رسته‌ها

من متهم می کنم کمیته مرکزی حزب توده را

من متهم می کنم کمیته مرکزی حزب توده را
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 41 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 41 رای
کتابیست بسیار خواندنی و افشاگر درباره نقش مخرّب حزب توده در تاریخ معاصر ایران که تمام عمرش فقط وابسته و مطیع روسها بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
43
آپلود شده توسط:
Kamalpour
Kamalpour
1390/01/14
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی من متهم می کنم کمیته مرکزی حزب توده را

تعداد دیدگاه‌ها:
11
خاطرات انور خامه ای ها و ایرج اسکندری و کیانوری نشان دهنده وقاحت تمام معنای این جهان وطن های خاین هست چرا که در یک سطر محال است که با مفهوم واژه های نوشتاری آنها آنهم در حوالی دهه اول و دوم قرن 13 خورشیدی با کلماتی همچون دیکتاتور_ نوکر بورژوا و خرده بورژوا_ و مغلطه و سفسطه ی دیکتاتوری رضا شاهی مواجه نبود . آنهم در حالی که یک تل خاک با مردمی غرق در خرافات مذهب شیعه و ملتی سوزاکی سفلیسی و معتاد و تریاکی که چهره هاشان (همان نیاکان نسل من) که بیشتر به مردم اتیوپی و سومالی شبیه بودند را تحویل گرفت و در عرض 20 سال لباس نظامی از تن برنیاورد و به آبادانی و آبروی برباد رفته ی امت زیر یوغ ملوک الطوایفی که هر قسمت در دستان و شورش امثال شیخ خزعل و سیمیتقو و میرزا جنگلی کمونیست شده و پیشه وری نوکر شوروی و خانات سرکش لر و بختیاری و سایر جمهوری طلبان با تمام وجود مبارزه کرد و توقع این قوم آخوند زاده همچون انور خامه ای فرزند ملای کاشانی یا فرزند کامران میرزای روسوفیل (عبدالصمد کامبخش) یا فرزندان عبدالحسین فرمانفرما (شاهزادگان قجر) با ویترین سوسیالیست آنهم با جمعیتی بالغ بر 99 درصد بیسواد مطلق که با جملات عوامفریبانه ی کمونیست و جامعه ی بی طبقه با داس و چکش انگار که ملت ایران ملت سوییس و نروژ بوده اند و در زمانیکه لنین و استالین به قتل اکثر افراد هم مسلک خود مشغول بود یا موسولینی با مکتب فاشیسم و هیتلر و چرچیل مشغول قتل عام یکدیگر بوده اند توقع رضا شاهی در حد برخورد پرزیدنت روزولت و هری ترومن با ملت بیسواد و یابو سوار ایران در آن تاریخ بوده و هنوز هم تفاله های این مکتب طلب کار این خاندان و نوکری چپ دنیا با ابزار نوین استعمار هستند در صورتیکه ایران را به لبه پرتگاه کنونی برده اند.
هنوز هم این جماعت ایران بر باد ده جهان وطن که همچون مذهب اسلام معتقد به جامعه ی بدون طبقه ی به اصطلاح توحیدی با شباهت ایدیولوژی(اسلام و مارکسیسم) توام با انقلاب پرولتریا یا همچون اعراب پا پتی(تازیان جزیره العرب) بیابان گرد دزد در طول تاریخ ننگینشان به حدود و مرز معتقد نیستند از نظریات ارتجاعی (سرخ و سیاه )خود کوتاه نیامده و حاضر به ابراز پشیمانی از خیانت های نوکر مابانه شان نیستند و ادامه دهندگان راهشان یا فرزندانشان دقیقا همان خط مشی نیاکان مکتب شوروی و چین هستند در حالیکه پس از شورش اسلامی _مارکسیستی به قلب امپریالیسم که آمریکا و انگلستان و کشورهای سلطنتی مشغول لجن فرسایی و عقبگرد در ماتریکس آل احمدی فریز شده اند.در حالیکه کمونیست به لجن دان تاریخ پیوست و اکنون همان افراد با قرار گرفتن در (چپ سیاسی)میخواهند که کاپیتالیسم آمریکا و اروپا را یه سوسیالیسم سوق دهند همچون فرخ نگهدارها یا علی جوادی و منصور حکمت و در سطح وسیعتر برنی سندرز مولتی میلیاردر سوسیال.
سلام
موقع دانلود پیغام خطا میدهد :
https://ketabnak.com/redirect.php?dlid=25438
100 امتیاز پرید !!!:stupid:
به قول کیانوری:
کشاورز آدمی بود دروغگو حقه باز وبی عرضه.
کسی که برای کسب وجهه عضو حزبی میشه بعد ضد حزب خودش کتاب مینویسه
کتابهاش به درد لای جرز دیوار میخوره.مرگ بر هر چی خائن
کتاب بی ارزشی بود................... با سلام! نه اینکه کیا خودش ادمی بود رک راستگو بدون دغل!! مرگ بر هر چی خاین! مرگ بر امریکا مرگ بر امریکا!! هنوز شما تو مرگ بر مرگ برید؟ ... کتاب را من سالها پیش خوانده ام مطالب جالبی دارد. بنظرم می رسد که کشاورز سعی کرده حقایق را بگوید. خود کشاورز هم نه اینکه ادم کامل منطقی بوده اما اینکه انشعاب کرده لابد بهتر از سایرین بوده. بعد ها هم که خود کیا اعتراف به میهن فروشی و خود فروختن کرد. همه دیدند. اتفاقا کشاورز هم اشاراتی به این موضوعات دارد. به هر حال همه در گمراهه و کجراهه بودند. حاصل کارشان هیچ نتیجه ای که نداشت کاملا مضر بود. اگر نبودند شاید تاریخ ایران به نحو بهتری رقم می خورد. نظر من را بخواهید. بقول هدایت همه شاگرد کله پز بودند!
سر سپردگی بد است. حتی اگر سر سپرده پدرت باشی. حزب توده منافع کشور برادر را (شوروی) به منافع ایران برتری می داد. یا مجبور بود برتری دهد. پس...... نه .. مالی نبودند.
دوستان ، روایت ها متناقض است ، کیانوری یه چی می گه ، از اون طرف اسکندری ، از یه طرفم فروتن و دوستاش ، از یه طرف کشاورز ، هر کی که رسیده یه چی گفته . مهم اسناده ، روزنامه های مرتبط اون دوره ، این که یک فرد یه چیزی می گه واسه خودش می گه ، مهم کمیته مرکزی حزب توده است .
به قول کیانوری:

از کی تا حالا کیانوری مرجع تقلید شده؟!!
کتاب چاپ قبل از انقلاب است و نویسنده آن هم فوت کرده اند
فریدون کشاورز در این کتاب نداشتن روح همکاری و هم افزائی در بین سیاسیون دهه 30 را به خوبی نمایان می کند خصوصا اختلافات داخلی اعضای برجسته حزب توده ایران
به قول کیانوری:
کشاورز آدمی بود دروغگو حقه باز وبی عرضه.
کسی که برای کسب وجهه عضو حزبی میشه بعد ضد حزب خودش کتاب مینویسه
کتابهاش به درد لای جرز دیوار میخوره.مرگ بر هر چی خائن
کتاب بی ارزشی بود
من متهم می کنم کمیته مرکزی حزب توده را
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک