آلبوم خیال: مجموعه قصه
نویسنده:
هژبر میرتیموری
امتیاز دهید
✔ از متن کتاب:
در حال حاضر اندازه ی یه دستم بهار نظاره کرده بودم. مادرم باهام صحبت کرده بود که اگه یک انگشت دیگر را بشمارم در حقیقت مدرسه ام باز می شود.منزلی زیبایی داشتیم و که به حیاط بزرگ و آجر فرش که حوضی گردی در وسطش می باشد،. برای آنکه حوض فقط نباشد مادرم چند تا گلدون سفالی رو پیش اش نهاده بود.
بیشتر
در حال حاضر اندازه ی یه دستم بهار نظاره کرده بودم. مادرم باهام صحبت کرده بود که اگه یک انگشت دیگر را بشمارم در حقیقت مدرسه ام باز می شود.منزلی زیبایی داشتیم و که به حیاط بزرگ و آجر فرش که حوضی گردی در وسطش می باشد،. برای آنکه حوض فقط نباشد مادرم چند تا گلدون سفالی رو پیش اش نهاده بود.
آپلود شده توسط:
hmirteymori
1391/01/11
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آلبوم خیال: مجموعه قصه