رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

اثبات وجود خدا

اثبات وجود خدا
امتیاز دهید
5 / 4
با 113 رای
امتیاز دهید
5 / 4
با 113 رای
خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد.بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی اثبات وجود خدا

تعداد دیدگاه‌ها:
695
[quote='مجید مجیدی']آقای هدایت به خودآی
انسان موجودی است دو بعدی یک بعد انسانیت ( خدایی ) و بعد دیگر گرگ صفتی ( شیطانی ) است . شناخت بعد انسانیت و پرورش آن همان شناخت خدا است که این بعد از انسان همان عشق و محبت و عقلانیت است . خدایی که نیچه گفت مرد همان بعد شیطانی است که انسانها بجای خدا آنرا اشتباه گرفته اند و پرورش می دهند . به بندگی و بردگی کشیدن دیگران حتی اگر به اسم خدا باشد بعد گرگ صفتی آن است . خدا همان فطرت دورنی توست که پیامبران فقط به یاد آوری آن پرداخته اند . انسان آزاد - متفکر و عاشق همه .
همین تلاشی که شما برای عدم اثبات خدا دارید و می خواهید به بقیه بقبولانید که باید تعقل و تفکر کرد این همان بعد انسانیت شما است یعنی همان خدای درون شما . شما درست می گویید که باید سنتها را شکست . خرافات را کنار گذاشت باید فکر کرد و اندیشید . ولی باید بدانید پیامبران هم آمدند که همین موضوع را یاد آوری کنند و پیامبر اسلام بعنوان آخرین پیامبر با کتابش شیوه خواندن و فکر کردن را آموخت تا دیگر از معجزه خبری نباشد و دست برداریم و با تکیه بر عقلانیت و تفکر . بشر به دنبال ساخت دنیایی بدون گرگ باشد
[/quote]
معجزات از بهر ،قهر دشمن است
بوی جنسیت،پی دل بردن است
موجب ایمان نباشد معجزات
بوی جنسیت دهد ،جذب صفات.
عقلانیت
عقل ار دشنامم دهد ،من راضی ام
چون که فیضی دارد از ،فیاضی ام
احمق ار حلوا نهد ،اندر لبم
من از حلوای او ، اندر تبم
با سلام
«خدا شناسی در مثنوی»
حق این است که مثنوی سراسر توحید ونفی غیریت وکثرات موهوم است .
مولانا در همه جای مثنوی بر اصل روشن پای می فشارد که جز ذات اقدس الهی،همه موجودات وکاینات،وجودی سایه وار دارند.
و مولانا توحید را در مراتب مختلف باز گو کرده است.از این روخدا شناسی مثنوی،
آمیزه ای ازمباحث «فطری،وشهودی،واستدلالی است»
اما نه از استدلالات اهل کلام وفلسفه.
چون توحید مثنوی هیچ گاه از دایره ی فطرت الهی انسان بیرون نرفته است وبه راه های دشوار وذوق سوز اهل«« جدل »»در نیفتاده است.
مولوی میگوید:با آنکه خداشناسی امری است فطری، اما برخی از آدمیان از راه فطرت به بیراهه می روند،و به جز ،خدا را معبود میگیرند،
زیرا فطری بودن خداشناسی این الزام را نمی آورد که همه انسان ها در همه ی زمان ها و مکان ها خدا شناس باشند.
مومن وترسا ،جهود وگبر و مغ
جمله را رو سوی آن سلطان الغ
پس حقیقت،حق بود معبود «کل»
کز پی ذوق است ،سیران سبل
لیک ،بعضی رو سوی «دم»کرده اند
گر چه «سر»اصل است ،«سر» گم کرده اند.
قصد بحث وجدل ندارم ،صرفا برای دوستداران مولانا ،نوشته ام .ممنون از بودنتان
آقای هدایت به خودآی
انسان موجودی است دو بعدی یک بعد انسانیت ( خدایی ) و بعد دیگر گرگ صفتی ( شیطانی ) است . شناخت بعد انسانیت و پرورش آن همان شناخت خدا است که این بعد از انسان همان عشق و محبت و عقلانیت است . خدایی که نیچه گفت مرد همان بعد شیطانی است که انسانها بجای خدا آنرا اشتباه گرفته اند و پرورش می دهند . به بندگی و بردگی کشیدن دیگران حتی اگر به اسم خدا باشد بعد گرگ صفتی آن است . خدا همان فطرت دورنی توست که پیامبران فقط به یاد آوری آن پرداخته اند . انسان آزاد - متفکر و عاشق همه .
همین تلاشی که شما برای عدم اثبات خدا دارید و می خواهید به بقیه بقبولانید که باید تعقل و تفکر کرد این همان بعد انسانیت شما است یعنی همان خدای درون شما . شما درست می گویید که باید سنتها را شکست . خرافات را کنار گذاشت باید فکر کرد و اندیشید . ولی باید بدانید پیامبران هم آمدند که همین موضوع را یاد آوری کنند و پیامبر اسلام بعنوان آخرین پیامبر با کتابش شیوه خواندن و فکر کردن را آموخت تا دیگر از معجزه خبری نباشد و دست برداریم و با تکیه بر عقلانیت و تفکر . بشر به دنبال ساخت دنیایی بدون گرگ باشد
"تولستوی در حالی که در جوانی یک نهلیست(پوچ گرا) بود بعد از فرازنشیب های بسیاری که در عرصه دین و فلسفه و عرفان..داشت سرانجام در دقایق واپسین از عمر خود چنین گفت:
"به خدا نمی توان نزدیک شد مگر در عالم تنهایی"!!
.
جوانی که سرشار از تب تند بی خدایی و پوچی بود،در لحظات پایانی عمر خود،..آخرین اندیشه خود را به دخترش این چنین دیکته میکند(تا او بنویسد)
خدای را می خواند"این بیکران کاملی که آدمیزاد تنها ذره محدودی از آن،جلوه ی او را درماده،زمان،فضا احساس می کند،و صلا می دهد که یگانگی این موجودات خاکی با زندگی دیگر موجودات میسر نخواهد شد مگر به یاری عشق"

نخست اینکه نهیلیسم با خداناباوری یکی نیست. دوم اینکه می توان لیستی از دانشمند و فیلسوف و هنرمندان خداناباوری نیز ذکر کرد که بر عقیده ی خود ماندند. چه چیز را ثابت می کند ؟
سوال : آیا خدایی وجود دارد ؟____جواب : بله. زیرا تولستوی قبل از مرگش گفته وجود دارد.
و دیگر اینکه شواهد و قرائن موجود در دنیا لزوما مارا به خدایی که باورمندانش توصیف می کنند نمی رساند(در صورت اثبات وجودش). یکی از دوستان به برهان شر اشاره کرده بود که می تواند مصداقی برای این موضوع باشد.
[quote='مجید مجیدی']
البته من با این شعر موافقم و جواب خیلی از سوالات شماست ولی طنز شما خیلی جالب بود[/quote]
جواب کدام سوالات من در این شعر است ؟ این شعر چه چیز را اثبات می کند ؟ چه تحلیلی در آن نهفته است که من متوجه آن نمی شوم ؟
[quote='shaikh']
ابتدا خواستم در خصوص ما نحن فیه نظری بدهم، ولی فعلا از جهت تبرک ورودم را با یک رباعی از بابا افضل وجمله ای از شمس شروع میکنم(هر چند جناب هدایت ظاهرا با شعر میانه خوبی ندارند.)
چندان برو این ره که دویی بر خیزد
گر هست دویی به رهروی بر خیزد
تو او نشوی ولیک اگر جهد کنی
جایی برسی کز تو دویی بر خیزد.
[/quote]
[quote='مادرم']
اما در ادامه این جنبش ،بهتره چالش« چند بیت عطار»را با دعوت و نام بردن دوستان ، این چالش را،جهانی بفرمایند.تا شاید به یک همبستگی دست پیدا کنیم،وبه یک مبدا واحدی برسیم و دیگر ستیزه نکنیم ،چون از یک دانه وبذر تکثیر شده ایم.جدا از هم نیستیم .
هچو آیینه اگر خامش وگویا بشویم
همه دل گردیم وبا گفت و زبان ،نستیزیم.
اما اینکه من چرا از اشعار بزرگان استفاده میکنم،دلیلش ،به جز هیچ بودن بنده ،در مقابل دانشمندانی چون شما،چیز دیگری نیست. بخاطر همین از گفته های بزرگانی که در طول سالیان طولانی،در مقابل حوادث، طوفان ها،آتش ها ،و.............آسیب ندیده اند وجاودان هستند و روشنایی بخش وهدایت گر ،استفاده میکنم، وشما بزرگوار مرا عفو بفرمایید .
[/quote]
ببینید من هیچ مخالفتی و پدر کشتگی با شعر و شاعری ندارم. اما چیزی که در فرهنگ ما(نه شخص شما) به صورت آفتی ویران گر در آمده گریز از تحلیل و استدلال است که بهره گیری نابجا یا سو استفاده از شعر نیز به تقویت آن کمک کرده است.(باز تاکید می کنم شخص شما به تنهایی مد نظر نیست، این جریان در عمق فرهنگ ما رخنه کرده)
عده ای پای بساط عرق خوریشان شعر خیام می خوانند که می نوش که عمر جاودانه این است یا بقول شاملو (اگر درست خاطرم مانده باشد و نقل مضمون) کنج خانه می افتد با شعر حافظ به خراباتیگری و در فراغ زلف یار نوحه سرایی کردن در حالی که یار با یاری دیگر دست در گردن و زلف خوش می گذرانند. این رویکرد ، این فرهنگ، ویرانگر است.
می نشینی با آدمی دو کلام حرف منطقی و مستدل بزنی در می آید و می گوید : پای استدلالیون چوبین بود ! آدم خودش یا طرف یا شاعر را به کدام دیوار بکوبد ؟
از احساسات رقیقه مان نمی گویم که سر دراز دارد. حال بنشینیم و بگوییم استعمارمان کردند عقب مانده ایم، حکومت ها تو سرمان زدند و نگذاشتند و .... گویا دارم بیراهه می روم از بحث منحرف می شوم.
آفت شعر خصوصا موزون، این است که به خاطر ریتم و آهنگ می تواند فریبنده باشد. بی ربط ترین موضوعات به خورد ملت داده شود بدون اندکی پشتوانه عقلی. این مملکت هم چیزی که فراوان داشته و دارد شاعر است. نمی دانم چرا صادر نمی کنیم تعدادیشان را.
باز هم می گویم که ربط این شعر ها را به وجود و چیستی و کیستی و اثبات خداوند متوجه نمی شوم.
درود
دوست عزیز با کی می جنگی؟!
فرض کنید حقیقتی وجود دارد که قابل انکار برای آدمیان نیست چه روشی برای دست یافتن به این حقیقت وجود دارد؟!
پاسخ:
بیائید فرض کنیم خداوندی وجود دارد که فقط او حقیقت محض(کلمه محض را هم می توانیم ننویسیم!) را می داند، اگر ما پیامبران را فرستاده خدا فرض کنیم،براستی مفهوم حقیقت را چه کسی جز پیامبران تجربه کرده است؟ حال فرض کنید ما جسارت کرده و خود را جای پیامبران قرار دهیم:
حقیقت به یک باره و با خواست خداوند در ذهن من پدیدار می گردد بطوری که نمی توانم آن حقیقت را انکار کنم، اگر قصد تبلیغ آن حقیقت محض را نداشته باشم ،این اطمینان من باعث می شود که هرگز به صفحه اثبات آن وارد نشوم وبا خود و در درون خود جنگی نداشته باشم اما اگر قصدتبلیغ (یا اظهار نظر) آن را داشته باشم یا باید از خداوند بخواهم که مانند من حقیقت را در ذهن آنها قرار دهد یا برای آنها اثبات کنم که حقیقت محض وجود دارد و از اینجا جنگ من با آنها آغاز شده است و من می توانم با عقل و اثبات یا معجزه راستی خود را نشان دهم واما مشکلی که من خواهم داشت این است که در قاموس بشر هر چیزی که اثبات شود(اگر شود) امکان رد آن وجود دارد و در ضمن باید تاکید کنم که من نمی توانم حقیقت محض را در ذهن آنها جای دهم به طریقی که نتوانند رد کنند ( زیرا فقط خدا می تواند) و بلکه من باید آنها را به حقانیت خودم و پیروی از خودم و خدا در نتیجه پیروی از حقیقت محض معتقد کنم ،پس رد و اثبات کار آدمیان است!
و اما
دوستی فرمود (از زبان نیچه):خدا باوری توهین انسان ها به یکدیگر است! و تنها کسی که حقیقت را نداند باورمند می شود!
1-حال اگر فرضیاتی که در ابتدا بیان کردم را در ذهن آورید تنها دو دسته می توانند حقیقت را بدانند (یا فکر کنند حقیقت را می دانند!) اول پیامبران واقعی و دوم دیوانگانی که واقعا فکر می کنند پیامبر هستند(خطاب به کسانی که فکر می کنند حقیقت را می دانند!)حال که انسان ها نمی توانند پیامبر شوند
2- نیچه که در نظر او خدا مرده است(منظور میرا بودن خداوند نیست...) و اگر حقیقتی وجود داشته باشد ساخته دست انسان است و معطوف به اراده اوست.
3-دوست عزیزمان اضافه کرد:
عیسی یک خداباور نبود زیرا زمانی که عده ای خداناباور با دلیل اثبات کردند که خدایی نیست او تنها لبخندی زد.
حال با توجه به نبود حقیقت خدایی (یا حتی می توانیم فرض کنیم نبود حقیقت) از نظر نیچه و خداباور نبودن و همچنین خداناباور نبودن عیسی ،به نظر شما عیسی و کسانی که مانند عیسی خدا باور نیستند و خداباور نیز!، چه کسانی هستند؟!
نتیجه گیری را بر عهده دوستان می گذارم !
[quote='maryamyavari']به نام...
سلام.این بحث رو بنده اینجا مطرح کردم ودلم میخواد بدون ترس از هرچی آخرین بارحرف دلمو بزنم..کیه که هوادار کسی باشه مگر اینکه به هواداریش سخن بگه؟الکی نقاب بی طرفی بزنم که چی؟که کسی از من نقل قول ننویسه maryamyavari عزیز لطفا با تعصب حرف نزن اومدی اینجا آگاه بشی؟یا یکی بگه اونای که ...نادانن؟به آب میگن خیس نباش.
.
آخر به چه گویم هست،از خود خبرم چون نیست/../وز بهر چه گویم نیست باوی نظرم چون هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.
ما به کسی توهین نکردیم اگر صحبتی و شوخی بوده گفتگوی دوستانه بوده.که دوست دار خالق همه ی مخلوقاتشو دوست داره این محبت با توهین منافات داره.
.
راستشو بگم از آغاز این بحث پشیمونم،آدم که اسم عزیزشو سرزبونا نمیندازه که بیایم برای اثباتش بجنگیم.."هربار خدات رو یافتی برسرش نجنگ "گفته ی شما عزیزا وقتی صدق میکنه که خدای من خدای جهانیان نباشه که هست.حالا لکه ی نادانی رو برای هواداریم به عزیزم به جان میخرم...
.
عکس عشق تو نه در حوصله ی دانش ماست/../حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
.
غیرتم کُشت که محبوب جهانی لیکن/../روزو شب عربده با خلق خدا نتوان کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
.
باری....خود دانیمو خود دانید.....وسلام[/quote]
بزرگوار فرض کنید من از بچگی با این فکر که موجود x همیشه باهامه بزرگ شم، بعد یه مدت بخوام واقعا تعقل کنم که اصلاً موجود x وجود خارجی داره یا نه؟ یه جواب اینه که چون یه عمر فک کردی هست، پس هست! در واقع استدلال شما هم همینه، خب از کجا معلوم این صرفاً یه تلقین نباشه؟!
به کرّات برای خودم پیش اومده که فک میکردم جواب یه مسئله ای میشه y. شاید تا چند سال هم همین باور رو داشتم، امّا به مرور فهمیدم که نه y اصلاً دخلی به اون موضوع نداشته، اما تو این چند سال هر روز ایمانم به اینکه جواب اون سوال y هست، بیشتر میشد. چرا؟ خب جوابش واضحست، چون من هر روز داشتم به خودم تلقین میکردم که جواب سوالم میشه y
مستم و دانم که هستم من
ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟!

موفق باشید، بدرود...
به نام...
سلام.این بحث رو بنده اینجا مطرح کردم ودلم میخواد بدون ترس از هرچی آخرین بارحرف دلمو بزنم..کیه که هوادار کسی باشه مگر اینکه به هواداریش سخن بگه؟الکی نقاب بی طرفی بزنم که چی؟که کسی از من نقل قول ننویسه maryamyavari عزیز لطفا با تعصب حرف نزن اومدی اینجا آگاه بشی؟یا یکی بگه اونای که ...نادانن؟به آب میگن خیس نباش.
.
آخر به چه گویم هست،از خود خبرم چون نیست/../وز بهر چه گویم نیست باوی نظرم چون هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.
ما به کسی توهین نکردیم اگر صحبتی و شوخی بوده گفتگوی دوستانه بوده.که دوست دار خالق همه ی مخلوقاتشو دوست داره این محبت با توهین منافات داره.
.
راستشو بگم از آغاز این بحث پشیمونم،آدم که اسم عزیزشو سرزبونا نمیندازه که بیایم برای اثباتش بجنگیم.."هربار خدات رو یافتی برسرش نجنگ "گفته ی شما عزیزا وقتی صدق میکنه که خدای من خدای جهانیان نباشه که هست.حالا لکه ی نادانی رو برای هواداریم به عزیزم به جان میخرم...
.
عکس عشق تو نه در حوصله ی دانش ماست/../حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد
.
غیرتم کُشت که محبوب جهانی لیکن/../روزو شب عربده با خلق خدا نتوان کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

.
باری....خود دانیمو خود دانید.....وسلام
با سلام
همچنین جویای درگاه خدا
چون خدا آمد، شود جوینده «لا»
گر چه آن وصلت بقا اندر بقاست
لیک ز اول،آن بقا اندر فناست
سایه هایی که بود جویای «نور»
نیست گردد ،چون کند ،نورش ظهور.
مولانا
آیا شیطان وجود دارد؟ آیا خدا شیطان را خلق کرد؟ استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند.آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟ شاگردی با قاطعیت پاسخ داد: بله.او خلق کرد.
استاد پرسید:آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟
شاگرد پاسخ داد:بله آقا
استاد گفت:اگر خدا همه چیز را خلق کرد پس او شیطان را هم خلق کرد.چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر ماست ٬ خدا نیز شیطان است.
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد.استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مدهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت:
استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟؟
استاد پاسخ داد:البته
شاگرد ایستاد و پرسید:استاد سرما وجود دارد؟
استاد پاسخ داد:این چه سوالی است که میپرسی؟البته که وجود دارد.آیا تا کنون حسش نکرده ای؟
شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.
مرد جوان گفت:در واقع آقا سرما وجود ندارد.مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد میکنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتون مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد و گرما چیزیست که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد.صفر مطلق ( 460F- ) نبود کامل گرماست.تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند.سرما وجود ندارد.این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد.
شاگرد ادامه داد:استاد تاریکی وجود دارد؟
استاد پاسخ داد : البته که وجود دارد
شاگرد گفت:دوباره اشتباه کردید آقا
تاریکی هم وجود ندارد.تاریکی در حقیقت نبودن نور است.نور چیزیست که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد.اما تاریکی را نمیتوان.در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد اما شما نمیتوانید تاریکی را اندازه بگیرید.یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را میشکند و آنرا روشن میسازد.شما چه طور میتوانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چقدر تاریکی دارد؟تنها کاری که میکنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید.درست است؟ تاریکی واژه است که بشر برای توصیف زمانیکه نور وجود ندارد بکار ببرد.
در آخر مرد جوان از استاد پرسید:آقا شیطان وجود دارد؟
زیاد مطمئن نبود.استاد پاسخ داد:البته همانطور که قبلا هم گفتم.ما او را هر روز میبینیم.او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود.او در جنایت ها و خشونت های بیشماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد.اینها نمایانگر هیچ چیزی بجز شیطان نیست.
و آن شاگرد پاسخ داد:
شیطان وجود ندارد آقا.یا حد اقل در نوع خود وجود ندارد.شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست ٬ درست مثل تاریکی و سرما.کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد.خدا شیطان را خلق نکرد.شیطان نتیجه ی آن چیزیست که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند.مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید.
اثبات وجود خدا
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک