رسته‌ها

نشریه دانشجویان آذربایجانی دانشگاه صنعتی امیر کبیر: آذربایجان و یک قرن جنایات ارامنه

نشریه دانشجویان آذربایجانی دانشگاه صنعتی امیر کبیر: آذربایجان و یک قرن جنایات ارامنه
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 68 رای
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 68 رای
نشریه دانشجویان آذربایجانی دانشگاه صنعتی امیر کبیر

در این نشریه با استناد بر دلایل در باره نشریه دانشجویان آذربایجانی دانشگاه صنعتی امیر کبیری ادعاهای دروغین ارامنه و قتل عام مسلمانان در آذربایجان مطالب مهم و وحشتناک(از خون خواری ارامنه) به قلم کشیده شده است.
در این نشریه با استناد بر دلایل در باره ی ادعاهای دروغین ارامنه و قتل عام مسلمانان در آذربایجان مطالب مهم و وحشتناک(از خون خواری ارامنه) به قلم کشیده شده است.
بسیاری از یهودی ها و بعضی ها در ایران این جنایات را به ترک های آزر بایجان نسبت میدادند و اینکه این بخشی از این جنایات برای پس گرفتن مکانی به نام قره باغ بوده است که ارامنه این مکان را به خودشان متعلق دانسته اند ولی همان طور که از اسمش پیداست این اسم ترکی است و به معنای باغ سیاه یا باغ بسیار سرسبز است که متعلق به آزربایجان بوده و ادعای آنها در این مورد دروغ است وچه جنایاتی را به دروغ به ترک های آزربایجان نسبت میدهند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
54
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
ramin12345
ramin12345
1390/04/19
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نشریه دانشجویان آذربایجانی دانشگاه صنعتی امیر کبیر: آذربایجان و یک قرن جنایات ارامنه

تعداد دیدگاه‌ها:
22
جنايت از سوي هر كه و به هر عنوان محكوم است. كشتار ارامنه حقيقتي است دهشتناك و مستند به اسناد عديده كه نه انكار پذير است و نه دستاويزي است براي توجيه نزاع هاي خونيني كه در قفقاز گذشت و ستمي كه بر مردمان ترك زبان آن سوي ارس رفته است.
مشاهدات محمدعلي جمال زاده (داستان نويس نامي ايران) از كشتارجمعي ارامنه :
"با گاری و عربانه از بغداد و حلب بجانب استامبول براه افتادیم . از همان منزل اول با گروه های زیاد از ارامنه مواجه شدیم که بصورت عجیبی که باور کردنی نیست و ژاندارمهای مسلح و سوار ترک آنها را پیاده بجانب مرگ و هلاک میراندند . ابتدا موجب نهایت تعجب ما گردید ولی کم کم عادت کردیم که حتی دیگر نگاه هم نمی کردیم و الحق که نگاه کردن هم نداشت . صدها زنان و مردان ارمنی را با کودکانشان بحال زاری بضرب شلاق و اسلحه پیاده و ناتوان بجلو می راندند . در میان مردها جوان دیده نمی شد چون تمام جوانان را یا به میدان جنگ فرستاده یا محض احتیاط ( از هراس ملحق شدن به قشون روس ) بقتل رسانده بودند . دختران ارمنی موهای خود را از ته تراشیده بودند وکاملا کچل بودند و علت آن بود که مبادا مردان ترک و عرب بجان آنها بیفتند . دو سه تن ژاندارم بر اسب سوار این گروه ها را درست مانند گله گوسفند بضرب شلاق بجلو می راند . اگر کسی از آن اسیران از فرط خستگی و ناتوانی و یا برای قضای حاجب بعقب می ماند برای ابد به عقب مانده بود و ناله و زاری کسانش بی ثمر بود و از این رو فاصله به فاصله کسانی از زن و مرد ارمنی را میدیدیم که در کنار جاده افتاده اند و مرده اند یا در حال جان دادن و نزع بودند . بعدها شنیده شد که بعضی از ساکنان جوان آن صفحات در طریق اطفا آتش شهوات حرمت دخترانی از ارامنه را که در حال نزع بوده و یا مرده بودند نگاه نداشته بودند . خود ما که خط سیرمان در طول ساحل غربی فرات بود و روزی نمی گذشت که نعش هایی را در رودخانه نمی دیدیم که آب آنها را با خود نمی برد . شبی از شبها در جایی منزل کردیم که نسبتا آباد بود و توانستیم از ساکنان آن بره ای بخریم و سر ببریم و کباب کنیم دل و روده بره را همان نزدیکی خالی کرده بودیم . مایع سبز رنگی بود بشکل آش مایعی ناگهان دیدیم که جمعی از ارامنه که ژاندارمها آنها را در جوار ما منزل داده بودند . با حرص و ولع هرچه تمام تر به روی آن مایع افتاده اند و مشغول خوردن آن هستند منظره ای بود که هرگز فراموشم نشده است . باز روزی دیگر در جایی اطراق کردیم که قافله بزرگی از همین ارامنه در تحت مراقبت سوارهای پلیس عثمانی در آنجا اقامت داشتند. یک زن ارمنی با صورت و قیافه مردگان بمن نزدیک شد و به زبان فرانسه گفت : « ترا بخدا این دو نگین الماس را از من بخر و در عوض قدری خوراکی بما بده که بچه هایم از گرسنگی دارند هلاک می شوند » . باور بفرمائید که الماسها را نگرفتم و قدری خوراک به او دادم. خوراک خودمان هم کم کم ته کشیده بود و چون هنوز روزها مانده بود که به حلب برسیم دچار دست تنگی شده بودیم . چون به حلب رسیدیم در مهمانخانه بزرگی منزل کردیم که "مهمانخانه پرنس" نام داشت و صاحبش یک نفر ارمنی بود . هراسان نزد ما آمد که جمال پاشا وارد حلب شده و در همین مهمانخانه منزل دارد و میترسم مرا بگیرند و بقتل برسانند و مهمانخانه را ضبط نمایند . بالتماس و تضرع درخواست مینمود که ما به نزد جمال پاشا که به قساوت معروف شده بود رفته وساطت کنیم . می گفت شما اشخاص محترمی هستید و ممکن است وساطت شما بی اثر نماند . ولی بی اثر ماند و چند ساعت پس از آن معلوم شد که آن مرد ارمنی را گرفته و به بیروت و آن حوالی فرستاده اند و معروف بود که در آنجا قتلگاه بزرگی تشکیل یافته است . خلاصه آنکه روزهای عجیبی را گذراندیم . حکم یک کابوس بسیار هولناکی را برای من پیدا کرده است که گاهی به مناسبتی بر وجودم تسلط پیدا می کند و ناراحتم می سازد و آزارم می دهد."

ای کاش بتوانیم فارغ از تعصب اشتباهات گذشته دیگران و خودمان رانقد کنیم
همانطور که خون خواری ارامنه را به نقد میکشیم
کشتار دسته جمعی خودمان را هم ببینیم
تا بتوانیم از چنین کشتارهای در آینده جلو گیری کنیم...
به امید آشتی ارامنه و ترکان و آشتی مودت تمام انسانها...

نشریه دانشجویان آذربایجانی دانشگاه صنعتی امیر کبیر: آذربایجان و یک قرن جنایات ارامنه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک