رسته‌ها
اعترافات غزالی
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 303 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 303 رای
.
ترجمه کتاب: المنقذ من الضلال

کتابی در مورد زندگانی امام محمد غزالی و تفکر و فلسفه و اشعار او
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
54
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
bahooneh
bahooneh
1388/05/18
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی اعترافات غزالی

تعداد دیدگاه‌ها:
23
غزالی از حیث شکاکیت و اعتقاد به محدودیت عقل با فلاسفه ای مانند دکارت، هیوم و کانت مقایسه شده است ، به گونه ای که محمد سعید شیخ در کتاب «مطالعات تطبیقی در فلسفه اسلامی» مدعی شده است که « شک دستوری» دکارت و « شکاکیت» هیوم و « نقد عقل محض» کانت همه ، پیشتر در آرای غزالی آمده است. علامه اقبال لاهوری در مقایسه ای که بین آرای غزالی و کانت در کتاب احیای فکر دینی در اسلام (صص 10-8) انجام داده است، چنین می نویسد: منکر این نمی توان شد که مأموریت غزالی، همچون مأموریت کانت در آلمان قرن هجدهم ، جنبه ی رسالتی داشت. عقلیگری در آلمان همچون یار و متحدی برای دین آشکار شد، ولی این عقلیگری به زودی دریافت که جنبه ی جزمی و تعبدی دین قابل اثبات نیست . تنها راهی که در برابر آن باز بود، این بود که تعبدیات را از نوشته های مقدس حذف کنند. با حذف تعبدیات، نظر سودمندی اخلاق پیش آمد و بدین ترتیب عقلی گری، حکومت و سلطه ی بی ایمانی را کامل کرد. وضع تفکر درباره ی مسائل الهی در آلمان ، هنگامی که کانت ظاهر شد، چنین بود. کتاب « نقد عقل خالص» وی محدودیت عقل بشری را آشکار کرد و همه کارهای پیروان عقلی گری را به مشتی از ویرانه ها مبدل ساخت. به حق وی را موهبتی خدایی برای کشورش خوانده اند. شکاکی گری فلسفی غزالی، که کمی از این هم دورتر رفته بود، در جهان اسلام همین کار را کرد و پشت عقلی گری مغرور ولی کم عمق را که در همان جهت عقلی گری آلمانی پیش از کانت حرکت می کرد ، شکست. با این همه یک اختلاف اساسی میان کانت و غزالی وجود دارد؛ کانت برای آنکه نسبت به اصول خویش پای بند بماند، نمی توانست امکان معرفت خدا را تصدیق کند. غزالی که امیدی به فکر تحلیلی نداشت، به آزمایش باطنی متوسل شد و در آن، پایگاه مستقلی برای دین یافت. به این ترتیب وی موفق شد که برای دین حق زیستن مستقل از علم و مابعد الطبیعه را تأمین کند؛ ولی تجلی نامتناهی کلی در تجربه ی باطنی، وی را به متناهی بودن و غیرقطعی بودن فکر معتقد ساخت و بر آنش داشت که خط افتراقی میان فکر و اشراق رسم کند. وی توفیق آن را نیافت که ارتباط اساسی میان فکر و اشراق را دریابد و به این مطلب توجه کند که فکر، از آن جهت که با زمان گذران مسلسل بستگی دارد، بالضروره با تناهی و عدم قطعیت ملازم است. . . کانت و غزالی هر دو از دریافت این امر عاجز ماندند که فکر در بحبوبه ی عمل معرفت و شناختن، به ماورای محدودیت و تناهی خویش می رسد. تناهی های طبیعت متعاکساً مانع یکدیگرند؛ تناهی فکر این چنین نیست، چه بنابر گوهر اصلی خویش، غیرقابل محدود شدن است و نمی تواند در دایره ی تنگ فردیت خود زندانی بماند. در عالم وسیع ماورای او هیچ چیز نسبت به وی بیگانه نیست. فکر با سهیم شدن تدریجی در زندگی آنچه ظاهراً بیگانه می نماید، دیوار تناهی خویش را ویران می کند و از عدم تناهی بالقوه ی خویش بهره مند می شود. حرکت وی تنها از آن جهت ممکن است که نامتناهی، به صورت ضمنی، در فردیت متناهی او حاضر است و در درون آن شعله ی بلند پروازی را زنده نگه می دارد و در سیر بی پایان فکر آن را نگاهداری می کند. این اشتباه است که فکر را غیرقابل رسیدن به نتیجه تصور کنیم، چه آن نیز به طریق خاص خود، ملاقاتی است که میان متناهی و نامتناهی صورت می گیرد.
دوستان سلام. در مورد حجه السلام امام محمد غزالی ناآگاهانه قضاوت نکنید.کافیست بدانید اگر تمام کتب اسلامی از جمله قرآن از بین برود همه آنها را می توان از کتاب احیا علوم دین او استخراج کرد. او تنها کسی است که از آغاز اسلام تا به امروز مستحق عنوان حجه السلام بوده .او هفاد و سه کتاب نوشته. تا نخوانی ندانی که نادانی
"خب از یه سنی اشعری بیش از این انتظار هم نمیره!"
امان از تعصب مذهبی! دوست عزیز در دوره اسلامی ایرانیان پرچمدار تولید علم در بین همه ملل اسلامی بودند و این نبود مگر به دلیل وجود بستر نیرومندی مانند مدل اسلامی ایرانی یعنی سنی اشعری با فقه شافعی. در حقیقت ترویج این اندیشه در ایران تدریجی و درونی بود نه مانند بعضی اندیشه ها تزریق اجباری به جامعه. عموم دانشمندان و ادبا و شعرای ایرانی در این مکتب پرورش یافته اند و این خود نشانه خوبی است بر نیرومندی این مکتب...
باید گفت که غزالی از جمله کسانی است که کوشیده است خود را از زنجیر اسارت تقلید خلاص کند و البته این رهایی برای او به هیچ وجه آسان به دست نیامده است. او پس از ترک طریق تقلید از نوعی استبصار سخن می‌گوید. کلمه استبصار بر نوعی بصیرت باطنی و روشنایی معنوی دلالت می‌کند. آنچه غزالی آن را استبصار می‌خواند، دریافت مسائل فلسفی به معنای مصطلح آن نیست، زیرا درک مقاصد فلسفه و بررسی مسائل فلسفی اطمینان لازم را برای غزالی به ارمغان نیاورد. چنانکه مردود شناختن فلسفه نیز او را آرام نساخت. بصیرت باطنی و نور معنوی که غزالی از آن سخن می‌گوید، همان چیزی است که می‌توان آن را وادی تصوف و عالم عرفان نام نهاد. این عالم معنوی و جهان بی‌کران همان چیزی است که غزالی مشتاقانه در جست و جوی آن بود و برای وصول به این مقام لحظه‌ای درنگ نکرد.
به نقل ازدفتر عقل و آیت عشق ، ج1 ، ص 204
خلاصه اندیشه‌ها و عصار تلاش‌ها و تحقیقات غزالی در کتاب کوچک و پرمحتوای « المنقذ من الضلال» انعکاس یافته است. از آنچه که در مقدمه کتاب آمده، روشن می‌شود که سبب نگارش این کتاب، پرسش اساسی یکی از برادران دینی اوست که از غزالی می‌خواهد نتیجه نهائی و اسرار علوم را برایش شرح دهد، از غوغای مذاهب و رموز آن او را آگاه سازد، آنچه را که از میان فرقه‌های مختلف و مسالک متباین، حق یافته‌ است برایش بیان کند، این دوست غزالی همچنین از وی خواسته تا آنچه که وی را از حضیض و پستی تقلید به اوج استبصار و اجتهاد رسانده است، شرح دهد. و در کل غایت علوم و معارف را برایش مشخص کند.
جقدر متاسفم برای کسانیکه هنوز هم درگیر تعصبات پوچ مذهبی ان و به مذهب اندیشمند بزرگی چون غزالی با وقاحت تمام توهین میکنند ، هرچند که توهین به مذهب هیچکس در هر درجه ای که باشد جایز نیست : چه اندیشمند چه غیر اندیشمند.
غزالی در واقع نماینده ی تفکر سنتی اسلام سنی در مقابل تفکر گنوسیستی ایرانیان با تابلوی شیعه بود و الحق هم خوب توانست سدی در مقابل این تفکر قدرتمند بکشد . پس از آن که کرسی استادی دانشگاه نظامیه ی بغداد را - در مقابل بزرگان و اندیشمندانی مثل عباس لوکری و خیام -کسب کرد دیگر نوبت او بود که برای خلیفه سنگ تمام بگذارد و تالیف کتاب المستظهری را می توان نوعی قدرشناسی غزالی از دارالخلافه و ادای دین به بنیادگرایان جامدین فکر آن دوران تعبیر کرد . در هر حال غزالی با تمام عنادی که در قبال فلسفه ی اشراق گنوسیست های ایرانی و پیروان مکاتیبی نظیر مکتب فلسفی گندی شاپور و دانشگاه آذرگشنسب و نظایر آن نشان داد پایه های اندیشه های بسیاری از نحله های بعد از خود را معماری کرد و می توان با اطمینان گفت برای رقیبان خود هم قابل احترام بود .
در المنقذ آمده که وقتی غزالی می خواست از گرگان به طوس برود:
در راه، حادثه ای پیش آمد که شیوه تحقیق و تحصیل او را دگرگون کرد:"در میان راه گرفتار دزدان شد و آنان هر چه داشت- ازجمله دفتری که همۀ علومی را که تا آن روز آموخته بود و در آن نوشته بود- ربودند . غزالی از ربودن دفترش بسیار اندوهگین شد و به هر زحمتی که بود خود را به امیر دزدان رسانید و خواهش کرد که فقط آن دفتر را به وی باز دهد . امیر دزدان پرسید مگر در آن دفتر چیست که تو این همه بدان علاقه داری ؟ غرالی پاسخ داد که آن دفتر حاصل تمامی رنج ها و زحمات من برای کسب علم و دانش است . اگر آن ها از میان برود، همه کوشش های من به هدر خواهد رفت . امیر دزدان خندید و گفت :" علمی که با از بین رفتن این کاغذ پاره ها از بین برود، علم نیست . این چه علمی است که دزدان می توانند آن را از تو بربایند و نادانت سازند؟" سپس دفتر را به او باز داد .
این سخن چنان در روح غزالی تأثیر گذاشت که از آن پس جهد کرد تا هر مطلبی علمی را چنان بیاموزد که به ثبت آن در دفتر حاجت نباشد و کسی نتواند آن را از وی برباید .
خیلی خوب بود.من که کلی استفاده بردم. کاش کتابای بیشتری از محمد غزالی در دسترس بود.
کتاب خیلی جون دارد،اما حرص آدمو درمیاره،چون غزالی انگار تمام علوم رو از ریاضیات گرفته تا فلسفه کفر می دونه،و دیگران رو از خوندن اونها منع می کنه،خب از یه سنی اشعری بیش از این انتظار هم نمیره! ولی خواندن به خاطر صداقت غزالی در اعترافاتیش،و شک و حیرتهایش؛ خالی از لطف نیست!
اعترافات غزالی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک