دجال
نویسنده:
فردریش نیچه
مترجم:
عبدالعلی دستغیب
امتیاز دهید
.
بدون شک «دجال»او همان گونه که خود نیز می گوید کتابی است برای چشم باز کردن ، دوباره دیدن ، دوباره خواندن و به عبارتی بازسنجی تمامی ارزش هایی که سال های طولانی حقیقت می پنداشته ایم!
نیچه تهدیدی را از جانب مسیحیت در می یابد ...تهدیدی که در مقابل ابر انسان نیچه قد علم میکند،رعب و وحشت می آفریند و تسلیم شدن در برابر آن،تباهی انسانیت را به همراه دارد! از دیدگاه او ، این تباهی گرفتار نوع آدمی میشود؛نظیر پاسکال –فیلسوف و ریاضی دان فرانسوی-که باور کرده بود خردش به دلیل گناه موروثی تباه شده است.در حالی که نیچه می پندارد که خود مسیحیت او را تباه کرده است!
نیچه میکوشد در دجال خود،مقدمات بیگانگی انسان با خواسته ها و حقایق زندگی اش را به روشنی نشان دهد.او انسان را ترغیب می کند به این که به انسانی آفرینشگر و به عبارتی به انسانی ایده آل یا ((ابر انسان))تکامل یابد...خود را بسازد...ماهیت بخشد و از تباهی رها سازد.آدمی نیاز به ژرف نگری و چشمانی بیناتر برای رسیدن به ارزش های والای انسانی دارد اما...انسان امروزی تباهی را دریافته و با این حال تمام امور به همان روال گذشته است! و .... دجال را باید خواند...باید با نگرشی جدید زیست...زمان ، زمانِ بازسنجی تمامی ارزش هاست!
****** عبارت دجال در عهد جدید چندین بار تنها در رساله یوحنا آمدهاست. و مقصود کسی است که با مسیح مقاومت یا ضدیت میکند. و مدعی آن باشد که خود در جای مسیح است.
بیشتر
بدون شک «دجال»او همان گونه که خود نیز می گوید کتابی است برای چشم باز کردن ، دوباره دیدن ، دوباره خواندن و به عبارتی بازسنجی تمامی ارزش هایی که سال های طولانی حقیقت می پنداشته ایم!
نیچه تهدیدی را از جانب مسیحیت در می یابد ...تهدیدی که در مقابل ابر انسان نیچه قد علم میکند،رعب و وحشت می آفریند و تسلیم شدن در برابر آن،تباهی انسانیت را به همراه دارد! از دیدگاه او ، این تباهی گرفتار نوع آدمی میشود؛نظیر پاسکال –فیلسوف و ریاضی دان فرانسوی-که باور کرده بود خردش به دلیل گناه موروثی تباه شده است.در حالی که نیچه می پندارد که خود مسیحیت او را تباه کرده است!
نیچه میکوشد در دجال خود،مقدمات بیگانگی انسان با خواسته ها و حقایق زندگی اش را به روشنی نشان دهد.او انسان را ترغیب می کند به این که به انسانی آفرینشگر و به عبارتی به انسانی ایده آل یا ((ابر انسان))تکامل یابد...خود را بسازد...ماهیت بخشد و از تباهی رها سازد.آدمی نیاز به ژرف نگری و چشمانی بیناتر برای رسیدن به ارزش های والای انسانی دارد اما...انسان امروزی تباهی را دریافته و با این حال تمام امور به همان روال گذشته است! و .... دجال را باید خواند...باید با نگرشی جدید زیست...زمان ، زمانِ بازسنجی تمامی ارزش هاست!
****** عبارت دجال در عهد جدید چندین بار تنها در رساله یوحنا آمدهاست. و مقصود کسی است که با مسیح مقاومت یا ضدیت میکند. و مدعی آن باشد که خود در جای مسیح است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دجال
پس در یک کلام از بین بردن ارزش های فرسوده و کهنه و رنج آفرین را سرلوحه کار خویش قرار میدهیم و ایجاد ارزش ها و مفاهیمی نو را که مسبب کاهش آلام بشری باشد وظیفه خویش میدانیم. باید ببنیم آیا فلان باور قراردادی باعث عقب ماندگی بوده است؟! باعث رنج بوده است؟! اگر بوده است باید با آن خداحافظی کنیم... و باید ببینیم آیا ارزش قراردادی و نسبی جدید که میخواهیم آنرا وضع کنیم و تعریف کنیم میتواند از درد و رنج موجود بکاهد؟! آیا می تواند زندگی را شیرین تر سازد؟ اگر می تواند باید به آن سلام بگوییم... و در عین حال میدانیم که همه اینها نسبی هستند و این ما انسان ها هستیم که به این مفاهیم بها و ارزش میدهیم. و تمام ارزش ها در معرض (( نیست شدگی و نو آوری دائمی )) قرار دارند.
در پایان باید بگویم نیچه متفکری است که اگر بخواهیم با استناد به یک یا چند جمله او را بکوبانیم و دیگران را از آشنایی با ابعاد فکری او نهی کنیم تنها عاقلان را به خنده واخواهیم داشت! زیرا بدیهی است خواندن 5 کتاب برای شناخت یک متفکر منصفانه تر و بهتر است تا خواندن 5 جمله از او!! نیچه و دیگر انسانهای متفکر ممکن است در مورد بعضی گزاره ها دچار اشتباه شوند اما کلیت عملکرد آنان به مخاطب می آموزد که: چگونه بیندیشد؟! چگونه متفاوت بنگرد؟ چگونه عمیق و دقیق باشد؟! چگونه خودش باشد نه موجودی مقلد و عاریتی... بنابر این باید اندیشه ها را بررسی کنیم و آنها را بدون پیش داوری بخوانیم و عقل و شعور خودمان را بدون تعصبات مکتبی و فرقه ای قاضی قرار دهیم. ببینیم آن شخص چه می گوید. ممکن است در مورد فلان موضوع نظرش فراگیر و منطبق با واقعیات باشد. اما در مورد موضوعی دیگر نظرش شخصی و غیر منطبق با واقعیات باشد. به هر حال ما در دو صورت به خطا می رویم. 1- کسی را دربست قبول کنیم. 2- کسی را دربست رد کنیم... اگر ادعای شناخت داریم راهی جز مطالعه و تحقیق باقی نمی ماند. وگرنه مخالفان و موافقان بسیاری وجود دارند که پیرو اصل (( همه یا هیچ )) هستند. یا رومی روم هستند و یا زنگی زنگ! و هر گاه با چنین افرادی مواجه شدید بدانید با یک شخص سطحی و احساساتی مواجه شده اید! و اگر کسی توانست در میانه بایستد و به انصاف و تعادل، خوب و بد را بسنجد اوست که با منطق سر و کار دارد. نه با احساسات! کار احساسات این است که بگوید زنده باد و مرده باد!! اما کار منطق این است که بگوید... اینجا درست است اما اینجا جای بحث دارد... خلاصه کلام: خوب است که اندیشه ها را منطقی و مورد به مورد بررسی کنیم نه اینکه احساساتی شویم و (( برچسب کلی )) بزنیم ! و در اینجا باید بگویم اگر اینجانب در قضاوات پیشین خویش دچار احساسات یکسویه شده ام و انصاف و منطق را در موضوع خاصی نادیده گرفته ام از مخاطبان بزرگوار طلب چشم پوشی دارم.
هر کو نکند فهمی زان کلک خیال انگیز ..............:!
نيچه موضوعاتي رو كه اونای ديگه ثابت شده ميدونن، به چالش كشيد. با اين حال فلسفهی نيچه ديريابه. و فكر نمیكنم با اتفاقات تاريخی درستی يا نادرستی فلسفه، از نوع نيچه رو بشه بررسي كرد.
به نظر من نيچه فيلسوفيه كه نه ميشه دوستش داشت، نه باهاش دشمن بود. فقط هست؛ و نميشه منكرش بود.
ضمن تاييد هر دو نظر به اين معني که هر دو داريد درست ميگيد وليکن هر کدام از يک زاويه .
چون بحثش خيلي گسترده هست بنده فقط يادآوري مي کنم به اينکه در رابطه ميان رهبري و جامعه سه نظر هست :
1- بزرگمرد و رهبري ( که ميگن تاريخ رو رهبران و بزرگمردان و نويسندگان رقم ميزنن )
2 - جبر تاريخ ( که ميگن اين جامعه و تايخه که رهبران رو و نويسندگان رو بسته به نياز آنروز بوجود مياره يا کشف مي کنه )
3- نظريه هاي تعاملي جديد : که ميگن هميشه نخبگاني هستن چه فکري چه نظامي و .... از طرف ديگه هميشه بستر ها و ميازهاي اجتماعي هم هستن و از تعامل اينهاست که اتفاقات تاريخي بوجود ميان
نتيجه : انديشه هاي نيچه و تا حدودي نسل اول مکتب فرانکفورت و انديشمندان ديگر و هم موقعيت اجتماعي - اقتصادي آنزمان در کنار رهبري هيتلر قرار گرفت و حوادث آنروز رو شکل داد . ( هر کدام از اينها تاثير خودش رو داشت که در روش همبستگي جزئي مقدارش بررسي ميشن )
that by means of pity life is
denied, and made worthy of denial—pity is the technic of nihilism.
با ترحم است که زندگی نادیده انگاشته می شود.
در واقع ترحم (به دیگر انسان ها) به مثابه پوچ انگاری زندگی است.:O(!)
این نیچه است.:O:((
این همان موجودی است که دندان ذهن نازی ها را و انارشیست ها را برای دریدن بشریت و به خاک و خون کشاندن ملت ها تیز و تیزتر کرد.
این نیچه آنقدر بی آبروست که در جوامع هپلی غربی هم کمتر به او استناد می شود.
همه سعی می کنند از کنارش بآرامی رد شوند تا مجبور به توجیه دیدگاه هایشان نشوند.
اما در ایران!
یک عده نیچه پرست اند.
نیستند؟ :-(