سلام به تمام دوستان خوبم دلم براتون تنگ شده بود یک ماهی هست که نبودم خوب یه سئوال2527 شاهنشاهی یعنی چند سال پیش به هجری ؟
منم خیلی دوس دارم بخونمش اما لینک دانلود خرابه اگه کسی داره برام ایمیل کنه ممنون [email protected]
همتون خوب و پیروز باشید
انشاالله
بازگرد ای خاطرات کودکی برسوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه وخروس روبه مکار و دزد وچاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود
باوجود سوزو سرمای شدید ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی زپاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
همکلاسی های درد ورنج وکار بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود وتفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک می شدیم لااقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام وهم یادت بخیر یاد درس آب وبابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساس من بازگرد این مشقها را خط بزن
بازگرد ای خاطرات کودکی برسوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه وخروس روبه مکار و دزد وچاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود
باوجود سوزو سرمای شدید ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی زپاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
همکلاسی های درد ورنج وکار بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود وتفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک می شدیم لااقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام وهم یادت بخیر یاد درس آب وبابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساس من بازگرد این مشقها را خط بزن
بازگرد ای خاطرات کودکی برسوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه وخروس روبه مکار و دزد وچاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود
باوجود سوزو سرمای شدید ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی زپاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
همکلاسی های درد ورنج وکار بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود وتفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک می شدیم لااقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام وهم یادت بخیر یاد درس آب وبابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساس من بازگرد این مشقها را خط بزن
سلام
یک دنیا ممنون
یادش بخیر روزهایی که بیشترین دغدغه مون این بود که مدادمون گم نشه...
کجاست اون معلم مهربونی که با تمام مهربونی سعی می کرد به ما خوندن و نوشتن یاد بده
بچهها لوحه های اول کتاب رو یادتون هست؟ هر صفحه یه سری عکس داشت بعدش پایینش لوحه بود...
یادش بخیر....
آن اسب آمد!
آن اسب بی مرد آمد!
.
.
.
آن اسب افتاد!
آن اسب از مرد افتار!!
آن اسب از اصل افتاد؟
آن اسب از نسل افتاد؟
آن مرد
از اسب افتاد...!
(سیروس1390)
کاش نمیشد اینی که الان شده
این کتاب کتابیه که به من فهموند باید از راست بنویسم نه چپ
به من یاد داد بنویسم از مرد تنها با اسبش
از داسش
از دست خالی دختر تنها که ایستاده توی باران
بگم از چشمای گربه ی روی دیوار و
توپ بازی کنم همراه پرویز :x :x :x
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کتاب فارسی اول دبستان دوران قبل از انقلاب - سال 1357
منم خیلی دوس دارم بخونمش اما لینک دانلود خرابه اگه کسی داره برام ایمیل کنه ممنون
[email protected]
همتون خوب و پیروز باشید
انشاالله
:((
دوست عزیز setareha68
شعری که گذاشتی خیلی قشنگ بود. خیلی باهاش حال کردم. ممنون
شعری که گذاشتی خیلی قشنگ بود. خیلی باهاش حال کردم. ممنون
واقعا که زیبا بود ممنونم ..............
یک دنیا ممنون
یادش بخیر روزهایی که بیشترین دغدغه مون این بود که مدادمون گم نشه...
کجاست اون معلم مهربونی که با تمام مهربونی سعی می کرد به ما خوندن و نوشتن یاد بده
بچهها لوحه های اول کتاب رو یادتون هست؟ هر صفحه یه سری عکس داشت بعدش پایینش لوحه بود...
یادش بخیر....
آن اسب بی مرد آمد!
.
.
.
آن اسب افتاد!
آن اسب از مرد افتار!!
آن اسب از اصل افتاد؟
آن اسب از نسل افتاد؟
آن مرد
از اسب افتاد...!
(سیروس1390)
کاش نمیشد اینی که الان شده
به من یاد داد بنویسم از مرد تنها با اسبش
از داسش
از دست خالی دختر تنها که ایستاده توی باران
بگم از چشمای گربه ی روی دیوار و
توپ بازی کنم همراه پرویز :x :x :x