رسته‌ها
اسرار مرگ
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 72 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 72 رای
.
کتاب اسرار مرگ سفری است شگفت انگیز به قلمروی ناشناخته مرگ. موریس مترلینگ بر این باور است که مرگ چیزی جز تولدِ دوبارهِ انسان نمی باشد، بقای روح را یک اصل انکار ناپذیر به شمار می آورد و عقاید علمای دیانت مسیحی و معتقدان به اسپریتیسم(ارتباط با ارواح) را مورد بحث و بررسی قرار می دهد.
دیدگاه او درباره جهان آخرت (دنیای باقی به تعبیر مترلینگ) یک دیدگاه محدود فلسفی عقلی است. وی این نظریه را عنوان میکند که در جهان باقی، همه انسان ها خوشبخت خواهند بود. این دیدگاه محل تردید سات.زیرا بر اساس فلسفه رستاخیز در تمامی ادیان الهی (بویژه در اسلام )، دوزخ و جهنم در انتظار تمامی کسانی است که هنگام زیستن در جهان خاکی گناهانی را مرتکب شده اند، و طبیعتا مساله عدل الهی و کیفر گناهکاران پیش می آید.
لازم به یادآوری است که از نظر دین اسلام ، مرگ یعنی اینکه یک انسان با تمامی شخصیت و واقعیت وجودیش تحویل کارگزاران الهی بشود.(سوره سجده آیه 1 ، سوره زمر آیه 42 ، سوره یوسف آیه 101 ، سوره نحل آیات 28، 32 و 70).
انسان در فاصله مرگ و قیامت ، یک عالم خاص را طی میکند که به عالم برزخ معروف است. در قیامت نیز انسان ها با تمامی جسم های مادی خود زنده شده و برحسب اعمال خوب یا بد خویش ،به بهشت یا جهنم خواهد رفت.

توضیحات بالا قسمتی از مقدمه کتاب فوق است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
177
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1391/04/29

کتاب‌های مرتبط

محبوب العارفین احتجاب
محبوب العارفین احتجاب
4.5 امتیاز
از 2 رای
There Were Giants Upon the Earth
There Were Giants Upon the Earth
4.4 امتیاز
از 5 رای
بعد چهارم
بعد چهارم
4.4 امتیاز
از 167 رای
واقعیت ها را بدانیم
واقعیت ها را بدانیم
4.5 امتیاز
از 24 رای
نامه هایی به گیل - جلد ۲
نامه هایی به گیل - جلد ۲
4.2 امتیاز
از 20 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی اسرار مرگ

تعداد دیدگاه‌ها:
22
از این کتاب « مرگ چیزی جز تولد دوبارهٔ انسان نیست»
مرگ میدانستم گه زادن زتو
سخت خوفم بود افتادن زتو
چون بزادم ،رستم از زندان تنگ
در جهان خوش هوای خوب رنگ.
گفتگوی فرزند با مادر در بارهٔ زیبایی مرگ ،
مولانا
مرگ هم از رحمانیت الهی است ویکی از مراحل طبیعی وتکاملی است
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و،آدم شدم
پس چه ترسم؟کی زمردن کم شدم؟
جملهٔ دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملائک پر وسر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شئٍ هالک الا وجههُ
بار دیگر از ملک،قربان شوم
آنچه اندر وهم ناید ،آن شوم.
مولانا
کتاب عالی و خواندنیست،
از جناب بزرگ اندر بزرگ و مسئولین سایت بینهایت ممنونیم
اگر می خواهید ادیان را نابود کنید چنین کتاب های مزخرفی را که سراسر کفر و الحاد است ترویج کنید ....واقعا جای تاسفه که چنین کتاب هایی اجازه ی چاپ دارند..
بازهم می گویم که خدا و روح وجود نداره
هیچ کس نمی خواهد بمیرد. حتی افرادی که می خواهند به بهشت بروند حاضر نیستند به خاطر آن بمیرند.
و همچنین مرگ مقصدی است که همه ی ما در آن شریک هستیم. هیچکس تا به امروز از آن فرار نکرده است.
و باید هم چنین باشد. چرا که مرگ بهترین ابتکار زندگی است. او مامور تغییر آن است. او افراد قدیمی را از صحنه پاک می کند تا راهی برای افراد جدید باز شود.
در حال حاضر فرد جدید شما هستید٬ البته نه خیلی دور از زمان حال٬ شما به آن فرد قدیمی تبدیل شده و می بایست که از صحنه پاک شوید. متاسفم که انقدر دراماتیک صحبت کردم. اما این یک واقعیت است.
زمان شما محدود است٬ پس سعی نکنید زندگی فرد دیگری را انجام دهید. به دام عقاید متعصبانه نیافتید – چرا که زندگی کردن با نتایج عقاید دیگران است.
نگذارید صدای ناهنجار نظرات دیگران صدای شما را از بین ببرد. و مهم تر از هر چیز دیگری٬ شجاعت آن را داشته باشید که دنبال آن چیزی که قلب و بینش تان می گوید بروید. آنها یک جورایی همیشه می دانند که شما به دنبال چه چیزی هستید. همه ی چیزهای دیگر در درجه دوم قرار دارند.

استیو جابز
[quote='erah']nobleman عزیز
کاملا حرفت رو قبول دارم و به تمام حرفت معتقدم
و یه سوال پس چطور میشه که یه آدمی که سالهاست وصیت نامه نوشته و هر سال یه تغییراتی بهش میده، تا حالا زنده مونده؟
آخه خیلی وقته دلم میخواد یه وصیت نامه بنویسم ولی به قول شما میترسم،واقعا بمیرم
نه بخاطر اینکه از مرگ بترسم بلکه بخاطر علاقه ای که همه ما به زنده بودن و زندگی کردن داریم[/quote]
erah جان
من نظر شخصی م رو می گم. قبول یا ردش با خودتون:
بستگی به نحوه ی نگاهمون نسبت به اون نامه داره!
اگه اون نامه رو مثل نامه ای بدونیم که مثلاً ما رفتیم غربت و داریم برای خانواده یه چند توصیه و در کنارش مقداری پول و ... می فرستیم! این زیاد مشکلی نداره! البته این غربت رفتن با بقیه غربت رفتن هامون فرق می کنه، چون دیگه راه بازگشتی توش نیست!
اما من آدم هایی رو دیدم که موقع نوشتن وصیت نامه شون نشستن و زار زار به حال خودشون گریه کردن و یه چندتا فاتحه هم برای خودشون فرستادن، که من این جور وصیت نامه نوشتنی رو قبول ندارم!
یه دوستی داشتم که آدم عاقل و باسوادی بود. درباره ی مرگ زیاد می نوشت و فکر می کرد. بعد یکی دو سال از شروع نوشتنش توی یه سانحه، ضربه مغزی شد و مرد! سن زیادی هم نداشت، فقط 21 سالش بود!
مهم اینه که اگه وصیت نامه هم می نویسید، زیاد از نوشتنش نترسید و به اون به چشم یک نامه معمولی نیگاه کنید، مثل همون نامه که هرازگاهی از غربت برای عزیزانمون می فرستیم!
[quote='erah']مرسی آتش جان
ولی خاک سرده، یعنی بعد از مدتی همه اون فرد رو فراموش میکنند
حتی اونی که بهت میگه اگه تو نباشی میمیرم[/quote]
خاک سرد نیست. ماییم که وقتی پای چندتا اتفاق قشنگ و شیرین توی زندگی مون باز میشه، فراموش کار میشیم.
بهتره اینطور بگم:
کسانی که با مشکلات زیادی توی زندگی روزمره شون دست و پنجه نرم می کنن، نسبت به کسانی که تموم روزاشون رو توی خوشی و شادی می گذرونن بیشتر به یاد عزیزان از دست رفته شون میفتن!
اما به عنوان نظر شخصی آخرم، ما اگه زنده باشیم می تونیم دل خونواده و دوستانمون رو شاد کنیم. اما اگه نباشیم، مطمئنم تموم دوستان و خونواده رو دل شکسته و غمگین می کنیم.
برای شما و تموم آدمای خوب، سلامتی و طول عمر رو آرزو می کنم!
[quote='مکتوب، پائولو کوئلیو']میلتون اریکسون (Milton Ericsson) مبتکر روش درمانی جدیدی است که بر هزاران پزشک در ایالات متحده تأثیر گذاشته است. وقتی دوازده ساله بود، دچار فلج اطفال شد. ده ماه بعد، شنید که پزشکی به پدر و مادرش گفت:
پسرتان شب را تا صبح دوام نمی‌آورد.
اریکسون صدای گریه‌ی مادرش را شنید. فکر کرد که:
می‌دانم شاید اگر امشب را دوام بیاورم، مادرم این‌طور زجر نکشد.
و تصمیم گرفت تا سپیده دم روز بعد نخوابد. وقتی خورشید بالا آمد، به طرف مادرش فریاد زد:
آهای، من هنوز زنده‌ام!
چنان شادی عظیمی در خانه درگرفت که تصمیم گرفت همیشه تمام تلاشش را بکند که یک شب دیگر درد و رنج خانواده‌اش را عقب بیندازد.
اریکسون در سال 1990 در هفتاد و پنج سالگی درگذشت و از خود چندین کتاب مهم درباره‌ی ظرفیت عظیم انسان برای غلبه بر محدودیت‌هایش به جای گذاشت.
[/quote]
[quote='اتش']دور از جونت دوست عزیز
مرگ برای اون فردی که مرده میتونه آرامش بخش و شیرین باشه
اما برای اطرافیان که یه عزیزی و از دست میدن خیلی تلخ و غم انگیز هست برای همینه که همه از مرگ در فرارن و دوستش ندارن [/quote]
مرسی آتش جان
ولی خاک سرده، یعنی بعد از مدتی همه اون فرد رو فراموش میکنند
حتی اونی که بهت میگه اگه تو نباشی میمیرم
[quote='nobleman']نقل قول از erah:من هر وقت از کسی خداحافظی میکنمبهش میگم: قراره بمیرم، یادت نره برام فاتحه بفرستیاکه اگه احیانا مردم، بگن یارو چقد خفن بوده، می دونسته!…
راستی کتابناکیای عزیز: اگه دو، سه ماه از من خبری نشد بدونین مردمبرام فاتحه بفرستین
erah جان احتمالاً می دونی تلقین چیه؟!شما با هربار گفتن این باورتون، به ناخودآگاهتون می قبولونید که به زودی زود می میرید و خونواده و دوستان تون رو در کتابناک داغدار می کنید!با گذشت زمان و تکرار مکرر اون باورتون، رفته رفته تصاویر جای کلمات رو می گیرند و اینجاست که احساس به یاری تصاویر میاد تا این باور رو بیشتر واقعی جلوه بده!و نتیجه ی طبیعی این فرایند، خدای ناکرده مرگ زودرس شما در آینده ی نزدیک خواهد بود.چرا نمیاید به جای پیش بینی مرگ تون، موفقیت و خوشبختی تون رو در آینده ی نزدیک تجسم کنید و به زبون بیارید؟تا اگه یه روزی به آدم موفقی تبدیل شدید، بگن یارو چقد خفن بوده، از موفقیت خودش در آینده خبر داشته!پس حداقل به خاطر خودتون هم که شده دیگه به مرگ فکر نکنید!
نظر خودم:اگه ما مطمئن می بودیم که بعد از مرگ، سر از یه جای آروم و ساکت و بی دردسر در میاریم و هیچ دغدغه ای اونجا نداریم و در عین حال می تونیم هر از گاهی از طریق مجرایی به خونواده و دوستامون سر بزنیم، قطعاً همه آرزوی مرگ می کردند.[/quote]
nobleman عزیز
کاملا حرفت رو قبول دارم و به تمام حرفت معتقدم
و یه سوال پس چطور میشه که یه آدمی که سالهاست وصیت نامه نوشته و هر سال یه تغییراتی بهش میده، تا حالا زنده مونده؟
آخه خیلی وقته دلم میخواد یه وصیت نامه بنویسم ولی به قول شما میترسم،واقعا بمیرم
نه بخاطر اینکه از مرگ بترسم بلکه بخاطر علاقه ای که همه ما به زنده بودن و زندگی کردن داریم
قسمتی از مقدمه کتاب فوق الذکر:
اسرار مرگ سفری است شگفت انگیز به قلمرو ناشناخته ی مرگ. موریس مترلینگ بر این باور است که مرگ چیزی جز تولدِ دوبارهِ انسان نمی باشد، بقای روح را یک اصل انکار ناپذیر به شمار می آورد و عقاید علمای دیانت مسیحی و معتقدان به اسپریتیسم(ارتباط با ارواح) را مورد بحث و بررسی قرار می دهد.
دیدگاه او درباره جهان آخرت (دنیای باقی به تعبیر مترلینگ) یک دیدگاه محدود فلسفی عقلی است. وی این نظریه را عنوان میکند که در جهان باقی، همه انسان ها خوشبخت خواهند بود. این دیدگاه محل تردید است.
زیرا بر اساس فلسفه رستاخیز در تمامی ادیان الهی (بویژه در اسلام )، دوزخ و جهنم در انتظار تمامی کسانی است که هنگام زیستن در جهان خاکی گناهانی را مرتکب شده اند، و طبیعتا مساله عدل الهی و کیفر گناهکاران پیش می آید.
لازم به یادآوری است که از نظر دین اسلام ، مرگ یعنی اینکه یک انسان با تمامی شخصیت و واقعیت وجودیش تحویل کارگزاران الهی بشود.(سوره سجده آیه 10، سوره زمر آیه 42 ، سوره یوسف آیه 101 ، سوره نحل آیات 28، 32 و 70).
انسان در فاصله مرگ و قیامت ، یک عالم خاص را طی میکند که به عالم برزخ معروف است. درقیامت نیز انسان ها با تمامی جسم های مادی خود زنده شده و برحسب اعمال خوب یا بد خویش ،به بهشت یا جهنم خواهد رفت.
[quote='erah']
من هر وقت از کسی خداحافظی میکنم
بهش میگم: قراره بمیرم، یادت نره برام فاتحه بفرستیا
که اگه احیانا مردم، بگن یارو چقد خفن بوده، می دونسته!…
راستی کتابناکیای عزیز: اگه دو، سه ماه از من خبری نشد بدونین مردم
برام فاتحه بفرستین[/quote]
erah جان
احتمالاً می دونی تلقین چیه؟!
شما با هربار گفتن این باورتون، به ناخودآگاهتون می قبولونید که به زودی زود می میرید و خونواده و دوستان تون رو در کتابناک داغدار می کنید!
با گذشت زمان و تکرار مکرر اون باورتون، رفته رفته تصاویر جای کلمات رو می گیرند و اینجاست که احساس به یاری تصاویر میاد تا این باور رو بیشتر واقعی جلوه بده!
و نتیجه ی طبیعی این فرایند، خدای ناکرده مرگ زودرس شما در آینده ی نزدیک خواهد بود.
چرا نمیاید به جای پیش بینی مرگ تون، موفقیت و خوشبختی تون رو در آینده ی نزدیک تجسم کنید و به زبون بیارید؟
تا اگه یه روزی به آدم موفقی تبدیل شدید، بگن یارو چقد خفن بوده، از موفقیت خودش در آینده خبر داشته!
پس حداقل به خاطر خودتون هم که شده دیگه به مرگ فکر نکنید!
[quote='اتش']
مرگ برای اون فردی که مرده میتونه آرامش بخش و شیرین باشه
اما برای اطرافیان که یه عزیزی و از دست میدن خیلی تلخ و غم انگیز هست
برای همینه که همه از مرگ در فرارن و دوستش ندارن
[/quote]
فک کنم توی یکی از کتاب های اوشو خوندم:
چون انسان از اتفاقاتی که بعد از مرگ براش میفته خبر نداره، از مرگ می ترسه!
نمی دونه آیا کروکودیل و تمساح و مار و آتیش منتظرشه یا یه جای سرسبز و آروم و یا هیچ کدام!
بچه وقتی به دنیا میاد گریه می کنه، چون نمی دونه در عالم خارج (همین دنیایی که توش هستیم) چه اتفاقاتی ممکنه منتظرش باشه!
نظر خودم:
اگه ما مطمئن می بودیم که بعد از مرگ، سر از یه جای آروم و ساکت و بی دردسر در میاریم و هیچ دغدغه ای اونجا نداریم و در عین حال می تونیم هر از گاهی از طریق مجرایی به خونواده و دوستامون سر بزنیم، قطعاً همه آرزوی مرگ می کردند.
[quote='erah']
من هر وقت از کسی خداحافظی میکنم
بهش میگم: قراره بمیرم، یادت نره برام فاتحه بفرستیا
که اگه احیانا مردم، بگن یارو چقد خفن بوده، می دونسته!…
راستی کتابناکیای عزیز: اگه دو، سه ماه از من خبری نشد بدونین مردم
برام فاتحه بفرستین[/quote]
دور از جونت دوست عزیز :x
مرگ برای اون فردی که مرده میتونه آرامش بخش و شیرین باشه
اما برای اطرافیان که یه عزیزی و از دست میدن خیلی تلخ و غم انگیز هست
برای همینه که همه از مرگ در فرارن و دوستش ندارن
اسرار مرگ
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک