آیین و اندیشه در دام خودکامگی
نویسنده:
سید محمد خاتمی
امتیاز دهید
سیری در اندیشه ی سیاسی مسلمانان در فراز و فرود تمدن اسلامی
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آیین و اندیشه در دام خودکامگی
پس تو چه هستی اصول گرای تندرو و عقب مانده
بعد از بازگشت حاصل تجربه های خود را در مجموعه ای بیست و هشت قطعه ای، در نهایت ایجاز منتشر می کند.نام این مجموعه "گمشدگان نازکدل از آب در می آیند" است.
قطعه ششم این مجموعه درباره سفر محمد رضا پهلوی(مردی از تبار خودکامگان) به سال 1346 به اصفهان است.ترجمه از شاد روان احمد شاملو می باشد :
یک درخت،یک نیزه،یک درخت
سبیلشان
حتی زیر تاقی های پل
به چشم می خورد.
پل به محاصره افتاده است و آب زیر علف ها پنهان شده!
کلاغان در شاخسارها
حق پرواز ندارند.
همین که "اجتناب ناپذیری اعظم" بگذرد
خلق آزاد خواهد شد
که از رود
بگذرد.
و در خط عبوس باروی زندان شهر نظر کردم
و در نيزه های سبز درختانی نظر کردم که به اعماق رسته بود و آزمندانه به جانب خورشيد می کوشيد و دستان عاشقش در طلبی بی انقطاع از بلندی انزوای من بر می گذشت .
و من چون فريادی به خود بازگشتم
و به سر شکستگی در خود فرو شکستم .
و من در خود فرو ريختم ، چنان که آواری در من .
و چنان که کاسه زهری
در خود فرو ريختم .
دريغا مسکين تن من ! که پستش کردم به خيالی باطل
که بلندی روح را به جز اين راه نيست .
آنک تنم ، به خواری بر سر راه افکنده !
وينک سپيدارها که به سر فرازی از بلندی انزوای من بر می گذرد
گر چه به انجام کار ، تابوت اگر نشود اجاق پيرزنی را هيمه خواهد بود !
وينک باروی سنگی زندان ، به اعماق رسته و بلندی ها بر گذشته
که در کومه های آزاده مردم از اين سان به پستی می نگرد
و اميد و جسارت را در احشا سياه خويش می گوارد !
(( آه......بايد که بر اين اوج بی بازگشت
در تنهائی بميرم ! ))
بر دورترين صخره کوهساران ، آنک هفت خواهرانند که در دل افسایی غروبی چنين بی گاه ،
در جامه های سياه بلند ، شيون کردن را آماده می شوند .
ستارگان سوگند می خورند - گر از ايشن بپرسی - که مرا ديده اند
به هنگامی که بر جنازه خويش می گريستم و
بر شاخساران آسمان
که می خشکيدند
چرا که ريشه هايش در قلب من بود و من
مرداری بيش نبودم
که دور از خويشتن
با خشمی به رنگ عشق
به حسرت
بر دور دست بلند تيره
نگران جان اندهگين خويش بود.