رسته‌ها
مرمر
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 626 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 626 رای
این دفتر شامل 68 شعر میباشد (1336-1341)
سیمین بهبهانی (زاده‌ی ۲۸ تیر ۱۳۰۶ در تهران ـ درگذشته‌ی ۲۸ مرداد ۱۳۹۳) از بانوان غزلسرای ایران است.
سیمین بهبهانی فرزند عباس خلیلی (شاعر و نویسنده و مدیر روزنامه اقدام) و نبیره حاج ملا علی خلیلی تهرانی است. پدرش عباس خلیلی (۱۲۷۲ نجف - ۱۳۵۰ تهران) به د و زبان فارسی و عربی شعر می‌‌گفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و در ضمن رمان‌های متعددی را هم به رشته تحریر درآورد که همگی به چاپ رسیدند. مادر سیمین بهبهانی نیز از شاعران زمان خود بود و بنابر این سیمین در محیطی ادبی به دنیا آمد و رشد یافت.
سیمین بهبهانی از زنان پیشرو و سنت ستیز معاصر است که در زمینه حقوق زنان نیز فعالیت می‌‌کند و در کانون نویسندگان ایران نیز فعالیت دارد.
او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه به "نیمای غزل" معروف است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
60
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/07/19

کتاب‌های مرتبط

واژه‌های مسری
واژه‌های مسری
5 امتیاز
از 2 رای
عصر یوزپلنگ خانگی
عصر یوزپلنگ خانگی
4.5 امتیاز
از 9 رای
شاید یک روز: برگزیده اشعار
شاید یک روز: برگزیده اشعار
4.8 امتیاز
از 12 رای
پویه: پنجاه غزل و قصیده
پویه: پنجاه غزل و قصیده
4.7 امتیاز
از 23 رای
گریه قاصدکها
گریه قاصدکها
3.9 امتیاز
از 7 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مرمر

تعداد دیدگاه‌ها:
20
این مناظره شعری با شعر ” دیوانگی ” سیمین بهبهانی شروع می شود : و با جوابیه رند تبریزی پایان می گیرد .
یا رب مرا یاری بده ، تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم
گوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم
جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی :
یارت شوم ، یارت شوم ، هر چند آزارم کنی
نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر منم ، دل را نسازم غرق غم
باشد شفا بخش دلم ، کز عشق بیمارم کنی
گر رانیم از کوی خود ، ور باز خوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوشدلم کز عشق بیمارم کنی
من طایر پر بسته ام ، در کنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کنی
من عاشق دلداده ام ، بهر بلا آماده ام
یار من دلداده شو ، تا با بلا یارم کنی
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم آخر ای آرام جان ، بر این دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی ، روز دگر جانم دهی
کامم دهی ، کامم دهی ، الطاف بسیارم کنی
جواب سیمین بهبهانی به ابراهیم صهبا :
گفتی شفا بخشم تو را ، وز عشق بیمارت کنم
یعنی به خود دشمن شوم ، با خویشتن یارت کنم؟
گفتی که دلدارت شوم ، شمع شب تارت شوم
خوابی مبارک دیده ای ، ترسم که بیدارت کنم
جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی:
دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی
در اشکها غلتان شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی
تنها گل نازم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی هر کجا
ای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را
جواب رند تبریزی به سیمین بهبهانی و ابراهیم صهبا :
صهبای من زیبای من ، سیمین تو را دلدار نیست
وز شعر او غمگین مشو ، کو در جهان بیدار نیست
گر عاشق و دلداده ای ، فارغ شو از عشقی چنین
کان یار شهر آشوب تو ، در عالم هشیار نیست
صهبای من غمگین مشو ، عشق از سر خود وارهان
کاندر سرای بی کسان ، سیمین تو را غمخوار نیست
سیمین تو را گویم سخن ، کاتش به دلها می زنی
دل را شکستن راحت و زیبنده ی اشعار نیست
با عشوه گردانی سخن ، هم فتنه در عالم کنی
بی پرده می گویم تو را ، این خود مگر آزار نیست؟
دشمن به جان خود شدی ، کز عشق او لرزان شدی
زیرا که عشقی اینچنین ، سودای هر بازار نیست
صهبا بیا میخانه ام ، گر راند از کوی وصال
چون رند تبریزی دلش ، بیگانه ی خمار نیست
به نظر من که یکی از بامزه ترین و جالبترین مناظره هایی بود که خوندم!8-)
من چندان از شعرای سیمین خبری ندارم فقط شعر دوباره میسازمت وطن با صدای داریوش و شنیدم خیلی باحال بود مخصوصا در مورد ایران بود فازش برام بالا بود8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)
دوباره می سازمت وطن اگر چه با استخوان خويش
سجاده، فرش عنف و تجاوز، ای داعیان شرع خدا را!
بر قتل‌عام دین و مروت، دست که بسته چشم شما را ؟
الله اکبر است که هر شب، همراه جانِ آمده بر لب
آتشفشان به بال شیاطین، کرده‌ست پاره پاره فضا را
...
...
ممنون
سايت خوبيه ! فقط كاش اينقدر موجودي روزانه شما تمام شده است نمي كرد!!
vaghean jalebe
az hame mamnon
kheyli az ketabayi ke mikhastam inja peyda mishe
مرمر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک