رسته‌ها
تپلی و چند داستان دیگر
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 52 رای
نویسنده:
مترجم:
محمد قاضی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 52 رای
✔️ عناوین داستانها عبارتند از:
تپلی / مرده ریگ / عمو ژول / حسرت / اتاق شماره ۱۱ / وداع / نشان افتخار / مادمازل مخافی

درباره داستان تپلی:
تپلی در شمار بهترین نوول های گی دوموپاسان است. نقش آفرینان این داستان بورژوا های بزرگ و سرمایه داران شهر روان هستند که در مقابل تسلط سربازان پروسی در شهر و کشورشان، سرمایه خود را در معرض خطر احساس می کنند و برآنند که به هر طریق شده، مایملک خود را از خطر برهانند. اینان که روزی سنگر وطن را به سینه می زدند و از این سنگ بر سینه زدن ثروت فراوانی اندوخته اند، اینک محبت وطن خود را در جامعه دان های پر از اسکناس و سفته و برات های معتبر جای داده اند و با وطنی که سرمایه شان است در راه گریز به جای امنی هستند. در این میان تپلی که او را به عنوان یک زن گمراه می شناسد از میان وطن پرستان فراری، به پایمردی قد علم می کند و مردانه تر از این مردان پا در راه فرار، مقاومت می کند و نشان می دهد که خمیرمایه او چیزی جز خوبی نیست اگر لغزشی درکار بوده است، این لرزش حاصل نظام اجتماعی کثیف و مبحث زمان اوست ولی صفات و ملکات انسانی در او به حد بارزی وجود دارد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
195
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

عصرونه
عصرونه
0 امتیاز
از 0 رای
یکی بود و یکی نبود
یکی بود و یکی نبود
4.6 امتیاز
از 1911 رای
آخرین برگ
آخرین برگ
4.6 امتیاز
از 18 رای
کتیبه: چند قصه
کتیبه: چند قصه
4.2 امتیاز
از 22 رای
عصر پاییزی
عصر پاییزی
4.2 امتیاز
از 36 رای
باغ گذرگاههای هزار پیچ
باغ گذرگاههای هزار پیچ
4.8 امتیاز
از 47 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تپلی و چند داستان دیگر

تعداد دیدگاه‌ها:
3
عالی ، عالی ، عالی...
یکی از بهترین داستان هایی که توی تمام ِ عمرم خوندم...
اتفاقی که هر روز داره توی دنیای اطرافمون به شکلهای مختلف میوفته و ما فقط و فقط به فکر ِ منافع ِ خودمون هستیم...
البته از جمع زدن (ما) منظوری نداشتم...
ممنونم...
و اصلا چرا بایستی کسی را برنجانند که همه چیزشان بستگی کامل به وجود او داشت؟ چنین رفتاری بیشتر از بی پروایی ناشی می شد نه از شجاعت.
آن دانه های سبک برف که یک مسافر روانی الاصل به باران پنبه تشبیه کرده بود دیگر نمی بارید.
زیرا عشق شرعی و قانونی همواره از همکار خود یعنی عشق عرفی و آزاد متنفر است.
با آنکه وضع اجتماعی متفاوتی داشتند, به خاطر علاقه به پول و به پیوند همکاری وسیع فراماسونی بین تمام کسانی که ثروتی دارند و با بردن دست به جیب شلوار خود صدای لیره در می آورند, نسبت به هم احساس برادری می کردند.
گفتی در ذهن خود در پی کشف تشابه و حتی تجانس بین دو عشق بزرگی است که سراسر زندگی او را در بر گرفته بود: عشق به آبجو و عشق به انقلاب, و مسلما نمی توانست بدون اندیشیدن به یکی از دیگری متمتع گردد.
ای عشق مقدس وطن,
بازوان انتقامجوی ما را نگاهدار و هدایت کن!
ای آزادی, آزادی عزیز
همدوش مدافعان خود نبرد کن!
:-)
بسیار لذت بردم ، توصیه من اینه که دوستان نیز بخوانند.
تپلی و چند داستان دیگر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک