می برد و به آسانی بدن او آلوده می شود و خود پس از چند روز در اثر تب می میرد.
در هنگام مرگ از پدرش می خواهد به دنبال زنی بفرستد که دوسش داشته است اما با غرور تمام نمی خواست آن را بپذیرد و خانم آنا سر گیونا بر بستر مرگ او حاضر می شود و بر خلاف آنچه که بازارف به شدت از آن پرهیز داشته است زندگی و مرگش رمانتیک و تراژیک می شود و حتی می پذیرد که کشیش برای او که در حال احتزار است مراسم مذهبی را آنجام دهد اگر چه که با طنزی می گوید به پدرش می گوید:
" تو و مادرم از ایمان قوی خود استفاده کنید و کمک طلبید ...موقع خوبی است که آنرا بمورد امتحان بگذارید "
او مسیحیت و فلسفه ی رواقی را برای تسلی خاطر بازماندگان مفید می داند. بازارف بدون اینکه کوچکترین تغییری در روسیه انجام دهد و یا هیچ یک از افکار خود را به مرحله ی اجرا گذارد می میرد.
به دوستش که عاشق دختری شده و می خواهد با او ازدواج کند و به تعبیر او جوجه ای که مرغ شده است می گوید
" تو برای زندگی تلخ و بی نمک ، یعنی زندگی منفرد ما خلق نشدی . در تو نه جسارت و نه بغض هست ، بلکه فقط شجاعت و گستاخی جوانی موجود است و این بدرد کار ما نمی خورد. شما نجبا جز آنکه بزرگوارانه تسلیم شوید و یا بجوش و خروش در آئید ، نمی توانید قدم مهمی بردارید . . . و اینهم ارزشی ندارد . مثلا شماها نمی جنگید و خود را شجاع تصور می کنید .اما ما می خواهیم بجنگیم .میفهمی ، گرد و خاک ما چشمان ترا کور خواهد کرد ، اعمال ما ترا لکه دار خواهد کرد ... تو اصلا بما نرسیده ای ، تو بدون اینکه مایل باشی ، از خودت خوشت میاید . دوست داری بخود دشنمام دهی ، ولی ما از این کار حوصله مان سر می رود . ما اشخاص دیگری را لازم داریم ، ما دیگران را باید بشکنیم "
زندگی بازارف نشان می دهد که گاهی زندگی انسان چقدر می تواند مسخره و تراژیک باشد.چیزی که در دنیای امروزین ما هم به شدت به چشم می خورد.
تورگنیف این عنوان را برای آن گروه از روشنفکران روس به کار برد که از کندگامیِ اصلاحات سرخورده بودند و از ایمانِ پیشینیانِ خود به لیبرالیسم دست برداشته و هوادار نابود کردن نظام موجود با «هر وسیله» بودند.(که کمی با معنای فلسفی اش متفاوت است)
مهمترین نظریه پردازان این گروه در روسیه د. ای. پیسارف بود که در رمان تورگنیف در شخصیت بازارف بازسازی شده...
اما بازارف کیست و چه ویژگی هایی در این کتاب بزرگ دارد؟
در ص 45 و 46 کتاب ،پاول پترویچ، از آرکادی (شخصیت اصلی رمان) می پرسد بازارف چه کاره است؟
آرکادی که دوست صمیمی اوست می گوید:
«او نیهیلیست است .. .
-چطور؟
نیهیل تا آنجا که من می دانم،از ریشه ی لاتین است که به معنی «هیچ» می باشد،پس این کلمه قاعدتا در مورد شخصی به کار می رود که به هیچ چیز ایمان ندارد . . . کسی که به همه چیز،با دیده ی انتقاد می نگرد
- مگر فرقی هم می کند؟
البته که فرق می کند،نهیلیست کسی است که در مقابل هیچ قدرتی زانو نمی زند،کسی است که به هیچ اصلی ایمان ندارد،حتی اگر آن اصل از طرف همه مورد احترام باشد...»
سپاس ویژه از کبیر اندر کبیر بخاطر آپلود این شاهکار:x
همیشه وقتی به دسته ی تورگنیف سر می زدم،جای این کتاب را خالی میدیدم،و حسرت می خوردم...
چون بهترین کتابش است و یکی از بهترین رمان هایی که خواندم،
بی تردید از آن دست رمان هایی است که باید به آنها امتیاز 6 بدهم !
این کتاب هم از نظر فرم و هم از نظر محتوا...
آنچه این رمان را متمایز کرده پرداختن برای اولین بار به مساله ای فلسفی بود،که بشر امروزه نیز با آن دست به گریبان است،
نیهیلیسم...
این اصطلاح از واژه «nihil» در زبان لاتین، به معنای هیچ آمده است.
نیهیلیسم نظریه و مکتبی فلسفیست که منکر هر نوع ارزش اخلاقی و مبلغِ شکاکیتِ مطلق و نفی «وجود» است.
گروهی از آنارشیستهای قرن نوزدهم روسیه را نیز نیهیلیست خواندهاند.
با تشکر از آپلود کننده کتاب khar tu khar و
باتشکر از دوست کتابناکی بابت توضیحاتتون arminjoon
این کتاب یکی از 1001 کتابی است که قبل از مرگ باید خون؟ :baaa: اگه عمری باقی موند;-)
خواندنی قبل از مرگ قرار گرفتهاست. این کتاب به ترجمه مهری آهی به چاپ رسیدهاست