مدرسه رجایی: فیلمنامه
نویسنده:
محسن مخملباف
امتیاز دهید
حیاط مدرسه، روز:
آقای محسنی مرد نیکوکار به همراه چند باربر پابرهنه که کارتن های بزرگی بر دوش دارند، وارد مدرسه می شود. قادری فراش مدرسه، زنگ را میزند. بچه ها از کلاس ها به حیاط می ریزند و صف می بندند. مدیر روی پله ها می ایستد تا به صف شاگردان مسلط باشد.
مدیر:
همه تون با آقای محسنی این مرد خیر و نیکوکار آشنایی دارین. از وقتی من مدیر این مدرسه شدم، سالی نبوده که بچه های بی بضاعت این مدرسه از الطاف و کرم ایشون بهره ای نبرده باشن امسال هم ...
دفتر مدرسه همزمان:
معلم ها در دفتر دور هم می لولند. معلم کلاس دوم زنی با مانتو و روسری پشت به مردان، روسری اش را در آینه دستی اش مرتب می کند. معلم کلاس اول، زن چادری، کهنه بچه اش را گوشه دفتر عوض می کند. معلم کلاس پنجم مردی با کت نیمدار، بینی اش را از بوی بچه می گیرد و به سمت پنجره می آید...
بیشتر
آقای محسنی مرد نیکوکار به همراه چند باربر پابرهنه که کارتن های بزرگی بر دوش دارند، وارد مدرسه می شود. قادری فراش مدرسه، زنگ را میزند. بچه ها از کلاس ها به حیاط می ریزند و صف می بندند. مدیر روی پله ها می ایستد تا به صف شاگردان مسلط باشد.
مدیر:
همه تون با آقای محسنی این مرد خیر و نیکوکار آشنایی دارین. از وقتی من مدیر این مدرسه شدم، سالی نبوده که بچه های بی بضاعت این مدرسه از الطاف و کرم ایشون بهره ای نبرده باشن امسال هم ...
دفتر مدرسه همزمان:
معلم ها در دفتر دور هم می لولند. معلم کلاس دوم زنی با مانتو و روسری پشت به مردان، روسری اش را در آینه دستی اش مرتب می کند. معلم کلاس اول، زن چادری، کهنه بچه اش را گوشه دفتر عوض می کند. معلم کلاس پنجم مردی با کت نیمدار، بینی اش را از بوی بچه می گیرد و به سمت پنجره می آید...
آپلود شده توسط:
قاصدك
1388/05/05
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مدرسه رجایی: فیلمنامه
چه حالی خوبی دارم من امروز8-)