رسته‌ها
زندگی نامه کوروش بزرگ
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 359 رای
نویسنده:
درباره:
کوروش کبیر
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 359 رای
بخشی از پیشگفتار این نسک:
بایسته است که هر ایرانی میهندوست نَسکِ (کتابِ) زندگینامهِ کوروش بزرگ را بخواند تا در کنار یادگیریِ آموزش های فرخویی (اخلاقی) از این رادمرد بُزرگ، هُنر مُبارزه در زندگی را نیز در آموزشگاهِ این بُزرگترین نابغهِ رزمی جهان بیاموزد که چگونه از راه بکارگیری شگردهایِ هوشمندانه و وَدایش های (تصمیم هایِ) خَرَدمندانه و بجا با کمترین هزینه بر گرفتاریهای زندگی روزمره اش چیره گردد.
باهمهِ ویژگی هایِ فرخوییِ (اخلاقی) ستایش انگیزی که کوروش داشت، او یک پدیدهِ جُدابافته ( استثنایی) از مردم ایران نبود، او بازده و دست پروردهِ یک آیین و فرهنگِ آدمساز بود که به جان مردم، هاگ هایِ آدمی (حقوق بشر) و هاگِ (حق) آزادی شان ارج میگُذاشت، همان آیینی که امروز شوربختانه به فراموشی سپرده شده است. در درونِ هر ایرانی میهندوست یک کوروش با همهِ نیکی ها و آزادگیش نهفته است که میتواند از درون او برخیزد و نمایان شود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
673
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
ghalam1356
ghalam1356
1390/06/01

کتاب‌های مرتبط

هذیان زمستانی
هذیان زمستانی
4.5 امتیاز
از 4 رای
کوروش بزرگ
کوروش بزرگ
4.5 امتیاز
از 87 رای
دیپلماسی دولت هخامنشی
دیپلماسی دولت هخامنشی
4.4 امتیاز
از 14 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی زندگی نامه کوروش بزرگ

تعداد دیدگاه‌ها:
879
1
الف:پدرت بده
ب:پدر خودت
2
الف:پدرم چنگیزه
ب:پدرم کوروشه
الف:پدرم بهتره
ب:پدرم بهتره
بحث های کودکانه...!؛ بحث های غیر بیطرفانه!
ربط دادن شخصیت تاریخی به ایگو ----------» مکانیزم های دفاعی(فروید)...
آقای SasanAria. شما بهتر است به جای این بیهوده گویی ها، جواب آن مستندها را بدهید.
من البته برای افرادی چون شما با آن نام و نشانتان که همه چیز را بازمی گوید، نمی نویسم. قبلا واکنش شما را در بحث اشکانیان دیدم.
از ویژگی فرهنگ ایرانی آن بود که هیچ‌کدام از عیدهای ایرانی با برگزاری مراسم برای هیچ انسانی در ارتباط نبود بلکه هرکدام از عیدها (نوروزِ کوچک که اکنون نوروز گوئیم، نوروز بزرگ که اکنون سیزده‌ به‌در گوئیم، مهرگان، سده، و جشنی که اکنون چارشنبه سوران گوئیم) مراسمی بود که برای پیوند با طبیعت برگزار می‌شد و مستقیماً با تحولات طبیعی در ارتباط بود. دین ایرانی به‌ شادزیستی بهای بسیار داده بود، و از این‌رو عید ایرانی نه مراسم عبادی بلکه سور و سرود و رقص دسته‌جمعی بود و جشنهایش مراسم شادی و سور و ستایش زیبایی‌ها بود. در فرهنگ ایرانی نه برای بزرگداشت انسانها حتی زرتشت مراسم دینی برگزار می‌شد و نه برای هیچ‌کدام از شخصیتهای دیگر. این از آن‌رو بود که ایرانی برای هیچ انسانی تقدس و عصمت قائل نبود تا به‌خاطرش مراسم دینی برپا کند. ایرانی برای طبیعت جشن برپا می‌کرد و همراه با طبیعت ابراز شادی و سرور می‌نمود.
امید به آن روزی که همه ایرانیان بدون هیچ دغد غه ای مراسم های وجشن باستانی خود را دراین سرزمین مقدس برگزار کنند

به امید روزی که ایرانیان هویت خود را نه در افسانه هایی شبیه داستان فوق که در منطق و واقعیت جستجو کنند.
جالبه برای بعضی ها که در مورد مسایل ایرا ن باستان کلی دوستان مدرک وسند از مورخان ومحقین بزرگاز از ایران گرفته تا اروپا تا آمریکا آورد اند اما برای یک عده اصلا کافی نبوده
واون نامعتبر می دانند . وحالا کلی اصرار دارند تحقیقات افراد معلوم الحالی مثل پورپیرار وامثالهم همه قبول کنند وحتی باورکنند..

من اصراری بر قبول گفته ها ندارم؛ اما گویا شما اصرار زیادی دارید. گفتار این محققین بزرگ را هم به قول معروف در کوزه بگذارید و آبش را بخورید. اگر تحمیق انسان و ساخت داستان های ناممکن، نامش تحقیق است، پس آفرین بر افراد بی سواد.
در ضمن، شما اسنادتان را از کجا آورده اید که اساتید دانشگاه نمی توانند بیاورند و در جواب سوالات در می مانند؟!!!
کاسه ی داغ تر از آش همین است واقعا.
از ویژگی فرهنگ ایرانی آن بود که هیچ‌کدام از عیدهای ایرانی با برگزاری مراسم برای هیچ انسانی در ارتباط نبود بلکه هرکدام از عیدها (نوروزِ کوچک که اکنون نوروز گوئیم، نوروز بزرگ که اکنون سیزده‌ به‌در گوئیم، مهرگان، سده، و جشنی که اکنون چارشنبه سوران گوئیم) مراسمی بود که برای پیوند با طبیعت برگزار می‌شد و مستقیماً با تحولات طبیعی در ارتباط بود. دین ایرانی به‌ شادزیستی بهای بسیار داده بود، و از این‌رو عید ایرانی نه مراسم عبادی بلکه سور و سرود و رقص دسته‌جمعی بود و جشنهایش مراسم شادی و سور و ستایش زیبایی‌ها بود. در فرهنگ ایرانی نه برای بزرگداشت انسانها حتی زرتشت مراسم دینی برگزار می‌شد و نه برای هیچ‌کدام از شخصیتهای دیگر. این از آن‌رو بود که ایرانی برای هیچ انسانی تقدس و عصمت قائل نبود تا به‌خاطرش مراسم دینی برپا کند. ایرانی برای طبیعت جشن برپا می‌کرد و همراه با طبیعت ابراز شادی و سرور می‌نمود.
امید به آن روزی که همه ایرانیان بدون هیچ دغد غه ای مراسم های وجشن باستانی خود را دراین سرزمین مقدس برگزار کنند
یادم هست سر کلاسی، استادی سخن از پورپیرار گفت(البته بدون ذکر نام پورپیرار)؛ پایان کلاس از او پرسیدم درباره ی چه کسی سخن می گوید. گفت آقای پورپیرار که چند سال پیش مطالبی گفت و بعد هم به «باکو» فرار کرد! گفتم کتابهایش را خوانده اید؟ گفت بله و نام کتابش «دوازده قرن سکوت» است. گفت مطالبش بسیار سطحی است.
چندی بعد، استاد مطلبی در ماهواره دید که پژوهشگری در انگلستان با آزمایش ژنتیک، نظریه ی مهاجرت آریایی ها را زیر سوال برده بود.
سر کلاس از موضوع گفت و با تعجب پرسید «چرا در داخل ایران کسی تا به حال از این تحقیقات تاریخی انجام نداده است»!!
فهمیدم که او نه پورپیرار را می شناسد و نه کتابهایش را خوانده؛ وگرنه یکی از کسانی که به طور جدی به این نظریه پرداخت و آن را رد کرد و به تمدن های درخشان قبل از آریایی اشاره نمود، همین پورپیرار بود و او نه در باکو که چند قدم آن طرف تر، روبروی دانشگاه در دفتر کارش حضور داشت.

جالبه برای بعضی ها که در مورد مسایل ایرا ن باستان کلی دوستان مدرک وسند از مورخان ومحقین بزرگاز از ایران گرفته تا اروپا تا آمریکا آورد اند اما برای یک عده اصلا کافی نبوده
واون نامعتبر می دانند . وحالا کلی اصرار دارند تحقیقات افراد معلوم الحالی مثل پورپیرار وامثالهم همه قبول کنند وحتی باورکنند..
یادم هست سر کلاسی، استادی سخن از پورپیرار گفت(البته بدون ذکر نام پورپیرار)؛ پایان کلاس از او پرسیدم درباره ی چه کسی سخن می گوید. گفت آقای پورپیرار که چند سال پیش مطالبی گفت و بعد هم به «باکو» فرار کرد! گفتم کتابهایش را خوانده اید؟ گفت بله و نام کتابش «دوازده قرن سکوت» است. گفت مطالبش بسیار سطحی است.
چندی بعد، استاد مطلبی در ماهواره دید که پژوهشگری در انگلستان با آزمایش ژنتیک، نظریه ی مهاجرت آریایی ها را زیر سوال برده بود.
سر کلاس از موضوع گفت و با تعجب پرسید «چرا در داخل ایران کسی تا به حال از این تحقیقات تاریخی انجام نداده است»!!
فهمیدم که او نه پورپیرار را می شناسد و نه کتابهایش را خوانده؛ وگرنه یکی از کسانی که به طور جدی به این نظریه پرداخت و آن را رد کرد و به تمدن های درخشان قبل از آریایی اشاره نمود، همین پورپیرار بود و او نه در باکو که چند قدم آن طرف تر، روبروی دانشگاه در دفتر کارش حضور داشت.
البته نوشته های پورپیرار هم چون هر انسان دیگری خالی از اشکال نیست.
حالا شما مجبور نیستید بقیه ی کتابها را بخوانید؛ اما لااقل می توانید مستندهای زیر را ببینید:
http://w3.naria.ir/view/8.aspx?id=402
http://dl.naria.ir/Taleb/Civilization-Signs.wmv
http://dl.naria.ir/Taleb/Civilization-Signs2.wmv
نخست آنکه لحن نوشتار آقای پورپیرار بسیار بچه گانه هست و شما اگر با نوشته های یک پژوهشگر در زمینه ی علوم انسانی قیاس کنید متوجه این موضوع خواهید شد.برای نمونه در مقدمه ی کتاب نوشته اند(به نقل از مضمون می گویم چون الان کتاب در دسترسم نیست)"نان خوران امپراتوری کورش و ناسیونالیست های افراطی و سلطنت طلبان با محتویات این کتاب مخالفت خواهند کرد"!...

لحن بچگانه دیگر چیست؟ و قضاوت درباره ی یک نویسنده تنها با خواندن یک کتاب از هشت کتاب او، که اتفاقا بخش مقدماتی آنهاست، آیا با کدام منطق سازگار است؟
نان خوران امپراتوری کوروش و همین طور نان خوران تاریخ فعلی هم حقیقتا وجود دارند؛ البته برای من سند نمی شود ولی بگویم که در جواب یک سوال، من با گوش خودم از استاد که اتفاقا از قدیمی ها و تحصیل کرده های آلمان بود سخنی به این مضمون شنیدم که «ما از این تاریخ نان می خوریم و نباید بگوییم همه چیز دروغ است»! واقعا انسان باید برای چنین افرادی احترام هم قائل شود؟
روش تحقیق در تاریخ هم مگر چیست؟ منابع را می بینید و نتیجه می گیرید؛ یا اینکه فرضیه طرح می کنید و به دنبال رد یا اثبات آنید. روش تحقیق اگر چیز خاصی بود که اساتید تاریخ در ایران مجبور به تکرار صدباره ی تالیفات مستشرقین نمی شدند. تحقیق کلمه ی مظلومی است که اینها بر نوشته هایشان نهاده اند.
شما اگر به کتاب های منطق کاربردی مراجعه کنید بخش عمده ای از این کتاب ها در باب "مغالطات"است.یکی از مغالطاتی که در آن ذکر شده است نسبت دادن صفات منفی به مخاطبانی است که احتمال دارد با گفته ی ما مخالفت کنند.یعنی مثلا من بگویم خدا را قبول ندارم و هر کسی که قبول دارد...فلان است.یعنی کسی جرات نکند روی حرف من حرف بزند به اصطلاح مقبولیت عقیده ی خودم را تضمین کنم.چنین کاری تنها از یک شخص لمپن بر می آید که البته در حزب توده از این گونه افراد زیاد داشتیم.
روش جناب آقای پورپیرار در سراسر کتاب این است که بخش هایی از نوشته های پژوهشگران تاریخ را قید می کنند و سپس تنها و تنها به تمسخر آن می پردازند بدون آنکه هیچ گونه شواهدی ذکر کنند.و در برخی موارد متاسفانه در نقل قول هم جانب امانت را رعایت نمی کردند(نمونه ی آن بخش هایی از کتاب ایران باستانی مرحوم پیرنیا را ضمن نقل قول تحریف کرده اند).

این یک پیش بینی از واقعیت بود که درست هم از آب درآمد. این نوشته ی شما هم جز یک بهانه نیست. آیا او گفته است که هر کس با من مخالفت کند، نان خور کوروش است؟ منظور نویسنده این است که این افراد جزء مخالفان خواهند بود.
کار آقای پورپیرار در این کتاب، نقد گفته ها و بیان ناکافی بودن دلایل تاریخ نویسان است و مطالبی هم به طور مقدماتی گفته شده است.
آیا شما در این کتاب درنیافتید که مثلا این هخامنشیان چگونه از هیچ، سربرآورده اند، ظهور مبهمی در تاریخ دارند و اینکه آنها دارای آثاری قبل از تشکیل این ظاهرا امپراتوریشان نیستند؟ آیا بررسی این مطلب بچگانه است؟ آیا بازبینی رابطه ی یهود و هخامنشیان بچگانه است؟
نقل قول:
[تردیدی نیست که بابک شخصیت تاریخی شمرده نمی‌شود و بنای آن قلعه نیز دورتر از اوائل دوران قاجار نمی‌رود . بابک نیز ، چون نام‌ های مجعول دیگر ، برساختۀ مورخین یهود برای تلقین رد اسلام و تمایل به دین قدیم ، یعنی مزدکی ، خرمدینی و زردشتیگری در میان ایرانیان است . اگر می ‌توان اثبات کرد که به دنبال قتل عام پوریم تا طلوع اسلام در سراسر شرق میانه کمترین اثری از تجمع و تمدن و تولید نیست ؛ پس اصولا تصور برآمدن هر دینی در آن دوران شبیه شوخی می‌شود و هنگامیکه خرمدینی در اصل از جعلیات یهودیان شناخته می‌شود ؛ پس پرچمدار پس از اسلام آن به شمائل دن کیشوت در می آید . در عین حال تمام یادهای بابک در اسناد اسلامی قرن سوم تا هفتم هجری ، که لااقل در مقولۀ تاریخ ، قریب به تمامی آنها جعل یهودیان است...]
جالب است بدانید در جنگ جهانی دوم برخی گروه های اسلام گرا به شدت از هیتلر هواداری می نمودند.و من از همین روحیه ی یهودی ستیزی که در این چند خط موج می زند متوجه می شوم که چرا اسراییل اصرار به برخورداری از سلاح اتمی دارد.
ادامه ی نوشته را می توانید در همان لینکی که در پست پیشین گذاشتم مطالعه بفرمایید.
بهترین مدرک بقایای اثار تاریخی در این سرزمین که اصالت انها مشکوک است مانند تخت جمشید( تخت سلیمان ) تخت مادر سلیمان ( پاسارگاد ) مکعب زرتشت .طاق بستان . معنی کلمه اریا در کتیبه داریوش و ...
حتی با تماشای تیز بینانه موارد فوق میتوان به چیز هایی پی برد که تاریخ جعلی را زیر سوال میبرد

این ها که شما فرمودید دلیل و مدرک نیست این ها عقاید شماست.شما دلیل و مدرک بفرمایید بنده قول می دهم چشمانم را تیز کنم!
در ضمن تخت سلیمان واقع در شهرستان تکاب استان آذربایجان شرقی هست.
حال من سوالی دارم ؟
ایا تا به حال به این موضوع اندیشیده ای که چرا در اثار قبل از صدو پنجاه سال به هیچ عنوان رد پایی از تاریخ جعلی که فعلا سر زبانهاست مشاهده نمیشود ؟
چرا تمام منابع تاریخ جعلی به چند نفر ختم میشود که دو مشخصه بارز داشتند 1 از اعضای ماسون بودند 2 یهودی بودند برمیگردد ؟

من اینگونه فکر نمی کنم.نوشته های اروپاییان در دوره های پیش از قاجار از جمله سفرنامه ها مثال نقض این فرمایش شما هستند.این شماری از کتاب هایی است که تنها من دیدم و در آن از همان تاریخی که شما جعلی می نامید سخن رفته است(پیش از قاجار نوشته شده است):شهریار نیکولا ماکیاولی,فلسفه تاریخ گئورگ ویلیام فردریش هگل,تاریخ طبری محمد ابن جریر طبری,
اما در مورد پرسش دوم شما نخست اینکه من یهودی بودن و ماسون بودن را به هیچ عنوان بد نمی دانم.چون یهود یک قوم است و نژاد و محل زاده شدن در دست کسی نیست که بخواهد آن را تعیین کند.درباره ی فراماسونی هم جدای این بحث ها متاسفانه بسیاری از ما ایرانی ها زیر تاثیر تبلیغات ... قرار گرفته ایم.
با همه ی این ها این مطلبی که شما می فرمایید هم به هیچ عنوان صحیح نیست.ممکن است در میان خاورشناسان یهودی هم باشد چنانکه در میان فزیکدانان هم انیشتین یهودی هست یا در میان فلاسفه اسپینوزا یهودی بود که البته این دو بعدها دین یهود را ترک کردند اما به هر حال از قوم یهود بودند.یا جالب است بدانید کارل مارکس هم نیای یهودی داشته که پدر و مادرش به مسیحیت گرویدند.درباره ی مورخان هم چنین است اما اینکه بیشترشان یهودی بودند درست نیست و خوب است از کلی گویی بپرهیزیم.
سلام دوستان .
دوست عزیز مهرپویا . سخنانتان زیباست اما پیش داوری در ان موج میزند و خواسته ناخواسته تفکرات پان اریاییستی ( منظورم وطن دوستی نیست ) نیز مشاهده میشود

سلام هم میهن گرامی:
امکان ندارد کسی بتواند در این گونه مسائل و به ویژه مسائل تاریخی بدون هیچ گونه پیش داوری سخن بگوید.اما کسی می تواند موفق شود و سخن خود را مقبول عام گرداند که تا حد امکان از درصد پیش داوری بکاهد و به درصد انصاف اضافه کند.
ایا واقعا کتابها و مقالات این دو را خوانده اید یا اینکه در سایه تبلیغات کوروش پرستان و موهوم پرستان این سخنان را میفرمایید . اگر حوصله داشته باشید حتما یکی دو مورد را مطالعه فرمایید
کارهای این دو حداقل از این جهت ارزشمند است که خودشان مستقیما به مطالعه دست اول از تاریخ این مرزو بوم پرداخته اند هرچند که شاید گاهی نتیجه اشتباه شده که این موضوع در اثار تمام محققین دیده میشود.

کتاب های آقای پورپیرار که به پارسی هست در کتابخانه ی مرکزی دانشگاه ما هست و من جلد نخست آن را که مربوط به هخامنشی ها هست خوانده ام.اما کتاب آقای زهتابی به ترکی هست که من متاسفانه بلد نیستم.اما خلاصه ی آن به پارسی موجود هست که من آن را امانت نگرفتم اما بخش هایی از آن را در سالن مطالعه نگاه کردم.
نخست آنکه لحن نوشتار آقای پورپیرار بسیار بچه گانه هست و شما اگر با نوشته های یک پژوهشگر در زمینه ی علوم انسانی قیاس کنید متوجه این موضوع خواهید شد.برای نمونه در مقدمه ی کتاب نوشته اند(به نقل از مضمون می گویم چون الان کتاب در دسترسم نیست)"نان خوران امپراتوری کورش و ناسیونالیست های افراطی و سلطنت طلبان با محتویات این کتاب مخالفت خواهند کرد"!...شما اگر به کتاب های منطق کاربردی مراجعه کنید بخش عمده ای از این کتاب ها در باب "مغالطات"است.یکی از مغالطاتی که در آن ذکر شده است نسبت دادن صفات منفی به مخاطبانی است که احتمال دارد با گفته ی ما مخالفت کنند.یعنی مثلا من بگویم خدا را قبول ندارم و هر کسی که قبول دارد...فلان است.یعنی کسی جرات نکند روی حرف من حرف بزند به اصطلاح مقبولیت عقیده ی خودم را تضمین کنم.چنین کاری تنها از یک شخص لمپن بر می آید که البته در حزب توده از این گونه افراد زیاد داشتیم.
روش جناب آقای پورپیرار در سراسر کتاب این است که بخش هایی از نوشته های پژوهشگران تاریخ را قید می کنند و سپس تنها و تنها به تمسخر آن می پردازند بدون آنکه هیچ گونه شواهدی ذکر کنند.و در برخی موارد متاسفانه در نقل قول هم جانب امانت را رعایت نمی کردند(نمونه ی آن بخش هایی از کتاب ایران باستانی مرحوم پیرنیا را ضمن نقل قول تحریف کرده اند).
شما اگر می خواهید به قضاوت درست برسید کتاب هایی زیر عنوان "روش تحقیق در تاریخ"را مطالعه نمایید و سپس با کارهای این دو بزرگوار قیاس نمایید.
در مورد کتاب آقای زهتابی یعنی "تاریخ دیرین ترکان ایران" مثلا دیوهای موجود در شاهنامه را ترک می دانند!
اما در حالت کلی باز شما این مشکل و بهتر است بگویم این تناقض میان نوشته های این دو بزرگوار را حل نکرده اید.یعنی نگفتید که چگونه می توان بخش عمده ای از هر دوی این کتاب ها را پذیرفت حال آنکه این دو کتاب محتویات یکدیگر را رد می کنند؟!.
مثلا آقای آتیلای عزیز شما "شهید بابک خرمدین"را به عنوان شخصیت تاریخی قبول دارید؟می دانید آقای پورپیرار اصلا وجود چنین شخصی را انکار می کنند؟
http://wwww.naria.ir/view/5.aspx?id=543
بخش هایی از نوشته های لینک را برای دوستانی که به فیل...ش.ک.. دسترسی ندارند در کامنت بعدی میاورم:
از دیکتاتوری بگو که سعی دارند فرهنگ و زبان یک ملت را بکشند
از دیکتاتوری بگو که حتی به نامهای تاریخی شهرها و روستا ها نیز رحم نکردند .
و بگو از کتابسوزانی که کتابهای ترکی و صفحات ترکی کتابهای دوزبانه موجود در کتابخانه تبریز را به اتش کشیدند که برخی از انها فقط یک نسخه بودند .
از جاعلانی بگو که سعی دارند با تکرار دروغ و تبلیغ ان به ترکهای ایران بقبولانند که شما ترک نیستید و بعدا ترک شده اید تا زبانشان را از بین ببرند .
از کسانی بگو که نمیتوانند تحمل کنند یک ترک ایرانی نام ترکی داشته باشد .
از کسانی بگو که هر روز توهینی بد تر از دیروز نثار میکنند و...

حناب آتیلا یکم آهسته خوب شد معنی دیکتاتوری هم فهمیدیم فراموش نکنیم ما همه ایرانی هستیم وباید به اصالت های ایرانی بودن خود راباور داشته باشیم نه آنها را تخریب وازبین ببریم
دیگر کسی در اروپا ار یا را جدی نمیگیرد و به اریا کلمه نفرین شده میگویند و دیگر در دانشگاههایشان تاریخ جعلی منتسب به ایران را مطالعه و تدریس نمیکنند ولی علوم سیاسی و روانشناسی و جامعه شناسی انها همچنان پیشرو است . ماییم بدبخت که زمان حال و اینده و گذشته حقیقی را رها کردیم و چسبیدیم به یک گذشته جعلی انهم به این علت که به مذاقمان خوش می اید .
امیدوارم همه ایرانیان از هر قوم و ملتی روزی به جعلی بودن بعضی چیز ها پی ببرند و تنها تاریخ حقیقی را باور کنند . البته چون این جعلیات را زیاد تکرار کرده اند خیلی ها باورشان شده ا

فرزندان جوان ما به ویژه دانشجویان و دانش‌آموزان که امید فردای روشن کشور استند اگر می‌خواهند که خودشان را بازشناسی کنند تا بار دیگر بتوانند که نقش اصلی خودشان را در تاریخ تمدن جهانی بازیابی کنند باید تاریخ و گذشتۀ سرزمین خودشان را بازخوانی کنند تا خود را به آن گونه که بوده اند و باید باشند بشناسند. به دستهای پلشتی ننگرند که برای تحریف تاریخ و گذشته های ما در کار استند و می کوشند تا هویت و شناسنامۀ تاریخی ما را دگرگونه به ما بنمایانند و ما را از خودمان تهی نگاه دارند. فرزندان ما باید هویت واقعی خودشان را بشناسند، هویتی که ریشۀ دراز تاریخی هزاران سالۀ پرافتخار دارد. هویتی که زمانی تاریخ‌ساز بوده است و باز هم می تواند که تاریخ‌ساز باشد. فرزندان ما باید خودشان را بشناسند و به خویشتن خویش برگردند. این خودشناسی با خواندن و شناختنِ تاریخ و هویتِ واقعی خویش میسر است. مطالعۀ تاریخ به ما می‌آموزاند که راهمان را چه گونه پیموده‌ایم و در آینده باید چه گونه بپیمائیم. علوم انسانی به ویژه تاریخ بهترین آموزگار بشریت برای آموختن و یادگرفتنِ چه گونه بهتر زیستن است
زندگی نامه کوروش بزرگ
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک