رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
ده بچه زنگی
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 89 رای
نویسنده:
مترجم:
خسرو سمیعی
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 89 رای
✔️ این رمان اولین بار در ۱۹۳۹ منتشر شد. آگاتاکریستی این رمان را از روی شعر کودکانه «ده بچه زنگی» نوشت.

مروری بر کتاب:
در رمان ده بچه ی زنگی، ده نفر دعوت شدند تا تعطیلات خود را در قصری افسانه ای در نیگر آیلند بگذرانند. هر یک از آنان رازی برای پنهان کردن داشت. آنان در بعدازظهر باشکوه روزی تابستانی به آنجا می رسند؛ اما به زودی سلسله حوادثی پیش بینی نشده رخ می دهد و همگان را در اضطرابی نفس‌گیر فرو می برد…
درنهایت پس از اتفاق‌هایی بسیار عجیب، هر ده نفر به طرز وحشتناکی به قتل می رسند. وارگیو و لمبارد گلوله خوردند. اولی گلوله به سرش خورد و دومی به قلبش. دوشیزه برنت و مارستون با سیانور مسموم شدند. خانم راجرز از زیاد خوردن کلورال مرد. سرِ راجرز شکافته شد. سرِ بلور متلاشی شد. آرمسترانگ غرق شد. جمجمه ی مک آرتور با ضربه‌ای که از پشت به سرش وارد آمد، شکست و ورا کلایتون به دار آویخته شد.
اسکاتلند یارد به شدت درگیر حل این معما می شود و تحقیقات در جریان است. سند دست‌نوشته‌ای به آنها می رسد و پرده از راز پنهان قتل ها برداشته می‌شود و ....
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

کلاغ ها
کلاغ ها
4.3 امتیاز
از 3 رای
نمایشنامه ضیافت قابیل
نمایشنامه ضیافت قابیل
0 امتیاز
از 0 رای
روز جغد
روز جغد
4.2 امتیاز
از 14 رای
ششلول بندها را بکشید
ششلول بندها را بکشید
4.4 امتیاز
از 53 رای
Gretchen Lowell Series - 02 - Sweetheart
Gretchen Lowell Series - 02 - Sweetheart
5 امتیاز
از 1 رای
بی بلیط
بی بلیط
5 امتیاز
از 3 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی ده بچه زنگی

تعداد دیدگاه‌ها:
16
واس پوارو بازاش وکارگاه بازاش عالیه...
حقیقتش من ک اهلش نیستم واسم جالب بود..
ارزش خوندن داره...
واییی من عاشق این کتابم ولی وقتی داشتم می خوندم خیلی ترسیده بودم اخر شب هم بود خونه تنها بودم تا اخرشش خوندم بعد تونستم بخوابم! واقعااا بهتره که کسی اخره شب نخونه!;-)
فیلم این داستان هم ساخته شده. با این تفاوت که طبق معمول پایان فیلم ها، یه دختر و پسر جوون موفق به فرار می شن ! :-(
[quote='shirin-mk']نقل قول:سلام بر داستان جنایی خونها خودم
اخر کتاب خیلی بد تموم شد(با تمام احترامی برای کریستی قایلم)
من میگم اخر داستان رو اشتباه کرده اونجوری تموم کرد
میشود خیلی بهتر و طبیعتر تموم کرد
نظر دوستان چی هست؟
سلام.. نه من فکر می کنم خیلی خوب تموم شد.. زیرکی نویسنده رو نشون میده و البته نکته ی خیلی عمیقی داره .. اینکه خیلی از اوقات انسان در شرایطی قرار میگیره که می تونه از سرنوشت فرار کنه ولی خودشو به دست سرنوشت میسپاره!! و این از نظر من واقعاً نقطه ی اووج داستان بود.. و اینکه این مردم در شرایطی قرار گرفتند که خودشون به قضیه دامن زدند!!! و البته در مورد طبیعی بودنش! از نظر من واقعاً طبیعی بود... مخصوصاً با یاد آوری این نکته که خود این جریانات طبیعی نبود و از اون مهمتر اون افراد در شرایط واقعاً استرس زایی بودند.. استرس و ترس هر شرط غیر عادی رو به عادی تبدیل می کنه!! یعنی هر اتفاقی تو اون شرایط می افته و دور از واقعیت هم نخواهد بود[/quote]
نه خداییش پایان بهنر ازاین نمیتونست باشه. توضیحات کافی رو دوست خوبم قبل از من داده
فقط اینو میتونم بگم:
عـاشـقـتـــم آگاتا کریستی...
داستان محشریههههههه!!! خیلی متفاوته!!! توصیه می کنم شبا نخونین!!:D:D:D
:-)
همه آگاتا کریستی
را بعنوان یک نویسنده جنائی میشناسند.
من شخصا\" این بانو را بخاطر نوشته هایش تحسین میکنم.:x
با تشکر از دوست گرامی اسپارتاکوس 8-)
و اما دوست عزیز narafighکه میخواستند نظر دوستان را بدانند باید بگم این نویسنده داستان را بهمان صورتیکه باید تموم میشد تموم کردند
شما دوست عزیز اگه دوست دارید داستان بروش دیگه تموم میشد خودتون داستان بنویسید و جوری تموم کنید که خودتون دوست دارید!
;-)
سلام بر داستان جنایی خونها خودم
اخر کتاب خیلی بد تموم شد(با تمام احترامی برای کریستی قایلم)
من میگم اخر داستان رو اشتباه کرده اونجوری تموم کرد
میشود خیلی بهتر و طبیعتر تموم کرد
نظر دوستان چی هست؟

سلام.. نه من فکر می کنم خیلی خوب تموم شد.. زیرکی نویسنده رو نشون میده و البته نکته ی خیلی عمیقی داره .. اینکه خیلی از اوقات انسان در شرایطی قرار میگیره که می تونه از سرنوشت فرار کنه ولی خودشو به دست سرنوشت میسپاره!! و این از نظر من واقعاً نقطه ی اووج داستان بود.. و اینکه این مردم در شرایطی قرار گرفتند که خودشون به قضیه دامن زدند!!! و البته در مورد طبیعی بودنش! از نظر من واقعاً طبیعی بود... مخصوصاً با یاد آوری این نکته که خود این جریانات طبیعی نبود و از اون مهمتر اون افراد در شرایط واقعاً استرس زایی بودند.. استرس و ترس هر شرط غیر عادی رو به عادی تبدیل می کنه!! یعنی هر اتفاقی تو اون شرایط می افته و دور از واقعیت هم نخواهد بود;-)
سلام بر داستان جنایی خونها خودم
اخر کتاب خیلی بد تموم شد(با تمام احترامی برای کریستی قایلم)
من میگم اخر داستان رو اشتباه کرده اونجوری تموم کرد
میشود خیلی بهتر و طبیعتر تموم کرد
نظر دوستان چی هست؟
ده بچه زنگی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک