پسران نیمه شب
نویسنده:
داوود امیریان
امتیاز دهید
رمانی برای نوجوانان
درباره نویسنده:
داوود امیریان، متولد سال 1349 کرمان ،نویسنده معاصر است که تاکنون بیش از 26 عنوان کتاب منتشر کرده و جوایز متعددی کسب نموده است. امیریان از سال ۶۹ نویسندگی اش را با نوشتن خاطراتش از جبهه آغاز کرد. وی در حال حاضر در چند حوزه خاطره نویسی، ادبیات کودک و نوجوان، رمان، طنز، زندگینامه داستانی شهدا و فیلمنامه نویسی قلم می زند.
بیشتر
درباره نویسنده:
داوود امیریان، متولد سال 1349 کرمان ،نویسنده معاصر است که تاکنون بیش از 26 عنوان کتاب منتشر کرده و جوایز متعددی کسب نموده است. امیریان از سال ۶۹ نویسندگی اش را با نوشتن خاطراتش از جبهه آغاز کرد. وی در حال حاضر در چند حوزه خاطره نویسی، ادبیات کودک و نوجوان، رمان، طنز، زندگینامه داستانی شهدا و فیلمنامه نویسی قلم می زند.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پسران نیمه شب
نوع روایت در این رمان خطی و سر راست است، یعنی از نقطهای آغاز و به نقطهای در پایان میرسد. شخصیتهای داستان نیز به تبعِ سن و سال خود (نوجوانی) دچار پیچیدگی نیستند. نویسنده در زمان نوشتنِ این داستان، نشان داده که گرچه میتواند بنویسد اما چند نکته را نادیده گرفته است. "پسران نیمه شب" به ظاهر تنشها و مشکلات روحی و جسمی یک نوجوان در برخورد با واقعیات تلخِ زندگی را روایت میکند، اما نمیتواند حس همذات پنداری و همراهی خواننده را برانگیزد. راوی داستان در برخوردهای خود با استثمار و بردگی توسط دیگران، مغلوب و مرعوب است آن چنان که حس تنفر خواننده را برمیانگیزد و حتا قرار دادن این شخصیت در موقعیتی جنگی نیز چندان کارساز نیست.
از همان نقطهی آغازین داستان، آیدین شخصیتی بزدل معرفی میشود که از "همه چیز" میترسد. وی سپس در تار عنکبوت استثمار غلام اسیر میشود و تن به هر خفّتی میدهد. آیدین این درد را به هیچ کس بروز نمیدهد و هر بار با ترفندی سعی در سر پوش نهادن بر وقایع و حوادث دارد. برای خواننده مشخص نیست که چرا آیدین این تخریب را میپذیرد و چرا تا این حد حاضر است تن به ذلت دهد!؟ این ماجرا ادامه دارد تا اینکه وی ناگهان و بدون پیش زمینه، تمایل خود به حضور در صفوف بسیجیان و حضور در منطقه را اعلام میکند! آیا این تصمیم ناگهانی، ریشه در ترس او از برخورد با مشکلات و رویارویی با غلام دارد؟ آیا گریختن به جبهه، واکنشی در برابر بردگی و کتک خوردن از غلام است و آیدین به جای حل مساله ، صورت مساله را پاک کرده ؟ فراموش نکنیم که قهرمان داستان ساخته و پرداختهی ذهن نویسنده است و آیا نویسنده برای پیدا کردن انگیزهای قوی که بتواند حرکت آیدین را به سمت منطقه ی جنگی و حضور در جبهه توجیه نماید چنان به بن بست رسیده که به چنین دست آویزی چنگ زده است؟
شهادت دایی آیدین و ارتباط معنوی میان آنها باید به عنوان انگیزهای قوی ( و به مراتب والاتر) مورد توجه قرار میگرفت و پیش زمینههای آن باید در ابتدای داستان به مرور به خواننده داده میشد، اما همین غفلت از ایجاد انگیزهی قوی، سبب میشود خواننده به جای همراهی با آیدین، به نوعی تنفر و جدایی از او برسد چرا که قهرمان به جای مبارزه، شمشیر را بر زمین انداخته است و از میدان میگریزد!
شهادت دایی حسن، میتوانست همان نقطهی عطف طلایی و نقطهی انفجاری باشد که پایههای تحول شخصیت اول رمان را بر جایی محکم و قابل دفاع استوار سازد. مگر هدف از نوشتن رمانهایی از این دست، نمایش ایثار، پایداری و تحول شخصیتها و ارائهی یک الگوی مناسب رفتاری برای نوجوانان نبوده و نیست؟