رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
دجال
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 1357 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 1357 رای
.
بدون شک «دجال»او همان گونه که خود نیز می گوید کتابی است برای چشم باز کردن ، دوباره دیدن ، دوباره خواندن و به عبارتی بازسنجی تمامی ارزش هایی که سال های طولانی حقیقت می پنداشته ایم!
نیچه تهدیدی را از جانب مسیحیت در می یابد ...تهدیدی که در مقابل ابر انسان نیچه قد علم میکند،رعب و وحشت می آفریند و تسلیم شدن در برابر آن،تباهی انسانیت را به همراه دارد! از دیدگاه او ، این تباهی گرفتار نوع آدمی میشود؛نظیر پاسکال –فیلسوف و ریاضی دان فرانسوی-که باور کرده بود خردش به دلیل گناه موروثی تباه شده است.در حالی که نیچه می پندارد که خود مسیحیت او را تباه کرده است!
نیچه میکوشد در دجال خود،مقدمات بیگانگی انسان با خواسته ها و حقایق زندگی اش را به روشنی نشان دهد.او انسان را ترغیب می کند به این که به انسانی آفرینشگر و به عبارتی به انسانی ایده آل یا ((ابر انسان))تکامل یابد...خود را بسازد...ماهیت بخشد و از تباهی رها سازد.آدمی نیاز به ژرف نگری و چشمانی بیناتر برای رسیدن به ارزش های والای انسانی دارد اما...انسان امروزی تباهی را دریافته و با این حال تمام امور به همان روال گذشته است! و .... دجال را باید خواند...باید با نگرشی جدید زیست...زمان ، زمانِ بازسنجی تمامی ارزش هاست!

****** عبارت دجال در عهد جدید چندین بار تنها در رساله یوحنا آمده‌است. و مقصود کسی است که با مسیح مقاومت یا ضدیت می‌کند. و مدعی آن باشد که خود در جای مسیح است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
soli67
soli67
1388/04/30

کتاب‌های مرتبط

Heidegger and Practical Philosophy
Heidegger and Practical Philosophy
5 امتیاز
از 1 رای
Wittgenstein's Account of Truth
Wittgenstein's Account of Truth
0 امتیاز
از 0 رای
The World as Will and Idea Volume 1
The World as Will and Idea Volume 1
4.5 امتیاز
از 11 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دجال

تعداد دیدگاه‌ها:
110
ادمه بخش 1...
پس در یک کلام از بین بردن ارزش های فرسوده و کهنه و رنج آفرین را سرلوحه کار خویش قرار میدهیم و ایجاد ارزش ها و مفاهیمی نو را که مسبب کاهش آلام بشری باشد وظیفه خویش میدانیم. باید ببنیم آیا فلان باور قراردادی باعث عقب ماندگی بوده است؟! باعث رنج بوده است؟! اگر بوده است باید با آن خداحافظی کنیم... و باید ببینیم آیا ارزش قراردادی و نسبی جدید که میخواهیم آنرا وضع کنیم و تعریف کنیم میتواند از درد و رنج موجود بکاهد؟! آیا می تواند زندگی را شیرین تر سازد؟ اگر می تواند باید به آن سلام بگوییم... و در عین حال میدانیم که همه اینها نسبی هستند و این ما انسان ها هستیم که به این مفاهیم بها و ارزش میدهیم. و تمام ارزش ها در معرض (( نیست شدگی و نو آوری دائمی )) قرار دارند.
در پایان باید بگویم نیچه متفکری است که اگر بخواهیم با استناد به یک یا چند جمله او را بکوبانیم و دیگران را از آشنایی با ابعاد فکری او نهی کنیم تنها عاقلان را به خنده واخواهیم داشت! زیرا بدیهی است خواندن 5 کتاب برای شناخت یک متفکر منصفانه تر و بهتر است تا خواندن 5 جمله از او!! نیچه و دیگر انسانهای متفکر ممکن است در مورد بعضی گزاره ها دچار اشتباه شوند اما کلیت عملکرد آنان به مخاطب می آموزد که: چگونه بیندیشد؟! چگونه متفاوت بنگرد؟ چگونه عمیق و دقیق باشد؟! چگونه خودش باشد نه موجودی مقلد و عاریتی... بنابر این باید اندیشه ها را بررسی کنیم و آنها را بدون پیش داوری بخوانیم و عقل و شعور خودمان را بدون تعصبات مکتبی و فرقه ای قاضی قرار دهیم. ببینیم آن شخص چه می گوید. ممکن است در مورد فلان موضوع نظرش فراگیر و منطبق با واقعیات باشد. اما در مورد موضوعی دیگر نظرش شخصی و غیر منطبق با واقعیات باشد. به هر حال ما در دو صورت به خطا می رویم. 1- کسی را دربست قبول کنیم. 2- کسی را دربست رد کنیم... اگر ادعای شناخت داریم راهی جز مطالعه و تحقیق باقی نمی ماند. وگرنه مخالفان و موافقان بسیاری وجود دارند که پیرو اصل (( همه یا هیچ )) هستند. یا رومی روم هستند و یا زنگی زنگ! و هر گاه با چنین افرادی مواجه شدید بدانید با یک شخص سطحی و احساساتی مواجه شده اید! و اگر کسی توانست در میانه بایستد و به انصاف و تعادل، خوب و بد را بسنجد اوست که با منطق سر و کار دارد. نه با احساسات! کار احساسات این است که بگوید زنده باد و مرده باد!! اما کار منطق این است که بگوید... اینجا درست است اما اینجا جای بحث دارد... خلاصه کلام: خوب است که اندیشه ها را منطقی و مورد به مورد بررسی کنیم نه اینکه احساساتی شویم و (( برچسب کلی )) بزنیم ! و در اینجا باید بگویم اگر اینجانب در قضاوات پیشین خویش دچار احساسات یکسویه شده ام و انصاف و منطق را در موضوع خاصی نادیده گرفته ام از مخاطبان بزرگوار طلب چشم پوشی دارم.
چرا به نیچه جذب میشویم؟! زیرا او از تقدس زدایی بهره میگیرد و با نسبی خواندن ارزش ها و مفاهیم خلق شده توسط انسان، این امکان را به او میدهد تا ارزش های جدیدی را پایه گذاری کند که از ارزش های قبلی بهتر باشند. اینجا قصد ندارم با ادبیاتی فیلسوف مآبانه لقمه را دور سر خود بچرخانم و یک موضوع ساده را پیچ و تاب دهم. تنها میخواهم به این موضوع اشاره کنم که نیچه کاشف (( نیست انگاری )) است به این معنا که میگوید روح تاریخ و ذات زمان بر این اساس استوار است که بطور دائم ارزشهای قبلی بمیرند و ارزش های نو جای آنها را بگیرند. البته نکته مهم اینجاست که اگر فهمیدیم (( درد )) چیست. آنوقت بتوانیم (( درمان )) را پیشنهاد کنیم. نه اینکه بگوییم باورها و ارزش های قبلی (( درد )) هستند؛ حال من برای شما ارزش هایی خلق و ابداع میکنم که (( دردش بیشتر از قبلی ها باشد )) !!!! صحبت اینجاست که اگر ما بعنوان خوانندگان آثار نیچه، درک کردیم حقیقت امری نسبی و قراردادی است. اگر دریافتیم حقیقت امری موقتی و وضعی و ساخته انسان است؛ آنگاه بیاییم آن قسمت از قراردادهای اخلاقی و فرهنگی عقب مانده و بدوی را که باعث رنج بشریت است کنار بگذاریم و راه را برای ابداع و پایه گذاری ارزش های جدید که میتوانند از آلام بشری بکاهند باز کنیم... پس در یک کلام و به دور از هرگون بحث حاشیه ای نیچه میگوید باید حقایق ( دروغ ها) قبلی را کنار بگذاریم!! و راه را باز کنیم تا بتوانیم اندیشه هایی بهتر را جایگزین کنیم. دوستان عزیز دقت کنند که اگر افق دیدمان را گسترده کنیم طبعاً همین ارزش های جدیدی که جایگزین ارزش های قبلی میشوند روزی باید با اندیشه ها و مفاهیم جدیدتر جایگزین شوند و خودشان مصون از قاعدۀ انحطاط نیستند و این یعنی فرآیند نوآوری امری دائمی است و در جایی متوقف نمی شود. خلق... مرگ...خلق...مرگ....نوآوری...انحطاط....نوآوری....انحطاط.... و در یک کلام نظام قراردادی ارزش ها دائماً در حال تولد و مجدداً در حال انحطاط هستند تا نظام بعدی باز بتواند متولد شود... باز نظامی که تا دیروز نو بود باید امروز بمیرد تا نظامی امروزی تر جایگزین شود... باز ... باز ... این است که در ذات تاریخ نوعی Chaos ( آشوب) هست. مسلم و بدیهی است که هر تولدی دارای مرگ است و اگر نیستی ارزش های کهنه در کار نباشد؛ هستی ارزش های جدید معنا ندارد. اما دوستان نکته دان و ریزبین، خیلی مهم است که وقتی از ارزش ها و مفاهیم ناکارآمد قبلی تقدس زدایی میکنیم و آنها را می میرانیم؛ بتوانیم با تفکری نو و سنجیده بانی و پایه گذار ارزش ها و مفاهیمی باشیم که از آن قبلی ها کاراتر و بهتر باشند. می پرسی معیار این بهتر بودن چیست؟!! بله... قبول دارم که معیارش هم نسبی است و مطلق نیست اما به گمان من خوب است که معیار ارزش گذاری ها کاستن از رنج عظیم بشر باشد... چه رنجی؟! رنج های بشر بی شمارند... رنج های اجتماعی داریم. رنج های زیستی داریم. و ... در جهان به ظاهر متمدن رنجهای اجتماعی داریم... از جمله اینکه هر جناح سیاسی حاکم بر منافع، میخواهد دهان همگان را ببندد و این رنج عدم آزادی اندیشه و عدم آزادی بیان است... در جهان سوم نظیر کشورهای آفریقایی هم باید از این ضرب المثل استفاده شود: (( اینقدر داریم غم توشه .... که اینا توش فراموشه!! ))... یعنی اونجا اینقدر رنج بیماری و گرسنگی و فقر و اعتیاد و ایدز بیداد میکنه که دیگه نیازهای متعالی تر بشر مثل آزادی بیان و آزادی اندیشه و ... کمتر به چشم میاد... اول رنج های زیستی ما باید برطرف شود تا فرصت کنیم به رنج های اجتماعی خویش برسیم!
عزیزم حیف که دست و پای ما بسته است وگرنه بودم در خدمتتون تا بفهمید کی دندان چه کسانی را برای دریدن بشریت و به خاک و خون کشاندن ملت ها تیز و تیزتر کرد و هنوز هم ادامه داره....
عزیزم این نوع کتاب ها واسه امثال شما نوشته نشده خود آزاری و دیگر آزاری نکن
نیچه فرموده اند:
that by means of pity life is
denied, and made worthy of denial—pity is the technic of nihilism.
با ترحم است که زندگی نادیده انگاشته می شود.
در واقع ترحم (به دیگر انسان ها) به مثابه پوچ انگاری زندگی است.
این نیچه است.
این همان موجودی است که دندان ذهن نازی ها را و انارشیست ها را برای دریدن بشریت و به خاک و خون کشاندن ملت ها تیز و تیزتر کرد.
این نیچه آنقدر بی آبروست که در جوامع هپلی غربی هم کمتر به او استناد می شود.
همه سعی می کنند از کنارش بآرامی رد شوند تا مجبور به توجیه دیدگاه هایشان نشوند.
اما در ایران!
یک عده نیچه پرست اند.
نیستند؟

هر کو نکند فهمی زان کلک خیال انگیز ..............:!
نيچه فيلسوفي بود كه موضوع اصليش فرديت و خلاقيت بود. فرديتی كه به دنبال موضوعات بيرونی براي اثباتش نباشه. موضوعاتی از قبيل اخلاق، مسيحيت، گذشته‌ی اروپا، و .. رو به نقد كشيد.
نيچه موضوعاتي رو كه اونای ديگه ثابت شده مي‌دونن، به چالش كشيد. با اين حال فلسفه‌ی نيچه ديريابه. و فكر نمی‌كنم با اتفاقات تاريخی درستی يا نادرستی فلسفه، از نوع نيچه رو بشه بررسي كرد.
به نظر من نيچه فيلسوفيه كه نه ميشه دوستش داشت، نه باهاش دشمن بود. فقط هست؛ و نميشه منكرش بود.
نیچه مثل یک تبعیدی زیست و مثل یک زاهد تارک دنیا بود ولی دم از بی اخلاقی زد و در جستجوی انسانی آهنینی بود که با اخلاق و خدا و زهد و تقوا ارامش پیدا نکن ه و زخمهایش را تسکین نده ولی خیلی سخته این ابرانسان را شناخت
سلام دوستان
ضمن تاييد هر دو نظر به اين معني که هر دو داريد درست ميگيد وليکن هر کدام از يک زاويه .
چون بحثش خيلي گسترده هست بنده فقط يادآوري مي کنم به اينکه در رابطه ميان رهبري و جامعه سه نظر هست :
1- بزرگمرد و رهبري ( که ميگن تاريخ رو رهبران و بزرگمردان و نويسندگان رقم ميزنن )
2 - جبر تاريخ ( که ميگن اين جامعه و تايخه که رهبران رو و نويسندگان رو بسته به نياز آنروز بوجود مياره يا کشف مي کنه )
3- نظريه هاي تعاملي جديد : که ميگن هميشه نخبگاني هستن چه فکري چه نظامي و .... از طرف ديگه هميشه بستر ها و ميازهاي اجتماعي هم هستن و از تعامل اينهاست که اتفاقات تاريخي بوجود ميان
نتيجه : انديشه هاي نيچه و تا حدودي نسل اول مکتب فرانکفورت و انديشمندان ديگر و هم موقعيت اجتماعي - اقتصادي آنزمان در کنار رهبري هيتلر قرار گرفت و حوادث آنروز رو شکل داد . ( هر کدام از اينها تاثير خودش رو داشت که در روش همبستگي جزئي مقدارش بررسي ميشن )
نیچه فرموده اند:
that by means of pity life is
denied, and made worthy of denial—pity is the technic of nihilism.
با ترحم است که زندگی نادیده انگاشته می شود.
در واقع ترحم (به دیگر انسان ها) به مثابه پوچ انگاری زندگی است.:O(!)
این نیچه است.:O:((
این همان موجودی است که دندان ذهن نازی ها را و انارشیست ها را برای دریدن بشریت و به خاک و خون کشاندن ملت ها تیز و تیزتر کرد.
این نیچه آنقدر بی آبروست که در جوامع هپلی غربی هم کمتر به او استناد می شود.
همه سعی می کنند از کنارش بآرامی رد شوند تا مجبور به توجیه دیدگاه هایشان نشوند.
اما در ایران!
یک عده نیچه پرست اند.
نیستند؟ :-(
دجال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک