رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
شیرین
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 115 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 115 رای
508 صفحه

✔ در کتاب "شیرین" نوشته نویسنده به نام و صاحب قلم " م.مودب پور" داستان مربوط به دو شخصیت به نام های آرمین و بابک میباشد که باهم نسبت فامیلی (پسر خاله ) دارند. آرمین به همراه پسرخاله اش سال ها قبل از آنجایی که جزء خانواده های مرفه جامعه بودند و با آداب رسوم آنجا بزرگ شده بودند، برای ادامه تحصیل از ایران مهاجرت کردند. درحال حاضر این دو نفر در آپارتمان شیکی درکنار هم با عقاید مختلف زندگی می کنند.
به طور کلی "م.مودب پور" در شروع کتاب قصد دارد تفاوت فرهنگی کشورها و آداب و رسوم زندگی آنها را به چالش بکشد.
داستان "شیرین" ازشبی شروع میشود که بابک تعدادی از دوستانش را به خانه مشترکشان با آرمین دعوت میکند...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Reborn
Reborn
1390/01/24

کتاب‌های مرتبط

آندریا جعفر کاپالدی
آندریا جعفر کاپالدی
4.2 امتیاز
از 6 رای
کوته فکران جامعه
کوته فکران جامعه
4.1 امتیاز
از 7 رای
گلدن آرک
گلدن آرک
3.8 امتیاز
از 13 رای
بحران
بحران
4.2 امتیاز
از 10 رای
سه تار
سه تار
4.3 امتیاز
از 691 رای
گل آقا
گل آقا
4.4 امتیاز
از 8 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شیرین

تعداد دیدگاه‌ها:
55
واقعا مزخرف بود اصلا ارزش خوندن نداره حیف وقتی که صرف خوندن این کتاب بشه(?)
manam ba sinash movafeqam,akhe in moadabpor ba khodesh chi fke karde ke akhare dastanasho injuri tamum mikone,baba yekamam az film hendia yad begirin
کسی کلتی هفت تیری چیزی نداره یه مدت بده من(?)(?)(?)(?)(?)(?)
اگه گیرت بیارم مودب پور می کشمت.....................
دیگه نمی خونم دیگه داستاناشو نمی خونم بابا دارم روانی میشم بس که آخر داستاناش غم انگیزه و شوکه شدم:((:((:((
یاسمین که رفت تو دریا خودشو کشت بهزادم به دنبالش(یاسمین):((
یلدا که ایدز گرفت سیاوش به دنبالش معلوم نشد چه بلایی سرش اومد(یلدا):((
فرگل از تومور گرفت مرد سیاوش هم به دنبال جسد فرگل افسرده برگشت ایران(پریچهر):((
بهار خودش رو از صخره پرت کرد پایین آرمین هم :سال هاست که دیوانه اي بی ازار،
هر روز عصر،
بر روي نیمکت پارکی کنار گل هاي رز
می نشیند و با چشمان بسته
در انتظار صدایی است ،
تا اورا به خویش بخواند(شیرین):((:((:((:((:((:((:((:((
اگه شخصیت های مثل:کاوه:))سیاوش:))هومن:))بابک:)) تو رمان ها نبود الان ما باید به جای آرمین می رفتیم روی نیمکت کنار گل های رز می نشستیم:O:O
رکسانا رو دانلود کردم ولی نمی خونمش(?)
نمی دونم البته شاید بدا که آروم شدم بخونمش:-(
هی بخند هی گریه کن
:)):((:)):((:)):((:)):((
آخرش دیونه میشی مثل این دهنت وا می مونه :O
موضوع جذابی داره.مطمئنم آخرش شوکه میشید!:O
شیرین
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک