ثریا در اغما
نویسنده:
اسماعیل فصیح
امتیاز دهید
داستان این کتاب از جایى شروع مىشود که جلال آریان، کارمند شرکت ملى نفت ایران، ناچار مىشود در بحبوحه جنگ تحمیلى به پاریس برود. ثریاى بیست و سه ساله که بر اثر سانحهاى از دوچرخه بر زمین افتاده است، دچار عارضه مغزى شده و تمام طول داستان بر تخت آرمیده است.
جلال که از دلِ جنگ و خون و آتش و خمپاره پا به پاریسِ عشاق مىگذارد، به ناگاه خود را در بیمارستان، منفعل مىیابد، چه بسا براى ثریا از دست کسى کارى جز دعا بر نمىآید. چشمان مادرش در تهرانِ قحطى زده دوخته بر تلفن است، تا شاید خبرى از سلامت فرزند بیابد. جلال هم که حالا بالاجبار باید در پاریس بماند، از طریق دوستانِ سابق و یاران مهاجر خود وارد فضاهاى روشنفکرى مىشود که در کافههاى دودزدهى پاریس حاکم است.
قشرى که فصیح، ما را از طریق جلال آریان با آن آشنا مىکند، فراریان از جامعه انقلابزده ایران است که در بحبوحه روزهاى پرتلاطم، بارشان را بستند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. یا عدهاى که از ترس جنگ، پولهایشان را در آستر کت، جاساز کردند و زمینى از ایران گریختند تا ترکشهاى توپ و تفنگ صدام حسین دامنگیرشان نشود. بگذار جوانان بمانند و سر پر سودایشان. ما را بهر جنگ نیافریدهاند. آنها رفتند و درست در روزهایى که وطنشان در طلب دست یارى بود، نه تنها نداى هل من ناصر را نشنیده گرفتند، بلکه تا مىتوانستند از تن زخمى و شرحه شرحه ایران کندند و بردند تا شبهاى روشنِ غربت را با نالههایى از براى وطن و جامهایى از براى سلامتى رنگین کنند.
بیشتر
جلال که از دلِ جنگ و خون و آتش و خمپاره پا به پاریسِ عشاق مىگذارد، به ناگاه خود را در بیمارستان، منفعل مىیابد، چه بسا براى ثریا از دست کسى کارى جز دعا بر نمىآید. چشمان مادرش در تهرانِ قحطى زده دوخته بر تلفن است، تا شاید خبرى از سلامت فرزند بیابد. جلال هم که حالا بالاجبار باید در پاریس بماند، از طریق دوستانِ سابق و یاران مهاجر خود وارد فضاهاى روشنفکرى مىشود که در کافههاى دودزدهى پاریس حاکم است.
قشرى که فصیح، ما را از طریق جلال آریان با آن آشنا مىکند، فراریان از جامعه انقلابزده ایران است که در بحبوحه روزهاى پرتلاطم، بارشان را بستند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. یا عدهاى که از ترس جنگ، پولهایشان را در آستر کت، جاساز کردند و زمینى از ایران گریختند تا ترکشهاى توپ و تفنگ صدام حسین دامنگیرشان نشود. بگذار جوانان بمانند و سر پر سودایشان. ما را بهر جنگ نیافریدهاند. آنها رفتند و درست در روزهایى که وطنشان در طلب دست یارى بود، نه تنها نداى هل من ناصر را نشنیده گرفتند، بلکه تا مىتوانستند از تن زخمى و شرحه شرحه ایران کندند و بردند تا شبهاى روشنِ غربت را با نالههایى از براى وطن و جامهایى از براى سلامتى رنگین کنند.
آپلود شده توسط:
اسپارتاکوس
1390/04/18
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ثریا در اغما
نمیدونم یه چیزی توش داره که دوباره جذبم میکنه
در انتخاب کتابهایی که آپلود می کنی بسیار باسلیقه و وسواس عمل می کنی ؛ خسته نباشی رفیق . اسماعیل فصیح علیرغم منتقدانی که داره ، جزو رمان نویسهای برتر ایرانیه که رئالیسم آثارش خواننده رو سخت مجذوب می کنه . «ثریا در اغما» همراه با «شهباز و جغدان» و «شراب خام» جزو بهترین داستانهای این نویسنده است.
پیروز باشید.
در آغاز به بند رحم مادر بسته شده ایم تا از خون مادر تغذیه کنیم .
بعد به دنیا میاییم و به بند عجز و ناتوانی کودکی . چه کسی مرا بلند خواهد کرد ؟ چه کسی به من غذا خواهد داد ؟
سالهایی که بند مدرسه به پابمان بسته میشود سخت است . تحقیرهای معلم - مکافاتهای ادب شدن -بند عذابهای بلوغ .
بعد نوبت بند عشق است و ناکامیهای تلختر چون حالا بزرگ شده ایم .
بند کار طاقت فرساترین و عبوس ترین بندهاست .
بعد بند ازدواج که زنجیرهای تازه بر روح و جسم است .
بند بچه ها بندی ابدیست چون بچه ها وارثان جان و زندگی اند .
بند پیری و کهولت و مریضی درد ماهیچه ها و خرده خرده فرسودن و فرو رفتن به خاکستر عمر .
اما این همه تازه اول کار است .
دنیا نا مطمئن است آینده تاریک .......
------------
پاینده باشید
اسپارتا