رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
یک عاشقانه ی آرام
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 242 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 242 رای
یک عاشقانه ی آرام در مورد گیله مردی مبارز و سیاسی است که عاشق عسل دختر آذری زیبا و سیاسی مسلکی می شود . کل کتاب روند و مراحل و برنامه ریزی های زندگی مبتنی بر عشق این دوست . با زبانی شاعرانه بیان عشقی شاعرانه و زیبا . عاشقانی که سعی می کنند در لحظه لحظه با هم بودن عاشق هم باشند و نگذارند عشقشان به رخوت و عادت کشیده شود . عاشقانی که با زمان مبارزه می کنند ... قوت اصلی کتاب همان لحن و بیان فوق العاده زیبای نادر ابراهیمی است .

قسمت هایی از کتاب:
مگذار که عشق ، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود !
مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه ، به عادتِ آب دادنِ گلهای باغچه بدل شود !
عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست ، پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته ، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن.
تازگی ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق . چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟
عشق، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یک بار برای همیشه .
جامِ بلور ، تنها یک بار می شکند . میتوان شکسته اش را ، تکه هایش را ، نگه داشت . اما شکسته های جام ،آن تکه های تیزِ برَنده ، دیگر جام نیست .
احتیاط باید کرد . همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز .
بهانه ها جای حسِ عاشقانه را خوب می گیرند...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
sanna
sanna
1390/01/26

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی یک عاشقانه ی آرام

تعداد دیدگاه‌ها:
111
" یک عاشقانه ی آرام "
عاشق بــهانه نمی گیرد
عاشق نــــق نمیزند
عاشق در باب زندگی ســخت نمیگیرد
آذری با آن صدای بی بازگشت پرسید : " عاشــق شده ای ؟"
گفتم : " عشق نمیدانم , بی تجربه ام , تازه کارم , نمیدانم اینطور خواستن اسمش عشق است یا چیز دیگر . فقط سخت میخواهــمش.
- سخت خواستن میتواند عشـق باشد
- گفته اند :" به شرط آنکه سخت بماند و نرم."
- اما اگر او تــو را نخواهد ؟؟
- گریه کنان میروم پی کارم , دوست داشتن یک طرفه میشود اما به ضرب تهدید نمیشود و این آن چیزی ست که سلاطین میخواهند : مردم آنها را بپرستند . آنها از مردم بیزار باشند. من نه سلطان ادبم و نه سلطان عسل . اگر نخواهد و بدانم که هرگز نخواهد خواست , گریه کنان کوله بارم را برمیدارم و میروم.
فقط همین.

من اصلا همین که دیدم این دغدغه توی هممون هست که عاطفه رو تعالی بدیم (در خودمون اول و بعد ...) کلی انرژی گرفتم. گاهی این جرفها که زده می شه انقدر حرفهایی مثل "بی خیال" و " هیچ چیز درست نمی شه" و اینها می شنویم که کورسوی امیدمون هم کور میشه!
[quote='nobleman']نقل قول از tankamanee:
[quote='nobleman']نقل قول از tankamanee:فرشیدجان من که همیشه سعی خودم کردم ولی گاهی متاسفانه................
محسن جان
باید تمام سعیت رو بکنی!
میزانی رو برای خودت تعریف کن!
طبق اون عمل کن، نه به خاطر دل دوستانت!
هرازگاهی با نظری موافقت خودم رو اعلام می کنم، اما نه به خاطر دوستی با صاحب اون نظر.
چون نظر اون شخص مطابق با معیارهای منه!
درباره ی ویژگی ای که دوست داری در وجود اطرافیانت ببینی، خوب تحقیق کن و از خودت شروع کن![/quote]
من همیشه همه چیز از خودم شروع کردم و شروع میکنم و همیشه نهایت سعیم کردم ولی گاهی شرایط بد زمانه و مشکلات بد شرایط حاکم بر محیط و جامعه انسان از پا در میاره ...ولی من باز هم سعی خودم را خواهم کرد...:-)
من که سپاسگذارم از خانم دکتر عزیز و کاوه جان و فرشیدجان و ملای گرامی و دارک بزرگوار که یه کامنتی در اینجا قرار داند البته نه شاید به خاطر حرف بنده ولی خب اینکه همین کلامی و حرفی به من یاد دادند باکامنت ونظر دادنشان یک دنیا ارزش دارد...:x:x
[quote='tankamanee'] ملاجان،به من میگفتش باید موند!!! ولی خودش رفت.....در پناه خداوند متعال باشه....[/quote]
حکما حکمتی دارد که این بزرگ اندر بزرگ کتابناک در شبی می رود که ما(ملا و فهیم) به پیشواز ایستاده ایم با فرش قرمز و دوستان یک عاشقانه ی آرام را به نقد نشسته اند؛ خر اندر خر رفت اما نه رفتنی که غم بیاورد و ناامیدی؛ رفت تا باشد!
رفت تا "بودن" به "بودن" بدل نشود.
خدایش نگهداراد.
[quote='Molla nasredin']خر اندر خر کبیر؛ گویی تا به مراد دلت نرسی و ملا را دق مرگ نکنی دست بر نمی داری از سر ما؛ نصف شب می آیی وداع می کنی و پروفایل فخیمه ات را می بندی؛ اما یکی نیست بگوید ما حرف این دل وامانده را کجای پروفایل شما بنویسیم...
جنس بودنت ما (ملا و فهیم) را گرفتار کرد؛ رفتنت هم.
برو، به پیامبری دلها گماشته اند تو را، و به تنهایی محکوم مرا.
خدانگهدارت.[/quote]
ملاجان،به من میگفتش باید موند!!! ولی خودش رفت.....
در پناه خداوند متعال باشه....
[quote='tankamanee']فرشیدجان من که همیشه سعی خودم کردم ولی گاهی متاسفانه................[/quote]
محسن جان
باید تمام سعیت رو بکنی!
میزانی رو برای خودت تعریف کن!
طبق اون عمل کن، نه به خاطر دل دوستانت!
هرازگاهی با نظری موافقت خودم رو اعلام می کنم، اما نه به خاطر دوستی با صاحب اون نظر.
چون نظر اون شخص مطابق با معیارهای منه!
درباره ی ویژگی ای که دوست داری در وجود اطرافیانت ببینی، خوب تحقیق کن و از خودت شروع کن!
خر اندر خر کبیر؛ گویی تا به مراد دلت نرسی و ملا را دق مرگ نکنی دست بر نمی داری از سر ما؛ نصف شب می آیی وداع می کنی و پروفایل فخیمه ات را می بندی؛ اما یکی نیست بگوید ما حرف این دل وامانده را کجای پروفایل شما بنویسیم...
جنس بودنت ما (ملا و فهیم) را گرفتار کرد؛ رفتنت هم.

برو، به پیامبری دلها گماشته اند تو را، و به تنهایی محکوم مرا.
خدانگهدارت.
[quote='nobleman']محسن جان
تغییر مورد بحث در این داستان همون مدینه ی فاضله ای که هر کس به اندازه ی درک خودش به اون فکر می کنه!
مثلاً، آزادی یا عشق به هم نوع و ... .
اگر شما به دنبال این هستید که عشق به هم نوع رو گسترش بدید، از خودتون شروع کنید. چه بسا افرادی با نگاه کردن به رفتار درست و انسانی شما، خوبی ها رو در زندگی الگوی خود قرار دهند.[/quote]
فرشیدجان من که همیشه سعی خودم کردم ولی گاهی متاسفانه:((................
محسن جان
تغییر مورد بحث در این داستان همون مدینه ی فاضله ای که هر کس به اندازه ی درک خودش به اون فکر می کنه!
مثلاً، آزادی یا عشق به هم نوع و ... .
اگر شما به دنبال این هستید که عشق به هم نوع رو گسترش بدید، از خودتون شروع کنید. چه بسا افرادی با نگاه کردن به رفتار درست و انسانی شما، خوبی ها رو در زندگی الگوی خود قرار دهند.
[quote='اتیفرد']
چن وقت پیش یک دختر خانمی با صورت نگران جلوی منو گرفت و با حالت گریون ازم پول خواست و گفت که کیف پولشو جا گذاشته. اتفاقا من از خرید میو مدم و پول کیفم کم شده بود. هر چی داشتم دادم بهش و خودم با اتوبوس رفتم. حال نگرانشو که دیدم دستام می لرزید. هفته ی بعد همونجا دیدمش که داشت از یه دختر دیگه پول می گرفت. حس خیلی بدی داشتم. نه واسه اون پول. واسه اون همه نگران شدن :([/quote]
من هم مثل شما بسرعت تحت تاثیر این آدمها قرار میگیرم.من هم چند بار این کار را تکرار کردم و بقول معروف هر بار سرم کلاه می رود :))
اما هربار این کار را تکرار می کنم ، چون اطمینان ندارم آن شخص واقعا به آن پول نیاز نداشته باشد!
یک عاشقانه ی آرام
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک