رسته‌ها
تفسیر المیزان - جلد 1
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 43 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 43 رای
این تفسیر نخستین بار در ۲۰ جلد به زبان عربی منتشر شد. شیوهٔ تفسیر قرآن به قرآن محمدحسین طباطبایی شیوه‌ای بی‌سابقه بوده‌است. وی بنای تفسیر آیات را کمک گرفتن از دیگر آیات قرآن برای روشن نمودن قصد و معنا قرار داد.
تفسیر المیزان که در حدود سال ۱۳۷۴ ه ق شروع و در شب قدر (۲۳ رمضان‌) ۱۳۹۲ ه ق پایان یافت در ۲۰ جلد بالغ بر ۸۰۰۰ صفحه به زبان عربی در قطع وزیری منتشر شد. حضرت علامه برای تفسیر ابتدا آیه را بیان فرموده‌اند و بعد از آن به تفسیر هر جزء از آیه پرداخته‌اند.
خود حضرت علامه کراراً می‌فرمودند: «ما این روش تفسیری را از مرحوم قاضی داریم.» طبق سخن خود علامه این نوع تفسیر، تفسیر مرحوم آیة الله حاج میرزا علی آقای قاضی بوده‌است. ایشان در مقدمه المیزان پس از اشاره به روش‌های مفسران می‌فرمایند: شما اگر در تمام روش‌ها و مسلک‌هایی که درباره تفسیر قرآن بر شمرده‌ایم دقت کنید؛ مشاهده خواهید کرد همه آنها در یک نقص که نقص بسیار بزرگی است، شریک هستند و آن این که نتایج حاصل از بحث‌های علمی و فلسفی را بر قرآن کریم تحمیل کرده‌اند بی‌آن‌که آیات دلالتی بر این معانی داشته باشند. در نتیجه، تطبیق خود را تفسیر نامیده‌اند و حقایق قرآن را به صورت مجازهایی در نظر گرفته و وجه تنزیل عده‌ای از آیات را تأویل کردند.
اولین و مهمترین مزیت تفسیر شریف المیزان تفسیر آیه به آیه‌است. علاوه بر آن می‌توان به ورود علامه به بحث‌ها از جوانب گوناگون اشاره کرد یعنی علامه علاوه بر تفسیر: بحث‌های روائی، اجتماعی، تاریخی، فلسفی و علمی را هم بدون خلت بیان کرده‌اند.

این جلد شامل تفسیر سوره های حمد و بقره تا آیه 183 است .
مطالعه این نسخه ساده تر از نسخه ایست که در سایت موجوده .
این کتاب از صفحات وب به pdf تبدیل شده است .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
256
آپلود شده توسط:
hezarmasjed
hezarmasjed
1390/03/17

کتاب‌های مرتبط

قرآن فهمی
قرآن فهمی
3.5 امتیاز
از 4 رای
تفسیر سورآبادی - جلد ۲
تفسیر سورآبادی - جلد ۲
4.2 امتیاز
از 6 رای
تفسیر المیزان - جلد 6
تفسیر المیزان - جلد 6
4.5 امتیاز
از 24 رای
تفسیر نمونه - جلد ۷
تفسیر نمونه - جلد ۷
4.1 امتیاز
از 31 رای
تفسیر نمونه - جلد ۶
تفسیر نمونه - جلد ۶
4.3 امتیاز
از 32 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تفسیر المیزان - جلد 1

تعداد دیدگاه‌ها:
49
سلام
دوستان در قسمت نظارت تفاسیر بسیاری نوشته اند که معنی خیلی هاش رو من نفهمیدم من نمیدانم فرق رحمان با رحیم چیه من نمیدانم ال لام میم چیه من نمیدانم امر بین الامرین چی هست اما میدانم که دزدی نکنیم چشم به ناموس و مال مردم نداشته باشیم به پدر و مادر احترام بگذاریم حقوق همسایه رو رعایت کنیم به نیازمندان کمک کنیم دست افتادگان بگیریم از خدا سپاسگذار و شاکر باشیم به خاطر نعماتی که به ما داده دروغ نگیم غیبت نکنیم اینها رو به هر دین و ملیت و زبان و رنگ پوستی که داریم رعایت کنیم انسانی هستیم که میگن خداوند گفت اشرف مخلوقاته
[quote='maryam_dabbashi']لطفا راهنمایی کنید من چطور میتونم این کتاب رو دانلود کنم, من پیش نمایشش رو هم نمیتونم ببینم error میده[/quote]
دوست گرامی کتاب به علت مشکل نشر قابل دریافت نیست.
لطفا راهنمایی کنید من چطور میتونم این کتاب رو دانلود کنم, من پیش نمایشش رو هم نمیتونم ببینم error میده
غَیرِ المَغَضَوبِ عَلیهم و لا الضَّالینَ خداوندا ما را از آنان مگردان که ایشان را بخود باز گذاشتی ،تا تیغ هجران خسته گشتند و بمیخ ردِ بسته شدند.آری چه بار کشد حبلی گسسته؟و به چه کار آید کوشش از بنده نیایسته؟ و در بیگانگی زیشته؟امروز از راه بیفتاده ی ، و راه کژ راه راستی پنداشته، و فردا درخت نومید ببر آمده ، و اشخاص بیزاری بدر آمده، منادی عدل بانگ بیزاری در گرفته که ضَلَّ سَعیُهُم فی الحَیاه ِ الدُّتیا وَ هُم یَحسَبِونِ انَّهُم یُخسِنُونَ صُنعاً.
گفتم که بر از اوج برین شد بختم و زملک نهاده چون سلیمان تختم
خود را چه بمیزان خرد بر سختم از بنگه دونیان کم آمد رختم
اکنون ختم کنیم سوره الحمد را بلطیفه از لطایف دین:بدانک این سوره مقتاح الجنه گویند،کلید بهشت از آنک درهای بهشت هشت است: و گشاد هر دری را قسمی از اقسام علوم قرآن معین است.تا آن هشت قسم را تحصیل نکنی و بآن معتقد نشوی این درها بر تو گشاده نشود. سوره الحمد مشتمل است بر آن هشت قسم که کلیدهای بهشت است:یکی از آن ذکر ذات خداوند جلّ حلاله ( الحَمدِلِلهِ رَبِّ العالمینَ)، دوم ذکر صفات ( الرَّحمن الرَّحیم)، سیم ذکر افعال (ایَّاکَ نَعبُدُ)، چهارم دکر معاد ( و ایَّاکَ نستَعیِنُ) پنجم ذکر تزکیه نقس از آفات ( اهدِنَا الصِّراط المُستَقِیمَ)،ششم تحلیه نفس بخیرات، و این تحلیه و آن تزکیه هر دو بیان صراط مستقیم است،هفتم ذکر احوال دوستان و رضاء خداوند در حق ایشان ( صِراط الذینَ اَنعمتَ عَلیهم)،هشتم قسم از اقسام علوم بدلایل اخبار و اثار هر یکی دری است از درهای بهشت و جمله در این سوره موجود است پس هر آن کس که این سوره باخلاص بر خواند در هشت بهشت بر وی گشاده شود.امروز بهشت عرفان و فردا بهشت رضوان، در جوار رحمان ، و ما بینهم و بین ان ینظروا الی ربهم الا رداء الکبریاء علی وجهه فی جنه عدن. هکذا صح عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم.
به گاه بانگ سحر روز شنبه 8 مهر ماه 1391
و یقال فی قوله اهدنا اقطع اسرارنا عن اشهود الاغیار،و لوّح فی قلوبنا طوالع الانوار و افرد قصورنا الیک عن دنس الاثار، و رقنا عن منازل الطلب و الاستدلال، الی ساحات القرب و الوصال ،حلّ بیننا و بین مساکنه الامثال و الاشکال بما تلاطفنا به من وجود الوصال ، و تکاشفنا به من شهود الجلال و الجمال.
صراط الَذِین َ اَنعَمتَ عَلّیهم گفته اند این راه و روش اصحاب الکهف است که مومنان خواستند گقتند خداوندا راه خود بر ما بی ما تو بسر بر ،چنانک بر جوانمردان اصحاب الکهف فضل کردی، و نواخت خود بر ایشان نهادی،ایشان را سر ببالین انس باز نهادی، و تولی کشش خود کردی، و گفتی در این غار شوید و خوش بخسبید که ما خواب شما بعبادت جهانیان بر گرفتیم،خداوندا ما را از آن نعمت و نواخت بهره کن، و چنانک بی ایشان کار ایشان بفضل خود بسر بردی بی ما کار ما بفضل خود بسر بر،که هر چه ما کنیم بر ما تاوان بود، و هر چه تو کنی ما را اساس عِزّ در چهان بود.
پیر طریقت گفت: الهی نمی توانیم که این کار بی تو بسر بریم نه زهره آن داریم که از تو بسر بریم،هر گه که پمداریم که رسیدیم از حیرت شما واسر بریم.خداوندا کجا باز یابیم آن روز که تو ما را بودی و ما نبودیم تا باز بآن روز رسیم میان آتش و دودیم، اگر بدو گیتی آن روز یابیم بر سودیم، ور بود خود را در یابیم به نبود خود خشنودیم.
و گفته ان انعمت علیهم بالاسلام و السنه اسلان و سنت در هم بست که تا هر دو بهم نشوند بنده را استقامت دین نبود.در آثار بیارند که شافعی گفت: حق را جلّ حلاله بخواب دیدم که مرا گفت : تمنّ علیّ یابن ادریس. از من آرزوی خواه ای پس ادریس گفتم امتنی علی الاسلام. یا رب مرا میرانی بر اسلام میران گفتا الله گفت قل و علی السنه بگو و بر سنت بیکدیگر خواه از من ، که اسلام بی سنت نیست، هر چه نه با سنت است آن دین حق نیست.مصطفی , از اینجا گفت: لا قول الا بعمل و لا قول و عمل الا بنیه و لا قول و عمل و نیه الا باصابه السنه.گفته اند اسلام بر مثال شجره است و سنت بر مثال چشمه اب، درخت را از چشمه آب گریز نیست همچنین اسلام را از سنت گریز نیست.هر سینه که بعزت اسلام آراسته گشت مدد گاهی از نور سنت آن اسلام را پدید کرده آمد،اینست که رب العالمین گفت افمَن شَرَحَ اللهُ صَدرَهَ لِلاسلام فهُوَ علی نور ِ من ربِّه ِ.یقال هو نور السنه. و در خبر لست که فردا در انجمن قیامت و مجمع سیاست که اهل هفت آسمان و هفت زمین را حشر کنند هر کسی را پای بکردار خویش فرو شده و سر در پیش افکنده و بکار خویش درمانده،مدهوش و حیران،افتان و خیزان،تشنه و عریان، همی ناگاه شخصی مروّح و مطیّب از مکنونات غیب بیرون خرامد و تجلی کند نسیم آن روح بمشام اهل سعادت رسد همه خوش بوی شوند و در طرب آیند،گویند بار خدایا این چه روح و راحت است؟ این چه جمال و چه کمال است؟ خطاب در آید این جمال سنت رسول ماست،هرکس که در سرای حکم متابع سنت بودست او را بار دهید تا قدن امن در سرا پرده عزّ ائ نهد، و هر که در آن سرای از سنت بیگانه بودست ردّوه الی النار او را بدوزخ دهید که امروز هم بیگانه است ، و هم رانده.
سنی و دین دار شو تا زنده مانی زانک هست هر جه جز دین مردگی و هر چه جز سنت حزن
ایّاک نعبد و ایّاک نستعین اشارت بدو رکن عظیم است از ارکان دین و مدار روش دین داران باین هر دو رکن است: اول تحلیه النفس بالعباده و الاخلاص ، خود را آراسته داشتن بعبادت بی ریا و طاعت بی نفاق.رکن دیگر تزکیه النفس عن الشرک و الالتفات الی الحول و القوّه.نفس خود را منزوی کردن ،و از شرک و فساد پاک داشتن، و تکیه بر حول و قوت خود نا کردن. آن تحلیت اشارت است بهر چه می بباید در شرع، و این تزکیت است اشارت است می نباید در شرع. در نگر باین دو کلمه مختصر که جمله شرایع دین از دو کلمه مفهوم می شود کسی که در دل آشنایی و روشنایی دارد،تا ترا محقق شود آنچه مصطفی گفت علیه السّلام : « او تیت جوامع الکلم و اختصر لی الکلام اختصارا.»
و گفته اند ایّاک نعبد توحبد محض است، و هو الاعتقاد ان لا یستحقّ للعباده سواه. داند که خداوند ی الله را سزاوار است، و معبود بی همتا اوست که یگانه و یکتاست و ایّاک نستعین اشارت است بمعرفت عارفان و هو العرفان بانّه سبحانه متفرّد بالافعال کلها، . ان العبد لا یستقلّ بنفسه دون معونته. و اصل آن توحید و مادّه این معرفت است آنست که حق را جلّ جلاله بشناسی بهستی و یکتایی،پس بتوانایی و دانایی و مهربانی، پس به تیکو کاری و دوستداری ونزدیکی.اوّل بناء اسلامست، دوم بناء ایمان است،سوم بناء اخلاص است.راه معرفت اول بدیدار تدبیر صانع است در گشاد و بند صنایع است راه معرفت،دوم بدیدار حکمت صانع است در خود شناختن نظائر راه معرفت ،سوم بدیدار لطف مولی است در ساختن کارها و در فرا گذاشتن جرمها، و این میدان عارفان است و کیمیاء محبان و طریق خاصگیان .اگر کسی گوید چه حکمت را ایّک در پیش کلمه نهاد و نعبدک نگفت با آن که لفظ نعبدک موجز تر است و معنی همچنان می دهد؟جواب آنست که از این الله ،بنده را تنبیه است تا بهیچ چیز بر الله پیشی نکند و نظر که کند از الله بخود کند نه از خود بالله،از الله بعبادت خود نگرد نه از غبادت خود بالله.
پیر طریقت شیخ الاسلام انصاری گفت: از اینجاست که عارف طلب از یافتن یافت نه یافتن از طلب، و سبب از معنی یافت نه معنی از سبب.مطیع طاعت از اخلاص یافت نه اخلاص از طاعت،عاصی را معصیت از عذاب رسید نه عذاب از معصیت.برای آنک رهی رفته سابقه است بدست او نه استطاعت و نه عجز است.بهیچ کار بر الله بیشی نتوان یافت. او که پنداشت بر الله بیشی توان یافت وی از الله خبر نداشت. از اینجا بود که مصطفی ع گفت به ابوبکر چون در غار بودند لا تَحزَن اِنَّ الله معنا ذکر معبود پیش داشت و ادب خطاب در آن نگه داشت لا جرم او را فضل آمد بر موسی که گفت انّ معی ربّی موسی از خود به الله نگریست و مصطفی از الله به خود نگریست.این نقطه جمع است . آن عین تفرقه، و شنّان ما بینهما پیر طریقت گفت از او به او نگرند نه از خود به او که دیده با دیده ور پیشین است و دل با دوست نخستین.
اهدِنَا الصِّراط المُستَقِیمَ عین عبادت است و مخ طاعت،دعا و سوال و تضرّع و ابتهار مومنان ، و طلب استقامت است و ثبات در دین یعنی دلنا علیه و اسلک بنافیه و ثبتنا علیه.مومنا می گویند بار خدایا راه خود بما نمای وانگه ما را در آن راه بر روش دار وانگه از روش بکشش رسان.سه اصل عظیم است: اول نمایش ،پس روش ، پس کشش،نمایش آنست که رب العزه گفت یُریکم آیاتِهِ.
روش آنست که گفت لتَرکبُنَّ طبقا عَن طبق.کشش آنست که گفت و قرَّبناه ُ نجیَّا مصطفی ع از الله نمایش خواست گفت « اللهم ارنا الاشیاء کما هی» و روش را گفت « سیرو اسبق المفرّدون» و کشش را گفت « جذبه من الحق توازی عمل الثقلین» .
مومنان درین آیت از الله هر سه را می خواهند که نه هر که راه دید در راه برفت، و نه هر که رفت بمقصد رسید. و بس کس که شنید و ندید و بس کس که دید و نشناخت و بس که شناخت و نیافت.
بسا پیر مناجاتی که ازمرکب فرو ماند بسا یار خراباتی که زین بر شیر نر بندد
الرّحمن الرّحیم الرّحمن بما روّح ،و الرّحیم بما لوّح،فالترویح بالمبار و التلویح بالانوار.رحمن است که راه مزدوری آسان کند،رحیم است که شمع دوستی بر افروزد.در راه دوستان مزدور همیشه رنجور، در آرزوی حور و قصور،. دوست خود در بحر عیان غرقه نور.
روزی که مرا وصل تو در چنگ آید از حال بهشتیان مرا ننگ آید.
رحمن است که قاصدان را توفبق مجاهدت داد،رحیم است که واجدانرا تحقیق مشاهدت داد.آن حال مرید است و این صفت مراد.مرید به چراغ توفیق رفت به مشاهده رسید،مراد بشمع تحقیق رفت به معاینه رسید.مشاهده بر خاستن عوانق است میان بنده و میان حق،معاینه ام دیداری است.چنانک بنده یک چشم زخم غائب نشود بچشم اجابت فرا محبت می نگرد.بچشم حضور فرا حاضر می نگرد،و بچشم انفراد فرا فرد می نگرد،بدوری از خود نزدیکی وی رانزدیک شود و بگم شدن از خود آشکارایی وی را آشنا گردد،بغیبت از خود حضور وی را بکرم حاضر بود،که او نه از قاصدان دور است نه از طالبان گم،نه از مریدان غایب.
رحمتی کن بر دل خلق و برون آی از حجاب تا شود کوته بینان ز هفتاد و دو ملت داوری
مالِکِ یَوم ِ الدِّین : اشارت است بدوام ملک احدیت و بقاء جبروت الهیت.
یعنی که هر ملکی را روزی مملکت بآخر رسد و زوال پذیرد و ملکش بسر آید و حالش بگردد، و ملک الله بر دوام است امروز و فردا، که هرگز بسر نیایید و زوال نپذیرد. در هر دو عالم هیچ چیز و هیچکس از ملک و سلطان وی بیرون نیست و کس را چون ملک وی ملک نیست.امروز ربّ العالمین و فردا مالک یوم الدّین ، و کس را نبود از خلقان چنین. عجبا کار رهی چون می دانند؟که در کونین ملک و ملک الله راست بی شریک و بی انباز و بی حاجت و بی نیاز،پس اختیار رهی از کجاست؟آن را که ملک نیست حکم نیست،و آن را که حکم نیست اختیار نیست، و ربّک یخلق مایشاء و یختار ما کان لهم الخیره.
و گفته اند: معنی دین این جا شمار است و پاداش می گوید مالک و متولی حساب بندگان منم تا کس را بر عیوب ایشان وقوف نیفتد که شرمسار شوند،هر چند که حساب کردن راندن قهر است ،اما پرده از روی کار بر نگرفتن در حساب عین کرم است،خواهد تا کرم نماید پس از آنک قهر راند.اینست سنَت خدای جلّ جلاله هر جای که ضربت قهر زند مرهم کرم بر نهد.
پیر طریقت گفت: فردا در موقف حساب اگر مرا نوایی بود و سخن را جایی بود گویم بار خدایا از سه چیز که دارم در یکی نگاه کن اول سجودی که هرگز جز ترا از دل نخواست است.دیگر تصدیقی که هر چه گفتی گفتم که راست است سه دیگر چون باد کرم برخاست است دل و جان جز ترا نخواست است.
جز خدمت روی تو ندارم هوسی من بی تو نخواهم که بر آرم نفسی
قال صلی الله علیه و آله و سلم« اول یدعی الی الجنه الحمادو لله علی کل حال»
این عاقبت آن کس که حمد وی بر دیدار نعمت بود اما آن کس که حمد وی بر دیدار منعم بود بزبان حال میگوید:
و ما الفقر من ارض العشیره ساقنا و لکننا جئنا بلقیاک نسعد
ع صنما ما نه بدیدار جهان آمده ایم.
این جوانمرد در اشراب شوق دادند و با شرم هام دیدار کردند تا از خود فانی شد.یکی شنید و یکی دید و بیکی رسید.چه شنید و چه ید و بچه رسید؟ ذکر حق شنید، چراغ آشنایی دید، و با روز نخستین رسید.اجابت لطف شنید،توقیع دوستی دید، و بدوستی لم یزل رسید. این جوانمرد اول نشانی یافت بی دل شد،پس باز یافت همه دل شد.پس دوست ید و در سر دل شد.
پیر طریقت گفت: دو گیتی در سر دوستی شد و دوستی در سر دوست،اکنون نمی یارم گفت که اوست.
چشمی دارم هم پر از صورت دوست با دیده مرا خوشست تا دوست دروست
از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست یا اوست بجای دیده یا دیده خود اوست
رب العالمین پروردگار جهانیان است روزی گمار ایشان،یکی را پرورش تن روزی یکی را پرورش دل روزی،یکی تن پرور بنعمت یکی دل پرور برای ولی نعمت.
نعمت حظ کسی است که جهد در خدمت فرو نگذارد، و راز ولی نعمت حظ اوست کش امید بدیدار اوست.طمع دیدار دوست صفت مردان است،پیروزتر از آن بنده کیست که دوست او را عیانست.
عظمت همه عین طمعت فی ان تراکا او ما یکفی لعین ان تری من قدر آکا
آن غذاء دل دوستان که در پرورش جان بکار دارند و شبانروز از حضرت عزت بادرار؟بایشان میرسانند آنست که مهتر عالم صلی الله علیه و آله و سلم گفت« اظلل عندربی یطعمنی و یسقینی»
طعامهای لذیذ و شراب های روشن مروق می نخورد و دیگران را نیز میگفت«ایاکم و النعم فان عباد الله لیسوابالمتنعمین»
گفتند یا سید چرا می نخوری؟ گفت ما را شراب مطالعه جمع چنان مست کرده اند که پروای شراب مروق شما نیست. صد هزار و بیست و چهار هزار عصمت تاختن بخلوت خانه او بردند که تا مگر جرعه یابند از آن شراب،این پشت دست بر روی ایشان وانهاد،که « ان لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل»
گفتند این شرب خاص آن کس است که ایات کبری در راه دیده او تجلی کرد و او برین ادب بود که ما زاغ البصر و ماطغی.
ای منظر تو نظاره گاه همگان پیش تو در او فتاده راه همگان
ای زهره شهرها و ماه همگان حسن تو ببرد آب و چاه همگان
رب العالمین یعنی یربی نفوس العابدین بالتایید و یربی قلوب الطاهرین بالتشدید و یربی احوال العارفین بالتوحید کسی که تربیت وی از راه توحید یابد مطعومات عالمیان او را چه بکار آید؟
کسی کش مار نیشی بر جگر زد و را تریاق سازد نی طبرزد
عالمیان در آرزوی طعام اند و این جوانمردان در آرزوی ایشان.غتبه بن الغلام شاگرد یزید هارون بود اورا فرمود که خرما نخورد،مادر عتبه روزی در نزدیک هارون شدخرما می خورد گفت پس چرا پسرم را ازین باز زنی که خود می خوری؟یزید گفت پسرت در آرزوی خرماست و خرما در آرزوی ما،ما را مسلم است و او را نه.خلق عالم در آرزوی بهشت اند و بهشت در آرزوی سلمان،چنانک در خبر است.« انّ الجنه لتشاق الی سلمان.»
لاجرم فردا او را بهشت ندهند که از آتش ور گذرانند، و در حضرت احدیت بمقام معاینتش فرو آرند.
فالفقراء الصّبر جلساء الله عزّ و جل یوم القیامه.
اگرت این روز آرزوست از خود برون آی چنانک مار از پوست،جز از درگاه او خود را مپسند که قرارگاه دل دوستان فناء قدس اوست.
چهره عذرات باید بر در وامق نشین عشق بو دردات باید گام سلمان وار زن
معنی دیگر آنست که رب العالمین مصطفی را بخلق فرستاد و خلق در آن زمان سه گروه بودند:بت پرستان بودند و جهودان و ترسیان.اما بت پرستان از نام خالق الله میدانستند،و این نام در میان ایشان مشهور بود. و لهذا قال تعالی « و لئن سالتهم من خلق السماوات و الارض لیقولن الله» و جهودان در میان ایشان نام رحمن معروف بود، و لهذا قال عبدالله بن سلام لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم«لا اری فی القرآن اسما کنا نقراه فی التوریه قال و ما هو؟ قال الرحمن فانزل الله «قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن»
و در میان ترسایان نام معروف رحیم بود.چون خطاب با این سه گروه بود در میان ایشان معروف این سه نام بود،الله تعالی بر وفق دانش و دریافت ایشان این سه نام فرو فرستاد در ابتدا قرآن، و بر آن نیفزود.
اما حکمت در آن که ابتدا بالله کرد پس رحمن پس برحیم آنست:که این بر وفق احوال بندگان فرو فرستاد و ایشان را سه حال است اول آفرینش،پس پرورش،پس آمرزش،الهه اشارت است بآفرینش در ابتذا بقدرت،رحمن اشارت است بپرورش در دوام نعمت،رحیم اشارت است بآمرزش در انتها برحمت.چناستی که الله گفتی اول بیافریدم بقدرت پس بپروریدم بنعمت آخر بیامرزم برحمت.
پیر طریقت گفت:« الهی نام تو ما را جواز ، و مهر تو ما را جهاز.الهی شناخت تو ما را امان و لطف تو ما را عیان. الهی فضل تو ما را لوا و کنف تو ما را ماوی. الهی ضعیفان را پناهی،قاصدان را بر سر راهی،مومنانرا گواهی،چه بود که افزایی و نکاهی! الهی چه عزیزست او که تو او را خواهی ور بگریزد او را در راه آیی. طوبی آن کس را که تو او را رانی آیا که تا از ما خود کرانی؟» الحمدلله ستایش خدای مهربان،کردگار روزی رسان،یکتا در نام و نشان.
خداوندی که ناجسته یابند، و نا دریافته شناسند، و نادیده دوست دارند.قادر است بی احتیال ،قیوم است بی گشتن حال،در ملک ایم از زوال، در ذات و نعمت متعال، لم یزل و لا یزال، موصوف بوصف جلال و نعمت جمال.عجز بندگان دید در شناخت قدر خود ، و دانست که اگر چند کوشند نرسند، و هر چند بیوسند نشناستد. . عزت قرآن بعجز ایشان گواهی داد که و ما قدروا الله حق قدره بکمال تعزز و جلال و تقدس ایشان را نیابت داشت و خود را ثنا گفت، و ستایش خود ایشان را در آموخت و بآن دستوری داد، ورنه که یارستی بخواب اندر بدیدن اگر نه خود گفتی خود را که الحمدالله و در کل عالم که زهره آن داشتی که گفتی الحمدالله.
فلوجه ها من وجه ها قمر و لعینها من عینها کحل
ترا که داند که ترا تو دانی، ترا نداند کس، ترا تو دانی بس. ای سزاوار ثنا خویش و ای شکر کننده عطاء خویش! رهی بذات خود از خدمت تو عاجز و بعقل خود از شناخت منت تو عاجز، و بکل خود از شادی بتو عاجز، و بتوان خود از سزای تو عاجز.
کریما! گرفتار آن دردم که تو درمان آنی، بنده آن ثنا ام که تو سزای آنی، من در تو چه دانم تو دانی،تو آنی که گفتی که من آنم آنی.
و بدان که حمد بر دو وجه است: یکی بر دیدار نعمت دیگر بر دیدار منعم.
آنچه بر دیدار نعمت است از وی آزادی کردن و نعمت وی بطاعت وی بکار بردن، و شکر وی را میان در بستن. تا امروز در نعمت بیفزاید و فردا ببهشت رساند. و به
تفسیر المیزان - جلد 1
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک