چشمه سیماب
نویسنده:
شین پرتو
امتیاز دهید
کتاب «چشمه سیماب» اثر شین پرتو (علی شیرازپور پرتو) که در سال ۱۳۳۸ ش منتشر شده، مجموعهای از قطعات شاعرانه و داستانی با حالوهوای عرفانی و نمادین است.
شین پرتو با نثری غزلگونه و منثور، تمایل به ترکیب شعر و داستان داشت و در آثارش از داستانهای تاریخی نیز بهره گرفت. «چشمه سیماب» بهخصوص بهعنوان ادامه مسیر ادبیات معنوی و عرفانی او شناخته میشود. کتاب اثری نسبتاً کوتاه، کمیاب و نمونهای از ادبیات عرفانی و شاعرانه دوران معاصر ایران محسوب میشود، و برای علاقهمندان به نثر غنایی و معنوی در ادبیات فارسی میتواند جذاب باشد.
برگرفته از متن کتاب:
دوستی مرا پرسید: «عقل سرخ دانی چیست؟
گفتم: آن است که شیخ اشراق حدیث آن کرده است.
گفت: مرا از آن حکایتی کن.
گفتم: آنکه او ریاضت کشد، این راز بر او کشف شود و چون کس تواند که تن خویش رها کند عقل سرخ بیند.
گفت: تن رها کردن چیست؟
گفتم: سبک کردن روح است از جسم. و چون هنگام خسبیدن تن یله کنند و روح را اوج دهند بدانسان که کالبد از آز و آژوها تهی شود، تن تهی بماند و در پندار روح اوج یابد و خود در جامندی از نور کم شود و جز روشنائی و فروغ چیزی نبیند. و سرخ رمزی است از آذر و روشنائی و عقل چون روشنی یابد سرخ شود.
پرسید: این را چگونه دریافته ای؟
گفتم: این حکایت دراز است و تو ندانی که چون مرا مادر بزاد بسالی درگذشت و پیش از مردن زنجیری از زر بساخت و بگردنم آویخت و اندر میان هلالی بود که بر آن «یا باهرالنور السماوات والارض» نقش کرده بود و بفرموده بود که هرگز آنرا از خود جدا نسازم...
شین پرتو با نثری غزلگونه و منثور، تمایل به ترکیب شعر و داستان داشت و در آثارش از داستانهای تاریخی نیز بهره گرفت. «چشمه سیماب» بهخصوص بهعنوان ادامه مسیر ادبیات معنوی و عرفانی او شناخته میشود. کتاب اثری نسبتاً کوتاه، کمیاب و نمونهای از ادبیات عرفانی و شاعرانه دوران معاصر ایران محسوب میشود، و برای علاقهمندان به نثر غنایی و معنوی در ادبیات فارسی میتواند جذاب باشد.
برگرفته از متن کتاب:
دوستی مرا پرسید: «عقل سرخ دانی چیست؟
گفتم: آن است که شیخ اشراق حدیث آن کرده است.
گفت: مرا از آن حکایتی کن.
گفتم: آنکه او ریاضت کشد، این راز بر او کشف شود و چون کس تواند که تن خویش رها کند عقل سرخ بیند.
گفت: تن رها کردن چیست؟
گفتم: سبک کردن روح است از جسم. و چون هنگام خسبیدن تن یله کنند و روح را اوج دهند بدانسان که کالبد از آز و آژوها تهی شود، تن تهی بماند و در پندار روح اوج یابد و خود در جامندی از نور کم شود و جز روشنائی و فروغ چیزی نبیند. و سرخ رمزی است از آذر و روشنائی و عقل چون روشنی یابد سرخ شود.
پرسید: این را چگونه دریافته ای؟
گفتم: این حکایت دراز است و تو ندانی که چون مرا مادر بزاد بسالی درگذشت و پیش از مردن زنجیری از زر بساخت و بگردنم آویخت و اندر میان هلالی بود که بر آن «یا باهرالنور السماوات والارض» نقش کرده بود و بفرموده بود که هرگز آنرا از خود جدا نسازم...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی چشمه سیماب
این مجموعه خیلی قشنگه :x
بس کتابی زیبا
خیلی عالیه....
چرا زودتر با اینجا اشنا نشدم؟؟؟:x
من خوندم.عالیه
ممنون;-)
سلام خسته نباشید ممنون:-*
ممنون