هیتلر و یهودیان: چگونه یک نسل کشی شکل گرفت
امتیاز دهید
فیلیپ برن، تاریخ نگار سوییسی و رییس انستیتوی مطالعات بین المللی ژنو که یکی از برجسته ترین کارشناسان معاصر در زمینه نازیسم و حکومت هیتلری به شمار می رود، در این کتاب به بررسی علمی این پرسش می پردازد که رهبران نازی چگونه و در چه فرآیندی به تصمیم قطعی برای نابودی یهودیان رسیدند. او در اثر خواندنی و در عین حال مستند و موشکافانه خود با تجزیه و تحلیل اسناد و مدارک موجود و دیدگاه های مختلف در میان مورخان و پژوهشگران، افق های جدیدی را در راستای فهم عمیق تر فرآیند تصمیم گیری در نظام های خودکامه، پیش روی خواننده می گشاید. طی دو دهه اخیر یک بحث عمیق علمی میان کارشناسان و مورخان جنگ جهانی دوم جریان داشته است: بررسی فرآیند گذار "راه حل نهایی" (عبارتی که نازی ها برای کشتار یهودیان به کار می بردند) از نظر به عمل و نقش شخص هیتلر در طراحی و اجرای این نسل کشی. فیلیپ بورن در این کتاب استدلال می کند که هیتلر در اواسط سپتامبر 1941 فرمان نسل کشی تمام عیار یهودیان را صادر کرد. او در این زمینه به دو نقطه عطف مهم اشاره می کند: اول آن که در اوت همان سال ابعاد کشتار یهودیان اتحاد شوروی در سرزمین های تحت اشغال ارتش نازی به مرز "نسل کشی" رسید. دومین تحول مهم تصمیم آلمان به انتقال یهودیان سراسر اروپا به اردوگاه های مرگ در لهستان اشغالی بود که در نیمه سپتامبر اتخاذ گردید. در این کتاب خواننده با تعقیب سلسله ای از تصمیم ها و زنجیره ای از رویدادهای تاریخی به درک عمیقی از نحوه شکل گیری بزرگترین کشتار دستجمعی در تاریخ بشر می رسد. از این رو، "هیتلر و یهودیان" حاوی درس های ذیقیمتی برای عموم جوامع بشری است. در باره "هیتلر و یهودیان" گفته اند: "یک شاهکار..." : ابرهارد یکل، تاریخ شناس شهیر آلمانی "این کتاب افزوده ای است ارزشمند به تاریخ نابودی یهودیان اروپا" : سائول فریدلاندر، تاریخ شناس برنده جایزه پولیتزر و کارشناس برجسته تاریخ رایش سوم
بیشتر
آپلود شده توسط:
ramin12345
1391/02/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هیتلر و یهودیان: چگونه یک نسل کشی شکل گرفت
کردنِ آﻧﻬا بەخودشان دستِ درازی داشته اند؛ و این را در بسیاری از داستاﻧﻬای تورات می توان
دید. بەنظر می رسد کە این بخ ِ ش داستان می بایست کە از داستان معروف »نارگیلیە « گرفته
شده باشد کە یونانیان می گفتند ایرانیان او را بەآتن فرستاده بوده اند تا سران آتن را فاسد کند
و بەتبعیتِ از ایان بکشانَد، و او نزد سران آتن برای خودش جا باز کرد و همۀ اسرار آتن را
برای دربار ایران م یفرستاد و در یونان جنگ داخلی بە راه افکند، جنگی کە سالها ادامه
یافت و خرابیها و کشتارها بەدنبال آورد، و پیش از این درباره اش سخن رفت.
دربار شاهنشاهی هم در این داستانِ ساده لوحانه چنان خانۀ بی در و پیکری بوده کە یک
مرد بی نام و نشانِ یهودی بەنام مردخای پس از آن کە چند روزی در کنار درواۀ سرای پادشاهی
نشسته بوده با حیل هگری برای خودش در آن جا باز کرده بوده و بەمقام بلند در خانۀ شاه رسیده
است بی آن کە معلوم شود کە اهل کجا است و از چە خاندان و قومی است و از کجا آمده است.
هیچ کس از بزرگان دربار ایران نیز از اصل و نسب و پیشینۀ این مردِ غریبه هیچ آگاهی نداشته
است. شاهنشاه حتی خبر نداشته کە یهودانْ دین دیگری دارند و طبق احکام دی ِ ن ایرانی رفتار
نمی کنند، و همدان اجاجی این را بەاو اطلاع داده و از او اجازه گرفته کە همۀ یهودان را کشتار و
نابود کند.
جالبترین بخش این داستانْ رس ِ م قرع هاندازی در دربار شاهنشاه برای آن بوده کە تصمیم
بگیرند کە در پایان هر سال باید کدا میک از اقوا ِ م زیرسلطۀ شاهنشاهی کشتار همگانی شوند
(در ماه اول از سال دوازدهم سلطنت اَحشَویروش کە ماه نیسان باشد، هر روز در حضور هامان و
هرماه تا ماه دوازدهم کە ماه آذار باشد فور یعنی قرعه می انداختند.) و آن سال قرعه بەنام
یهودان درآمد کە کشتا ِ ر همگانی شوند، و قرار شد کە یهودانِ سراسر جهان در روز سیزدهم ماهِ
آخِر سالْ کشتار و نابود شوند. علتِ تصمیم بەکشتا ِ ر آﻧﻬا نیز همین قرع هاندازی است نه چیز
دیگری کە باعث کیفردهی باشد؛ انگار هر سال یک چنین باز یئی در دربار ایران انجام
می گرفته است.
آوردند. و آن دختر بەنظر او پسند آمده توجه او را جلب کرد… پس اِستر را در سالِ هفتمِ سلطنتِ اَحشَویروش پادشاه در ماه دهم کە ماه طیبت باشد بەقصر شاهی آوردند. و پادشاهْ اِستَر را بیش از همۀ زنان دوست داشت و بیش از همۀدوشیزگان در حضور وی نعمت و التفات یافت، لذا تاج شاهی را بر سرش گذاشت و او را بەجای وشتیْ شهبانوی خویش کرد
در آن ایام در حینی کە مردخای در دروازۀ پادشاه نشسته بود دو نفر از سرانوکرانِ پادشاه
و حافظان آستانه یعنی بِغتان و تارَش غضب ناک شده خواستند کە بر اَحشَویروش پادشاه
دست اندازند. و چون مردخای از این امر اطلاع یافت آن را بەشهبانو استر خبر داد، و
اِستَر از زبان مردخای بەشاه خبر داد. پس این امر را تفحص نموده صحیح یافتند و هردو
ایشان را بردار کشیدند و این قصه در حضور پادشاه در کتاب تواریخِ ایام نوشته شد
پس از این وقایع اَحشَویروش پادشاهْ هامان ابن هَمداتا اجاجی را عظمت داده بەدرجۀ
بلند رسانید و کرسیِ او را از تمامیِ رؤسائی کە با او بودند بالاتر گذاشت و جمیع نوکرانِ
شاه کە در دروازۀ شاه بودند بەهامان سر فرود می آوردند و سجده می کردند، زیرا شاه
چنین فرموده بود. لیکن مردخای سر فرود نمی آورد و او را سجده نمی کرد. و نوکرانِ شاه
کە در دروازۀ شاه بودند از مردخای پرسیدند کە تو چرا نسبت بەفرمان شاه ب یتوجهی
می نمائی؟ هرچند روز بە روز بەاو م یگفتند بەایشان گوش نمی داد. پس هامان را خبر
دادند تا ببینند کە آیا سخنِ مردخای ثابت می شود یا نه، زیرا بەایشان خبر داده بود کە من
یهودی استم و چون هامان دید کە مردخای سر فرود نمی آورَد و او را سجده نم ینماید از غضب مملو
گردید. و چون کە دست انداختن بر مردخای تنها بەنظر او سهل آمد و او را از قوم مردخای
اطلاع داده بودند، پس قصد هلاک نمودن جمیع یهودیانی کرد کە در تمام مملکت
اَحشَویروش بودند، زیرا قوم مردخای بودند.
در ماه اول از سال دوازدهم سلطنت اَحشَویروش کە ماه نیسان باشد، هر روز در حضور
هامان و هرماه تا ماه دوازدهم کە ماه آذار باشد »فور « یعنی قرعه می انداختند. پس هامان
بەاَحشَویروش پادشاه گفت: »قومی هستند کە در میان قومها در جمیع ولایتهای مملکت
تو پراکنده اند و شرائع ایشان مخالف همۀ قومها است و شرایع پادشاه را بەجا نمی آورند و
ایشان را چنین واگذاشتن برای پادشاه مفید نیست. اگر پادشاه را پسند آید حکمی نوشته
شود کە ایشان را هلاک سازند «… پس کاتبان پادشاه را در روز سیزدهم ماه اول احضار
نمودند و بر وفق آن چە هامان امر فرمود بەامیران پادشاه و بە والیانی کە بر هر ولایت
بودند و بر سروران هر قوم مرقوم شد… تا همۀ یهودیان را از پیر و جوان در یک روز یعنی
سیزدهم ماه دوازدهم کە ماه آذار باشد هلاک کنند و اموال ایشان را غارت کنند… و این
حکم در دارالسلطنۀ شوش نافذ شد و پادشاه و هامان بەنوشیدن نشستند، اما شهر شوش
مشوش بود چنان کە می بینیم، شاهنشاه ایران م یخواسته شهبانو را طلاق بدهد و با دختر دیگری
ازدواج کند و این دختر را شهبانوی ایران کند، و یک یهود ِ ی حیله گر او را فریب می دهد و یک
دختِر یت ِ م یهودی را بەعنوان این کە ایرانی است بەشاهنشاه قالب می کند، و این دختِر بی نام و
نشانِ یهودی شهبانوی ایران می شود. نه شاهنشاه و نه هیچ کس از درباریان و بزرگان ایران
متوجه این فری ِ ب بزرگ نمی شود. شاهنشاه بەمانندِ یکی از دهاتیها یا یک کدخدای دهاتی،
وقتی می خواسته زن بگیرد، چیزی جز زیبای ِ ی دختر برایش اهمیت نداشته، و همین کە دختر را
دیده او را پسندیده و ب یپرس و جو گرفته و تاج بر سرش ﻧﻬاده شهبانو کرده است.
یهودان در سراسر گیتی آن روز را گرامی می دارند؛ گرامی داشت روزی کە قرار بوده یهودان کشتار همگانی شوند ولی دشمنان آﻧﻬا کە بر ضدشان توطئه چیده بوده اند کشتار شده اند تا
بندگان گزیدۀ خدای اسرائیل زنده بمانند و نام خدایشان جاویدان بماند. این داستان در توراتِ کنونی (توراتِ اورشلیمی) چنین آمده است:
در زمان اَحشَویروش، همان اَحشَویروش کە از هند تا حبش بر صد و بیست و هفت ولایت سلطنت می کرد، در آن ایام در حینی کە اَحشَویروش پادشاه بر کرسی سلطنت خویش در
دارالسلطنۀ شوش نشسته بود، در سال سوم از سلطنتش ضیافتی برای جمیع سروران و خادمان خود برپا نمود و بزرگان پارس و ماد از امرا و سرورانِ ولایتها بەحضور او بودند
پس مدت مدید صد و هشتاد روز توان گریِ جلال سلطنت خویش و مجد و عظمت خود را جلوه می داد. پس از انقضای آن روزها پادشاه برای همۀ کسانی کە در دارالسلطنۀ شوش
از کهتر و مهتر یافت شدند مهمانی هفت روزه در ساختمان باغ قصر پادشاه برپا نمود. پرده ها از کتان سفید و لاجورد با ریسماﻧﻬای سفید و ارغوان در حله های نقره بر ستوﻧﻬای
مرمرِ سفید آویخته و تختهای طلا و نقره بر سنگ فرشی از سنگ سماق و مرمر سفید و مرمر سیاه بود. و آشامیدن از ظرفهای طلا بود و ظرفها را اشکال مختلف بود و شراﺑﻬای ملوکانه
برحسب کرم پادشاه فراوان بود و آشامیدن برحسب قانون بود کە کسی بر کسی تکلف نمی نمود، زیرا پادشاه دربارۀ همۀ بزرگان خان هاش چنین فرموده بود کە هرکس موافق میل
خود رفتار نماید. شهبانو وَشتی نیز ضیافتی برای زنان خانۀ شاهیِ اَحشَویروش پادشاه برپا کرد در روز هفتم چون دل پادشاه از شراب خوش شد هفت سرانوکر، یعنی مهومان و بِزنا و
حَربونا و بِغتا و اَبَغتا و زاتَر و کرکسرا کە در حضور اَحشَویروش پادشاه خدمت می کردند، را فرمود کە شهبانو وشتی را با تاج شاهی بەحضور پادشاه بیاورند تا زیباییِ او را بەخلایق
و سروران نشان دهد، زیرا نیکومنظر بود اما شهبانو وشتی نخواست کە بەحسب فرمانی کە پادشاه بەدست سرانوکران فرستاده بود بیاید. پس پادشاه بسیار خشمناک شده
غضبش در دلش برافروخته گردید… آنگاهممنوکان بەحضور شاه عرض کرد که… اگر این عمل وشتی نزد زنان در ممالک شایع شود شوهرانشان در نظرشان خوار خواهند شد
پس از این واقعه شاه می فرماید کە دیگر وشتی حق ندارد کە در بزمهای شاه حضور یابد. سپس تصمیم می گیرد کە همسر دیگری بگیرد و بەجای وشتی شهبانوی ایران کند.
مردی یهودی در شوش می ِ زیَد کە مُردخای نام دارد و دختِر عمویش را کە پدر و مادرش مرده اند در خانه اش سرپرستی می کند. مردخای یهودی نیرنگ بازی ئی ماهرانه می کند و این دختر کە نا ِ م یهودیش هَدَسّه بوده را بەعنوان یک دوشیزۀ ایرانی کە نامش اِستَر (ستاره) است بەکارگزاران شاه معرفی می کند تا بەشاه نشان داده شود.
انسان ها را نباید بر اساس نژاد یا ملیت یا جنسیت یا مذهب طبقه بندی کرد(!)
مغلطه جژء به کل هم ممنوع(!)
چیییییییییی میگی؟؟
.
.
.
چیییییییییی میگه؟
بنابراین بهتر است به یهودی ها توهین نکنید،چون آنها هم انسانند و خیلی از آنها انسانیت سرشان می شود!(چون شما یک یهودی تند رو دیدید دلیل نمی شود تمام یهودیها اینطور باشند.اگر چشمتان را باز کنید تا دلتان بخواهد مسلمان تند رو داریم.آیا همه ی مسلمانها اینطورند؟)
:!
جشن پوریم
توضیح ماهیت جشن مفصل است با جستجوی واژه جشن پوریم در گوگل میتوانید اطلاعات بسیار زیادی را همدر سایت های ایرانی و هم انگلیسی زبان پیدا کنید.
چند مورد:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%85
http://yahadut.persianblog.ir/post/51
http://qodsona.blogfa.com/post-23.aspx
میشه لطف کنید اسم جشن وماهیتش بیشتر توضیح دهید
یکی از یهودیان ایرانی که عضو همین سایت هم هستند به من گفتند که همه ما یهودیان جهان وطن واقعی خویش را اسراییل می دانیم و هدف ما تسلط کامل بر اورشلیم هست.
اینان بیشتر طرفدار اسراییل هستند تا ایران.
فکر میکنید اگر فردا با اسراییل وارد جنگ شویم اینها طرف چه کسی خواهند بود؟ ایران؟ من که بعید میدونم
یهودیان جشنی دارند که هر سال به مناسبت قتل عام هزاران هزار ایرانی در 2000 سال پیش توسط یهودیان مقیم ایران زمین به قدری شراب مینوشند که نتوانند خوب را از بد تشخیص دهند
و از این قتل عام مسرورند.
مطمئن باشید اینها تا بتوانند به دولت اسراییل خدمت خواهند کرد و بر ضد وطن عزیزمان هرکاری خواهند کرد. (?)