ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
نویسنده:
پائولو کوئیلو
مترجم:
آرش حجازی
امتیاز دهید
✔️ ورونیکا، دختر جوانی که به دنبال مرگ رفته، زندگی را مییابد. او نزدیک یک هفته بین زندگی و مرگ سرگردان است، ولی آگاهیاش از مرگ باعث میشود شدیدتر زندگی کند و کارهایی را انجام دهد که پیش از آن هرگز نکرده بود. ورونیکا به آن چه ندارد میاندیشد و زندگی خود را دوباره ارزیابی میکند.
به نظر می رسد که ورونیکا هرچه می خواهد دارد. شب ها برای تفریح بیرون می رود، با مردهای جذاب ملاقات می کند، اما شاد نیست. در زندگی اش چیزی کم است. برای همین است که صبح روز ۱۱ نوامبر سال ۱۹۹۷، تصمیم می گیرد بمیرد. با قرص دست به خودکشی می زند و هرچند خودکشی اش موفق نیست، دکتر به او می گوید که تا چند روز دیگر می میرد.
این داستان، ورونیکا را در این روزهای حساس تعقیب می کند، چرا که ورونیکا در کمال تعجب پی می برد که جذب بیمارستانی شده که در آن بستری است. در این شرایط چیزهایی را کشف می کند که پیشتر هرگز به خودش اجازه نداده بود: نفرت، ترس، کنجکاوی، عشق... تجربه اش او را به تدریج به درک این حقیقت وادار می کند که هر ثانیه از زندگی اش، گزینشی میان مرگ و زندگی است. این کتاب پائولو کوئلیو دربارهی کسانی است در قالب های معمول اجتماعی نمی گنجند. درباره جنون است و نیاز به یافتن راهی متفاوت برای زندگی، برای کسانی که اغلب با پیشداوری های دیگران آزار می بینند، فقط به این دلیل که مثل دیگران فکر نمی کنند. (نوشته پائولو کوئیلو )
جملاتی از کتاب :
-در دنیایی که هر کسی به هر بهایی،برای بقایش میجنگد، در مورد رفتار کسانی که تصمیم میگیرند بمیرند، چه قضاوتی میشود کرد؟
هیچ کس نمیتواند قضاوت کند. هر کسی وسعت رنج خود را میشناسد، و میزان فقدان معنای زندگیش را.
-دیوانه بمانید اما مانند عاقلان رفتار کنید،خطر متفاوت بودن را بپذیرید اما بدون جلب توجه متفاوت باشید.
-آگاهی از مرگ، ما را تشویق می کند تا شدیدتر زندگی کنیم.
بیشتر
به نظر می رسد که ورونیکا هرچه می خواهد دارد. شب ها برای تفریح بیرون می رود، با مردهای جذاب ملاقات می کند، اما شاد نیست. در زندگی اش چیزی کم است. برای همین است که صبح روز ۱۱ نوامبر سال ۱۹۹۷، تصمیم می گیرد بمیرد. با قرص دست به خودکشی می زند و هرچند خودکشی اش موفق نیست، دکتر به او می گوید که تا چند روز دیگر می میرد.
این داستان، ورونیکا را در این روزهای حساس تعقیب می کند، چرا که ورونیکا در کمال تعجب پی می برد که جذب بیمارستانی شده که در آن بستری است. در این شرایط چیزهایی را کشف می کند که پیشتر هرگز به خودش اجازه نداده بود: نفرت، ترس، کنجکاوی، عشق... تجربه اش او را به تدریج به درک این حقیقت وادار می کند که هر ثانیه از زندگی اش، گزینشی میان مرگ و زندگی است. این کتاب پائولو کوئلیو دربارهی کسانی است در قالب های معمول اجتماعی نمی گنجند. درباره جنون است و نیاز به یافتن راهی متفاوت برای زندگی، برای کسانی که اغلب با پیشداوری های دیگران آزار می بینند، فقط به این دلیل که مثل دیگران فکر نمی کنند. (نوشته پائولو کوئیلو )
جملاتی از کتاب :
-در دنیایی که هر کسی به هر بهایی،برای بقایش میجنگد، در مورد رفتار کسانی که تصمیم میگیرند بمیرند، چه قضاوتی میشود کرد؟
هیچ کس نمیتواند قضاوت کند. هر کسی وسعت رنج خود را میشناسد، و میزان فقدان معنای زندگیش را.
-دیوانه بمانید اما مانند عاقلان رفتار کنید،خطر متفاوت بودن را بپذیرید اما بدون جلب توجه متفاوت باشید.
-آگاهی از مرگ، ما را تشویق می کند تا شدیدتر زندگی کنیم.
آپلود شده توسط:
hanieh
1391/03/17
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
دوست عزیز نیازی به پسورد نداره
نه این که دارم کتاب ((ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد )) رو دارم می خونم (!)
ورونـیــکــا : کـاش گـنـاه نــبــود تـا کـامـلـاً لـذت مـیـبـردم ...
مـارکـو : مــا گـنــاه مـیـکنـیـم تــا خــدا بــخــشـنـده بــمـونـه ...
ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد / پائولو کوئیلو
خیلی عالیه.
بهت میگه در لحظه زندگی کن همانطور که یا مرگی.
از مرگ به زندگی رسیدن:-)
هرگز نمی توانی بر اولین عشق یک نفر غلبه کنی.. خودش تمام می شود.
با تکرار مانتراها در وزن توصیه شده ارتعاش های نیرومندی به وجود می آیند که نیروی درونی مانترا را تحریک و آزاد می سازند و این نیرو می تواند توسط شخص یوگی جذب شود.
تا اینکه در پامپلونا زخمی شد و از تختی که در آن بستری بود به درک جهان رسید.
بهشت یک مکان نیست و یک زمان هم نیست بهشت یعنی کامل شدن..
یک روز مجموعه ای را نقاشی خوهم کرد که رویاهای بهشت نام دارد.یک تاریخ بصری از چیزی است که در گذشته مردان و زنان فقط در قلب خود تجربه می کردند.
چه ناچیز است زندگی کسی که با دستانش چهره ی خویش را از جهان جدا ساخته و چیزی نمی بیند جز خطوط باریک انگشتانش را!
این تنها دلیل آمدن من به این جهان است که وادارت کنم به راهی که از آن منحرف شدی بازگردی ..نگذار احساس کنم زندگی ام بیهوده بوده.
تنها درمان شناخته شده برای ویتریول(تلخی) را تشریح می کرد:آگاهی از زندگی.
تمام آن هایی که می خواهند در مورد موضوعات ممنوع پژوهش کنند باید شهامت کافی و همچنین عدم درک خوبی داشته باشند.
اگر آدم تعداد مسائل غیر منتظره ای را در نظر بگیرد که ممکن است در هر ثانیه از هستی شکننده ی ما رخ بدهد به راستی هر روز یک معجزه است!