رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
تبارشناسی اخلاق
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 127 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 127 رای
نیچه :

اخلاق آن گونه که تا کنون فهمیده شده است ،
آن گونه که سرانجام شوپنهاور آن را به عنوان «انکار خواست زندگی» فرمول بندی کرد،خود غریزه ی فساد است . . .
حُکم محکومان است.

..............................................................
تبارشناسی اخلاق از سه مقاله تشکیل می شود، که نیچه، در آنک انسان می گوید،بیانگر «سه بررسی مقدماتی تعیین کننده ی یک روانشناس برای ارزیابی دوباره همه ارزش ها» است.
پژوهش نخست به ردیابی زایش مسیحیت از دل «روحیه بیزاری»می پردازد؛
پژوهش دوم نوعی «روانشناسی وجدان» به دست می دهد، که در آن منظور از «وجدان» نه ندای خدا در انسان بل غریزه ی بیرحمی است که پس از سرکوب شدن درونی شده است؛
پژوهش سوم و آخر به معنی آرمان های زاهدانه می پردازد، و به ویژه این نکته را بررسی می کند که چگونه آرمان «کشیش» قدرت بزرگ خود را بر بشریت به دست می آورد.
هدف تبارشناسی اخلاق این است که، با عریان کردن خواست قدرتی که در پس طرح ارزش های اخلاقی نهفته است، و با ردیابی خاستگاه و تبار ارزش ها، زیر پای ادعاهای جهان گرایانه و انسان باورانه ها ی ارزش های اخلاقی را خالی کند.
تبارشناسی، کار انتقادی مهمی است، زیرا نشان می دهد که تمام ارزش ها و آرمان ها فراورده های تغییر و تحول تاریخی هستند.
هر مفهومی، هر شوری و هر احساسی تاریخ دارد.
بدین سان، هیچ چیزی ثابت و تغییر ناپذیر نیست؛ هر آنچه که وجود دارد، از جمله نهادهای قانونی، رسوم اجتماعی، و مفاهیم اخلاقی، تحول پیدا کرده و فراورده ی شکل خاصی از خواست قدرت است.
نیچه با تحلیل «خاستگاه ها» می خواهد نشان دهد که در آغاز پیدایش چیزها، ستیزه، مبارزه و جدال وجود داشته است. اهداف نیچه در بازسازی گذشته، اهداف عملی هستند.
او می خواهد با پیشداوری های عصر کنونی که تفسیری را بر گذشته تحمیل می کنند تا برای ارزش های دمکراتیک و نوع دوستانه ی خود پشتوانه به دست آورند، مقابله کند.
در «تبارشناسی اخلاق»،
نیچه در مقاله ی اول توجه خود را بر مفهوم «خود» متمرکز می کند، برداشت های اشرافی و مسیحی از کنش انسانی را در مقابل هم قرار می دهد، و لحظه یی را که مفهوم «خود» چون چیزی جدا از طبیعت و تاریخ به تصور در می آید، شناسایی می کند.
در مقاله ی دوم، هدف او نشان دادن جد اشرافی مفاهیم قانون و عدالت است تا دیدگاه «واکنشگرانه»یی را که خاستگاه این مفاهیم را نیازهای جمعی افراد ضعیف و بی امنیت می داند، به مبارزه فرا خواند. نیچه با نشان دادن این نکته که اخلاق تاریخ دارد، و انواع متفاوتی از اخلاق وجود دارند،
می خواهد ما را متقاعد کند که هیچ اخلاق واحد و جهانشمولی که برای همه نوع انسان ها اعتبار داشته باشد، وجود ندارد.
امروز اخلاق گله یی- حیوانی بر ما حاکم است که از پذیرش این نکته سرباز می زند که خود تنها یک چشم انداز خاص و جزیی درباره جهان است. سروری این نوع اخلاق است که او می خواهد به مبارزه فرا خواند.

بنابراین، نیچه تاریخ را در خدمت منافع عملی به کار می گیرد: تاویل همچون تغییر شکل.
اما اهمیت کتاب به اهداف اشرافی اعلام شده در آن منحصر نمی شود.
این اثر کوششی اصیل و بر انگیزاننده برای نشان دادن این نکته است که مفاهیم اخلاقی و حقوقی تاریخ دارند.
نیچه به ما می گوید تقریبا هر چیزی که وجود دارد در معرض تاویل است؛ زندگی خود چیزی نیست جز ستیزه و جدال ارزش ها و مبارزه برای تاویل اندیشه ها و آرمان ها. «تبارشناسی»، ستیزه را در «هنر تاویل» نشان می دهد.
تبار شناسی اخلاق از جمله آخرین نوشنه های نیچه است که دو سالی پیش ازفرو پاشیدن ذهن آتشفشان اش نوشته است.این کتاب یک جدل نامه است و پس از فراسوی نیک وبد نوشته شده است.واژه ی تبار شناسی در عنوان این کتاب نشان می دهد که نیچه با ماهیت اخلاق برخوردی تاریخی دارد و می خواهد نشان بدهد که اخلاق مسیحی اروپایی نه تنها سرآغاز اخلاق نیست که پایان پدید آمدن نظام های اخلاقی و عالی ترین نظام آن نیز نیست،بلکه یکی ازنظام های اخلاقی ست در میان نظام های اخلاقی بسیار که در شرایط ویژه ی تاریخی پدیدار شده وبر فراز ودر کنارآن
نظام های اخلاقی دیگر بوده است و تواند بود. این کتاب اگر چه بنا برروش نگرش خود بسیار بر تاریخ تکیه دارد،ولی یک اثر بسیار نیرومند فلسفی ست که در آن به نتیجه گیری هایی که نیچه از تحلیل نمونه های تاریخی می کند می باید توجه اساسی کرد.(از دیباچه مترجم)
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1391/09/22

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تبارشناسی اخلاق

تعداد دیدگاه‌ها:
73
متاسفانه عده ای چون که از ادیان و اخلاق مطلق مورد تجویز آنها دل خوشی ندارند، بسیار زود هر رویکردی را در اخلاق که نسبیگرایانه باشد، می پذیرند، بدون آنکه به نتایج نسبی گرایی اخلافیی که مد نظرشان هست توجه کافی داشته باشند.( تا جایی که من با آنها برخورد داشته ام مطالعه ای این دسته از افراد در حوزه ی فلسفه ی اخلاق بیسار کم بوده و حتی نسبی گرایی فرهنگی را با نسبی گرایی اخلاقی یکی می گیرند). طبق این برداشت عوامانه از نسبی گرایی اخلاقی و پذیرش منطفی نتایج مترتب بر آن ،حتی جایی هم برای دفاع از حقوق بشر هم به جا نمی ماند.
خوانش من از آثار نیچه این بوده که شان فلسفی او به مراتب کمتر از شان روانشناختی و ادبیش بوده و روانشناسان هم در میان آثار فلاسفه به او و شوپنهاور بیشترین توجه را داشته اند. ( نصرت رحمانی: نیچه فیلسوف ترین شاعران و شاعرترین فیلسوفان بود). به اعتقاد او روانشناسی در چنان جایگاهیست که تمامی علوم باید به خدمت آن درآیند. نیچه بر این باورش در تمامی آثاراش تاکید می ورزید که هر آندیشه ای را باید در پرتو انگیزه های به وجود آورنده ی آن مورد بررسی قرار داد. و نحوه ی مواجهه ی نیچه با فلاسفه ی پیش از خود نیز، بیشتر از این قاعده پیروی می کند.
در مورد نسبی بودن یا نبودن اخلاق،
بحث فراتر از کامنت های چند خطی است،
ولی بنظر من تنها زمانی می توان از خوبی و بدی دم زد،که بحث وارد اجتماع شود،
یعنی فرض کنید می گویند،که نباید پول یتیم را به زور تصاحب کنی،این کار بدی است،
بد بودن این عمل وقتی معنا می یابد،که حقی از کسی ضایع شود،و ما آن را زیر پا بگذاریم،
و ما نیز این حق را داریم،که جلوی آن کسی که این کار را می کند بگیریم،چون به جامعه آسیب می زند.و جامعه از این حیث بر فرد اصالت دارد،یعنی طرف نمی تواند هر کاری دوست داشت و هر ظلمی خواست نسبت به دیگران انجام دهد،و بعد بگوید اخلاق نسبی است و من آزادم!
اینجا دیگر معنی نمی دهد کسی بگوید اخلاق نسبی است،خب هر عقل سلیمی حکم می کند،که زیر پا گذاشتن حقّ صاحب حق،
ظلم است،و ظلم بخاطر مصالح اچتماعی،باید جرم و بد تلقی شود.
البته در مواردی به نظرم می توان در محدوده خصوصی فرد هم دخالت کرد،مثلا فرض کنین کسی «شیشه» مصرف می کند،در خانه ی خودش،خب این ماده مخدر آسیب های فراوانی دارد،از جمله توهم زایی،و قتل های بسیاری بخاطر مصرف این مواد صورت گرفته،اینجا وقتی پای این قضیه ی شخصی را احتمال می دهیم به آسیب رسانی در جامعه برسد،باید حتی در محدوده خصوصی فرد هم نظارت کرد.
اخلاق نیچه ای هم که ابرمرد را می ستاید و به وی اجازه می دهد،حق ضعیفان را پایمال کند،حرفی بی محتواست،
پس چیزی که معنا می بخشد خوبی و بدی را، «ظرف اجتماع» است.
اخلاق را اینگونه میشه خلاصه کرد که:
"هر کاری میخواهی بکن به شرطی که اون کار به بقیه آسیب نزنه"
نکته : البته چون زندگی انسان ها اجتماعی و وابسته بهم هست ناخودآگاه تاثیرات کارهای هر فرد در جامعه منعکس میشه
اما میشه با کنترل بیشتری از این موضوع جلوگیری کرد
یعنی جمله اول شامل آزادی کامل نمیشود و کمی محدودیت هایی را شامل میشود
راسل یه ذهن انگلیسى داره و یه ذهن انگلیسى هر چه قدر هم دقیق باشه باز هم مبتذله.متاسفانه یه انگلیسى نمیتونه یه روح والاى آلمانى یا روس رو درک کنه. خجالت آوره که راسل به جرمى بنتام صفحات بیشترى از نیچه در تاریخ فلسفه اش اختصاص میده و شاید بدتر از اون برخورد با شوپنهاوره. انگلیسیه دیگه. چگونه یک دانشمند فیلسوف نماى انگلیسى مى تواند اخلاق والا،ارزش هاى نو،حقایق ظریف در قالب تناقضات و هزاران مفهوم نیچه اى را درک کند؟
بح نزر من حمطون دارید عشطباح میگید.
عسلن اینجوریا نیصطش.(!)
...........................بقلم شبگرد
[quote='arura']نمیشود گفت که نیچه از سقراط متنفر و دلیل آن هم نسبت های خونی و همچین چیزهایی بوده ، هر کس چنین چیزی گفته از رو نادانی است [/quote]
من قبلا کامنتی زیر تاریخ فلسفه راسل گذاشته بودم و در آن از یک طرفه بودن ان شکایت کرده بودم یکی از دلایل این شکایت بخش lمربوط نیچه بوده است.
[quote='arura'] عصبانیت من از "کسانی" بود که شروع به تز دادن میکنن در صورتی که مفاهیم پایه رو هم درک نکردن [/quote]
از آنجا که من خودم را مخاطب این کامنت می دانم مقصود شما از" کسانی" را خودم نمی دانم یعنی آنقدر فروتنی ندارم که بگویم مفاهیم اولیه را درک نکرده ام ولی اگر مقصودتان بعضی دوستانند که که نیچه را مبتکر اومانیست می دانند با شما موافق ام.
مگر فلاسفه مردمی به کلی عوامزده بودند اتفاقا انان سعی در ارتقا بشر از یک توده گله وار به افرادی دارای اندیشه مستقل بودند اساس اومانیست که خود اساس مدرنیته است همین است.باید اعتراف کرد که نیچه همچون هراکلیتس فیلسوف پیشسقراطی دل خوشی از مردم نداشت و این بخش از فلسفه اش تجربه ای از زندگی شخصی اش بوده است و به قول خودش برای "فیلسوف هیچ چیز غیرشخصی وجود ندارد به ویژه اخلاقش" برای خود او نیز چنین بوده است.
اما من هم می خواهم اعترافی بکنم حرفهایم درمورد فیلسوف نبودن نیچه کمی تند بود و کمی هم عوام فریبانه !!! اما وزن فلسفه در تمام آثارش یکسان نیست دو کتاب چنین گفت زرتشت و فراسوی نیک و بد فلسفی ترین آثار اویند که به خصوص در فراسوی نیک و بد می توان به طور جدی انتقاد از مدرنیته را دید که بسیار هوشمندانه است .
اشراف در نظر نیچه افراد با اصل ونسب نیستند بلکه افرادی اند که لیاقت رهبری را دارند اما این لیاقت ذاتی(نه اکتسابی) خود فرد آنهاست نه اصل ونسب آنها. پرداشت فاشیستی از نیچه اشتباه است ولی به نظر من انجا که نوشتم از طبقه منقرض شده اش اشراف حمایت می کند خیلی تحلیل مارکسیستی کردم که الان به نظر م نادرست است . بلا شک این آدم های شریف(از نظر نیچه) خود طبقه ای را تشکیل می دهند ولی نه اشراف به معنای متداول آن...
اما در مورد نیچه هنوز در مورد زن و دموکراسی و سود و زیان نیچه برای ایران امروزین ما قانع نشده ام و به نظر من زیان این آشنایی برای ما زیاد است چون نه تنها خوب نمی شناسیم بلکه بر ان شناخت ناقض اسرار می ورزیم. بحث شناخت فلاسفه در ایران داستان دیگری دارد که نیاز به بررسی بیشتر دارد.
"ستایش گستاخانه تر از نکوهش است." فردریش نیچه مردی که باید درست شناخ
تعصب باید نسبت به کسی داشت که چیزی به ما توصیه کرده و ما رفتاری خلاف آن امر میبینیم در صورتی که نیچه هیچ وقت چیزی توصیه نکرده و نصیحت و توصیه کردن ، " چنین باش " رو کاری بیهوده میدونه ، عصبانیت من از کسانی بود که شروع به تز دادن میکنن در صورتی که مفاهیم پایه رو هم درک نکردن
روحیه ی ضد مردمی یعنی چه؟ منظورتون همون مفهوم گله است و داشتن تفکر مستقل!!!!
خرد وری رو همون بندی که اشاره کردم در غروب بت ها ذکر شده
نمیشود گفت که نیچه از سقراط متنفر و دلیل آن هم نسبت های خونی و همچین چیزهایی بوده ، هر کس چنین چیزی گفته از رو نادانی است بحث نیچه و سقراط بصورتی است که باید نحوه ی دید این دو نفر رو نسبت به مفاهیم بررسی کرد مثلن در مورد سرنوشت که کاملن دو دید مجزا دارند یا اصلن به طور کل نحوه ی زندگی!!!!
سقراط فردی که در خیابان های آتن پرسه میزد و دوستدار دانایی!! بود و ... با نیچه ای که ضد این است
[quote='arura']چطور کسی میتونه در مورد نیچه همچین نظری بده ،[/quote]
راسل در تاریخ فلسفه غرب در بخش نیچه تنفر نیچه از سقراط خردمند را خون و نسب آن می داند که اخلاق دموکراتی را د ر میان جوانان رواج داد و موجب فساد انها شد.
لوکاچ نیز در مورد بررسی عوامل خرد ستیزی و ظهور آن در تاریخ گفته است که زمانی که طبقه بوژوازی در خطر می افتد برای رهایی از آن به خرد ستیزی روی میآورد.
[quote='arura'] اول کمی عصبانی شدم بعد خنده ام گرفت[/quote]
نشانگر تعصب است .................
[quote='arura']دست یافتن به فرهنگ والا از آن اشرافیت نیست بلکه متعلق به خردمندانه[/quote]
روحیه ضد مردمی نیچه را چگونه تفسیر می کنید. خرد از منظر نیچه یعنی چه !!! اشراف یعنی ناپلئون نه خون والا داشت و نه سرمایه !
ولی چندان هم اهل خرد نبود . اصراف نیچه ناپلئون ها و کوروش ها و داریوش ها و .... است
کسی توانست یه ما هم بگوید که چرا نیچه افلاطون را دوست می دارد به رغم همه نقد هایش ولی از سقراط متنفر است.
نیچه در سراسر آثارش دارد از طبقه منقرض شده اش یعنی اشراف دفاع می کند

چطور کسی میتونه در مورد نیچه همچین نظری بده ، اول کمی عصبانی شدم بعد خنده ام گرفت
فرق بین ارباب و برده بودن نسبت های خونی نیست یا مال و ثروت:D تفاوت در " کنش گری " و " واکنش گری " افراد وجود داره
دست یافتن به فرهنگ والا از آن اشرافیت نیست بلکه متعلق به خردمندانه
مثلن نگاهی به غروب بتان ، آنچه آلمانی ها از دست میدهند بند 6 بندازید
نیچه تحمل مجالسی که واگنر برگزار میکرد رو نداشت و یکی از علت های اصلی اون هم همین اشرافیت بازی بود
چه حرف ها....
تبارشناسی اخلاق
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک