آذری یا زبان باستان آذربایجان
نویسنده:
احمد کسروی
امتیاز دهید
این کتاب به بیگانه پرستانی که میخواهند برای آذربایجان و آذربایجانی ملیت جدا ، زبان جدا و تاریخ جدا بسازند با دلیلهای دانشمندانه و گواههای استوار پاسخ دندان شکن داده و مشت سختی بر دهان دروغگوی آنان میزند. این کتاب نشان میدهد که قومیت آذربایجان ایرانی زبانش (آذری) و تاریخش همواره با دیگر ایرانیان همبسته بوده و میباشد.
زبان آذری زبانی است از خانواده زبانهای ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بودهاست و امروزه گستره آن محدود شدهاست. بیشتر دانشمندان ایرانشناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخدانان و جغرافینویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خواندهاند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان سابقه طولانی در نزد شرقشناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی تاریخنویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونههایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبانشناسان با اشاره به وجود زبانهای تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی میداند. زبان «آذری»، یکی از شاخههای زبان پهلوی است که پس از حمله عربها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه دادهاست. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهادهاست. گو اینکه هنوز در پارهای از روستاها و بخشهای آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
پروفسور پیتر گلدن در صفحه ۳۸۶ کتاب خود که یکی از جامعترین کتابها درباره تاریخ گروههای مختلف ترک چاپ شدهاست روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
آذری یا زبان باستان آذربایجان :
کسروی درباره ی انگیزه ای پرداختن به این کتاب می نویسد : “...این دفترچه داستانش آن است که سالها در میان نویسندگان ایران و عثمانی کشاکش درباره ی نژاد آذربایجانیان رفتی ،زیرا عثمانیان(دسته ژن ترک) آذربایجان را ترک شماردی ترکی بودن زبان آنجا را دلیل آوردندی . از این سوی نویسندگان ایرانی به خشم آمده تندی ها کردندی و سخنان بی سر و بن نوشتندی ....” از اینرو کسروی در این خصوص به تحقیق پرداخت، و کذب بودن ادعای ترکان را آشکار ساخت .
محمد قزوینی در خصوص این اثر می نویسد : “.... این رساله ی پنجاه و شش صفحه ی از وجنات آن معلوم است که نتیجه ماها و بلکه سالها، زحمت وتتبع است و تقریبا هر سطری از سطور کوچک آن حاکی از مطالعه ی یک کتاب بزرگ است زیرا که در این گونه مواضع بکر و تازه تا کنون کسی قلمی به روی کاغذ نیاورده است...”
زبان آذری زبانی است از خانواده زبانهای ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بودهاست و امروزه گستره آن محدود شدهاست. بیشتر دانشمندان ایرانشناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخدانان و جغرافینویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خواندهاند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان سابقه طولانی در نزد شرقشناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی تاریخنویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونههایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبانشناسان با اشاره به وجود زبانهای تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی میداند. زبان «آذری»، یکی از شاخههای زبان پهلوی است که پس از حمله عربها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه دادهاست. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهادهاست. گو اینکه هنوز در پارهای از روستاها و بخشهای آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
پروفسور پیتر گلدن در صفحه ۳۸۶ کتاب خود که یکی از جامعترین کتابها درباره تاریخ گروههای مختلف ترک چاپ شدهاست روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
آذری یا زبان باستان آذربایجان :
کسروی درباره ی انگیزه ای پرداختن به این کتاب می نویسد : “...این دفترچه داستانش آن است که سالها در میان نویسندگان ایران و عثمانی کشاکش درباره ی نژاد آذربایجانیان رفتی ،زیرا عثمانیان(دسته ژن ترک) آذربایجان را ترک شماردی ترکی بودن زبان آنجا را دلیل آوردندی . از این سوی نویسندگان ایرانی به خشم آمده تندی ها کردندی و سخنان بی سر و بن نوشتندی ....” از اینرو کسروی در این خصوص به تحقیق پرداخت، و کذب بودن ادعای ترکان را آشکار ساخت .
محمد قزوینی در خصوص این اثر می نویسد : “.... این رساله ی پنجاه و شش صفحه ی از وجنات آن معلوم است که نتیجه ماها و بلکه سالها، زحمت وتتبع است و تقریبا هر سطری از سطور کوچک آن حاکی از مطالعه ی یک کتاب بزرگ است زیرا که در این گونه مواضع بکر و تازه تا کنون کسی قلمی به روی کاغذ نیاورده است...”
آپلود شده توسط:
Reza
1388/04/11
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آذری یا زبان باستان آذربایجان
آیا اگر ملتی یا قومیتی یا قانونی و یا حزبی به شما بگوید که باید به زبان ایران باستان که همان ایلامی است و قبل از ورود آریایی ها تکلم شده، تکلم کنید می پذیرید؟!
یا اصلاٌ به زبانی که در کتیبه های باستانی مثل تخت جمشید که نماد پارسیان است سخن بگویید می توانید؟ اصلاً چند کلمه از زبانی که در تخت جمشید به کار رفته به زبان فارسی است؟! (بدون غرض و علمی لطفاً نظر بدهید)
آیا اگر به علت تفاوت ترکیب جمعیتی کشورمان با حال حاضر و یا به علت حکمرانی شخصی از زبانی دیگر، به شما دیکته می شد که باید زبان مادری خود را به فراموشی بسپرید می پذیرفتید؟!
آیا اگر هزاران محقق منفعت طلب یا سیاسی و یا حتی علمی به این نتیجه برسند که زبان باستانی شما زبان دیگری بوده(که یقیناً چنین بوده، نه تنها زبان فارسی و ترکی و بلکه مه ی زبان های دنیا در طول تاریخ تفاوت و تکامل به حدی داشته اند که وضع حاضر این زبان ها با فرم باستانی آن کاملاً متفاوت است چون ماهیت زبان مقوله ای دینامیک است و سیاست، دین و اقتصاد همواره بر آن اثرگذار بوده)، زبان مادری خود را که با آن با مادر، پدر، خانواده و با جهان هستی ارتباط برقرار کرده اید را به کناری خواهید گذاشت؟!
هموطنان، قبل از این که من یک ترک باشم و شما یک فارس، و قبل از این که به مرز کشور ایران خود را وابسته بدانیم، "یک انسان" هستیم
و آزادی حق اول انسان است (هم از نظر مذهبی، هم از نظر دموکراسی و هم از نظر اخلاق) و چه کسی می تواند گرفتن حق تکلم و نگارش به زبان مادری از یک انسان را سلب آزادی نداند.
من یک ترک هستم. زبان فارسی را دوست دارم و از کتابها از اشعار و از ادبای زبان فارسی تا کنون بهره های زیادی برده ام. و به جرأت می توانم بگویم که بیش از بسیاری از فارسی زبان ها در این زمینه مطالعه داشته ام. و بد نیست بدانید که در هنگام ترجمه و نگارش متون علمی خود هم به دقت و با سعی تا حد ممکن از کلمات فارسی استفاده می کنم چون هر زبان جزیی از زیبایی های آفرینش است و من و شما که مسوولانه یا غیرمسوولانه، با منفعت و یا بی منفعت در جهت نابودی یک زبان اگر گام برداریم، برگی از معرفت بشری را از بین برده ایم.
اما دوستان فارسی زبان، از شما می خواهم دمی با خودتان اندیشه کنید و از دیدگاه یک هموطن ترک زبان، عرب زبان و ... به مسائل نگاه کنید.
من یقین دارم که انصاف و وجدان بشری عادلانه ترین دادگاه هاست.
از نظر من ایراد دیگری که به کسروی وارد است مسالهی نیم زبانهاست. کسروی برخی زبانهای ایرانی همچون؛ آذری، کردی، بلوچی و ... را نیم زبان میداند. اما اینها زباناند. هم گرامر و دستور زبان آنها و هم دستگاه واژگانیشان چنین چیزی نشان میدهد. حال چرا کسروی چنین گفته است؟ من دو دلیل میتوانم بیاورم. 1. کسروی با گفتن آن که اینها نیم زبان هستند به نوعی برتری فارسی را میخواهد اثبات کند و تدریس فارسی همچون زبانی رسمی و عدم ورود دیگر زبانها به مدارس (در راستای همان اندیشههای کلی کسروی) 2. کسروی در دورهای میزیست که فقط با زبان شناسی تاریخی- تطبیقی آشنایی داشت. هنوز اندیشههای سوسور و زبان شناسی همگانی و تعریف زبان و گویش و گونههای زبانی در ایرن رایج نبود.
در مجموع اندیشههای کسروی در حوزهی زبان شناسی تاریخی، بنده این دو کاستی را مشاهده میکنم و همین کاستیها را ضعف میدانم وگرنه اشتباه در هر پژوهشی هست. انتقاد دکتر مرزآبادی هم در راستای اثبات نظریهی کسروی است نه رد آن.
چکیدهی سخنان من: کسروی باورها و آرزوهایی داشت که او را به این پژوهشها برانگیخت. از مجموع سخنان او هم به راحتی میتوان دریافت که مخالف حضور زبان ترکی در آذربایجان است. او به دنبال اثبات این نکته بود که پیش از رواج و گسترش ترکی در آذربایجان زبان دیگری وجود داشته که آذری نام دارد. اسنادی که او برای وجود این زبان ارائه میدهد و دیگرانی که پس از وی این کار را دنبال میکنند، این نکته را به خوبی اثبات کرده است. به نگر من کاستیهای کار کسروی همان بود که گفتم و این کاستیها به اساس پژوهش وی آسیبی نمیرساند. یعنی که وجود زبان آذری را انکار نمیکند، بلکه اندیشههای او و نیتش را مینمایاند. حال آیا وجود زبان آذری در گذشتهی آذربایجان باعث میشود که ترکی در مدارس تدریس نشود؟ آیا میتوان از ژرفای اندیشههای کسروی ردی از تبعیض فرهگی و فاشیسم را مشاهده کرد؟ آیا بافت تاریخیی که کسروی در آن میزیسته وی را وادار کرده است تا چنین تحقیقاتی انجام دهد و چنان نتایجی بگیرد؟
اگر پاسخ تمام پرسشهای بالا هم مثبت باشد، هیچگاه نمیتواند اساس پژوهش کسروی یا همان اثبات زبان آذری را خدشه دار کند. بلکه نهایتن نشان میدهد که او در خدمت نهاد قدرت بوده است. اسیر دست گفتمانهای قدرت پسند دورهی خودش بوده است. فاشیست و پلید بوده است و ...
اما به اعتبار نظریهی زبان آذری خدشهای وارد نمیشود.
شما پافشاری میکنید که به کل اندیشههای کسروی بپردازید نه این کتاب. خب این ایرادی ندارد. اما آن چه برای من در درجهی نخست مهم است این است که آیا نظریه کسروی در باب زبان آذری نوعی تاریخ سازی و جعل است یا نه به واقع زبان آذری وجود داشته است. در حقیقت ما (من) مشغول بررسی مجموع آرا کسروی نیستم. نقد علمی این است که اگر به این کتاب میپردازم، داوری را کنار گذاشته و قصاص پیش از جنایت نکنم. فرض کنیم که کسروی برای نابودی زبان ترکی این کتاب را نوشته است. اما در نقد آن که نباید این مساله را عنوان کرد! وگرنه هر نوع پژوهش تاریخی را میتوان بدین شیوه انکار کرد. به قول هگل: بی طرفی مطلق ممکن نیست. کسروی هم حتمن اندیشههایی داشته که به نوشتن این کتاب برخاسته است. بی شک آرزوها و آمالهایی او را برانگیخته است.(از نظر من یکی از انگیزههایش برانداختن زبان ترکی از ایران است) اما در نقد کتاب که نباید ارزشگذاری کرد. انگیزهی زرین کوب در «دو قرن سکوت» هم در پیشگفتار و لحن کتاب هویدا است. اما هنگام نقد تاریخی کتاب، اینها به حساب نمیآید. ما باید پیش فرضهایمان را کنار بگذاریم. دیگر آثار کسروی و نوشتههایش را حالیا نادیده بگیریم و به منابع تاریخی او اعم از کتب تاریخی و ادبی (اشعار آذری صفوه الصفا) بپردازیم. اگر منابع تاریخی کسروی درست باشد بی شک زبان آذری وجود داشته است. نقد علمی در علوم انسانی هم بسی نسبی است. من چون رشتهام ادبیات است در این حوزه مثال میزنم: هیپولیت تن نقد خودش را علمی میدانست و کتابش را هم با همین نام منتشر کرد. فرمالیستها و ساختارگریان شیوهی بررسی متون به سبک خودشان را علمی میدانستند. کمونیستها فقط نظریهی بازتاب را قبول داشتند و علمای پست مدرن همهی آنان را مسخره میکنند! من خود به شخصه نظر تری ایگلتون را میپسندم که از تمام این جریانها استفاده میکند و هیچکدام را ناپسند مطلق و پسندیدهی تام نمیداند.
اما بازمیگردیم به نوع بررسی شما. یعنی کل اندیشهی کسروی در تمام نوشتههایش. کسروی در بررسی نام شهرها و روستاهای ایران، خوب ریشهیابی کرده است. او رد زبان آذری و دیگر زبانهای ایرانی وابسته به آن را از این طریق در آذربایجان نشان میدهد. اگر نمونههایی که او معرفی میکند اندک میبود میتوان آن را دلیلی بر تصادف یا داد و ستد فرهنگی دانست. اما نامهایی که او بررسی میکند آنقدر زیاد است که نشان میدهد در گذشته زبانی دیگر در این منطقه رایج بوده است. در این کتب فقط نام جایهای آذربایجان را بررسی نمیکند و به شهرها و روستاهای گوناگونی در ایران میپردازد. شاید کسروی در ریشهیابی نام برخی مکانها اشتباه هم کرده باشد اما این اشتباهات در یک پژوهش ناگزیر است. تنها مشکلی که من در این بررسیها دیدم یک چیز است. آن هم بخشی از نتیجهگیری او که شما به آن اشاره کردهاید. جایی که وجود این نامها را نشانهی علاقهی مردم اذربایجان به زبان آذری و فارسی میداند و کوشا بودن آنها را نتیجه میگیرد. در صورتی که در دورهی حکومت پادشاهان ترک در دیگر نقاط ایران، نامهای ترکی زیادی به جای مانده است. پس باید نتیجه گرفت که مردم ایران هم به علت علاقه به ترکی در نگهداری این نامها کوشا بودهاند! این مساله به همان آرزوها و دغدغههای کسروی برمیگردد که چنین نتیجه گیری میکند. حال آیا این نتیجهگیری تمام ارزش کتاب او را زیر سوال میبرد؟ آیا به این علت میتوان گفت کسروی در ریشهیابی نام شهرها و روستاها اشتباه کرده است؟ از نظر من خیر. این نتیجهگیری اشتباه فقط بیانگر یک نکته است: خواستی که کسروی در سراسر نوشتههایش آن را پی گیری کرده است: «ترکی باید برود و فارسی جایش را بگیرد.» حال میتوان چنین برداشت کرد که کسروی مثلا در ریشهیابی «رواندز» که آن را «رویین دژ» میداند هم اشتباه کرده است؟ از نظر من خیر. در حوزهی ریشهیابی واژگان اشتباه نکرده است.
دست من ... یعنی چه؟! یعنی ما اگر بگوییم سلام یک ملت جدا هستیم! ترکهای استانبول به جای ساغ اول میگویند مرحبا! بعضی ایرانیها چ.ن سلام واژه عربی است به جایش میگویند درود.... این چه چیزی را ثابت می کند. که ساغ اول یعنی ما هموطن نیستیم؟!
دوستی که اینها را نوشته است بیاید توضیح بدهد جملاتش را؟!
در مورد هويت سازي كه جناب altay به آن اشاره نموده اند نيز خواهم پرداخت.منتها در يك فرصت ديگر.
در مورد استناد تاريخي اين كتاب ،چنان كه گفتم توضيح خواهم داد،اما كمي بعدتر ونيز ثابت خواهم كرد كه ارائه اسناد تاريخي در اين كتاب ،به صورت كاملا انتخابي بوده است.اما در مورد نكته اي كه اشاره كرديد،يعني توضيح شما از اين جمله كسروي كه: "آذربايجانيان هميشه بر رواج فارسي در ميان خاندانهاي خود ميكوشند ودر اين راه پيشگام ميباشند."
در ابتداي جريان مشروطه،به علت پيروزي مردم در كسب اين نهاد مترقي،چنين گرايشي در ميان جمعي از مردم(نه همه) وجود داشت.چنان كه عارف قزويني ميگويد: كه هنگامي كه در آذربايجان كنسرت اجرا ميكردم،واين شعر را ميخواندم كه: "بكن ترك زبان ترك،كز تاريخ خونينش/من از خون لاله گون كوه ارس،دشت مغان دارم./رها كن يادگار دوره ننگين چنگيزي/برادر كشتگي با دوره چنگيزيان دارم." "آذريها چه دستها زده وچه در كوبيدن پاها پافشاري ميكردند." (ديوان ص 433).اما همه اينها به دوران انقلاب مشروطه برميگردد وهمان گونه كه تبريزيها نعش عارف را از همدان ،كه در تبعبد بود،منتقل نكردند، به اين شعر آميخته به شعار نيز جامه عمل نپوشيدند.به هر حال از آن دوران تا تاريخ نگارش اين كتاب زمان درازي مانده بود وهمين مدت كافي بود كه تفكرات وسرخوردگيها جاي شور و احساس را بگيرد. شما ميگوييد به علت وجود نام كوهها،دره ها و يا اسامي شهرها كسروي چنين نتيجه گيري كرده است.در اينصورت بايد گفت كه كسروي اصلا زبان شناس نبوده واز زبان هيچ نميدانسته است.چرا كه زبان چيزي است بسيار گسترده تر از نام چند كوه و آبادي.در وهله اول زبان متشكل است از ساختار وبعد كلمات و بعد از آن طرز بيان....كسي كه با زبان تركي آشنايي داشته باشد،خواهد فهميد كه كلا اين زبان چيزي است متفاوت از زبان فارسي،بماند كه بسياري از زبان شناسان چون هومي بابا بر اين عقيده اند كه هميشه سوژه هاي استفاده كننده از زبان غير خودي،به نوعي آلوده كردن زبان مقصد دست ميزنند وآن را از آن خود ميكنند. بنا بر اين نظريه نميتوان گفت كه حتي زبان فارسي نيز ملوث به زبان عربيست چراكه فارس زبانان با نوع به كار گيري كلمات عربي آن را از درون تهي كرده اند. چه رسد به استفاده چند كلمه توسط ترك زبانان.(بنگريد به Humi Bhabha:The Corruption of Language) نكته بعد اينكه اسامي قراردادي اند و در طول زمان و به علت تكرار بدينصورت در آمده اند نميتوان آنها را يكشبه عوض كرد. بنابراين آيا ما كه در گفته هاي خود از كلمات عربي بسيار استفاده ميكنيم ،بايد چنين نتيجه گيري شود كه در حفظ زبان عربي كوشا هستيم؟ ميدانيم كه كوشش هنگامي معنا پيدا ميكند كه در مقابل ،مانعي وجود داشته باشد.چه مانعي ميتوانسته است وجود داشته باشد كه مردم آذربايجان اسامي كوهها و آباديها......را بدين صورت نگويند؟ اينجاست كه ميگوييم روايت كسروي توام با جهت گيري بوده است. به عبارتي نوعي روايت كه از كلمات مصادره به مطلوب نموده است. البته بايد به خاطر داشت كه تمام روايتها اينچنيند واين مشكل خاص كسروي نبوده است.كسروي با گنجانيدن كلمه "كوشا"دو هدف را در نظر داشته است.1-ايجاد تمايز بين تركان ايران وتركان همسايه ايران 2-نهادن مسؤوليت بر دوش تركان ايران تا خود براي اين تمايز "بكوشند."
اين جمله به نظر من اشكال دارد چيزي كه وجود دارد ظلم همگاني است و كسي منكر آن نيست ولي نبايد باعث شود كه در انتظار بنشينيم تا اين ظلم همگاني تمام شود سپس در مورد تبعيضها صحبت كنيم و حقانيت آنها را اثبات نماييم. به زنان بگوييم نه الان موقع فمينيسم نيست، كارگران همهي جهان صبر كنيد تا معضل استثمار و استقلال حل شود بعد هر كاري خواستيد بكنيد. موضوع سنگسار به قول آون خانم ساخته و پرداختهي آنها نيست كه ميخواهند توجه جهاني را از موضوع زندانيان سياسي منحرف كنند، اين مسأله وجود دارد و نميتوان به خانم محمدي آشتياني گفت ايشان تا تعيين تكليف زندانيان و فارغ شدن ما از آن مسأله صبر نمايند. اتفاقاً من مسألهي مورد بحث را دايي جان ناپلئوني نكردم گفتم كه اين مسأله وجود دارد و چون اين مسأله وجود دارد سوء استفاده كننده نيز هست. تعجب ميكنم كه وقتي كسي ميگويد چنين ظلمي وجود دارد بگويد براي همه است خب بدتر بالاخره اين مسأله وجود دارد و حتي ابعاد آن از چيزي كه آقايان متعصب ميگويند بزرگتر است.
شايد كساني كه ميگويند صبر كنيد تا فلان مورد حل شود اميد آن را دارند كه بعد از مدتي مسكوت ماندن قضيه، مسأله فراموش شود.
من احساس ميكنم كه تصور روشني از هويت اصيل ندارم بنابر اين دوستان كمكم كنند.
ساعت 5 صبح است نمیدانم چرا خوابم نمیبرد!
خوشحالم که به بحث برگشتی و امیدوارم از گذشته کدورتی به دل نگرفته باشی و تیرگیی نمانده باشد. همانگونه که عرض کردم؛ از دو زاویه میتوان به کتاب مورد بحث نگریست. البته این دو نگرش چندان جدا از هم نیستند. 1. آیا مستندات و سرچشمههای کسروی در راستای اثبات زبان آذری مشکل دارد؟ 2. آیا میتوان به آرا کسروی استناد کرد و مردم امروز آذربایجان را از خواندن و نوشتن به ترکی محروم کرد؟
در مورد یکم من هیچ مشکلی در شواهد تاریخیی که او ارائه میکند ندیدهام. در پروفایل جناب پرشین کینگ نوشتم که بنابر نظر استاد مرزآبادی، ایراد کار کسروی این بوده است که برخی منابع دیگر که آشکارتر و روشنتر به زبان آذری پرداختهاند را نادیده گرفته است ،که البته این از تبعات پژوهش کسانی است که گام نخست را برمیدارند، و دیگر این که کسروی نتوانست از طریق مقایسهی زبانها و گویشهای ایرانی (تطبیقی) به وجود زبان آذری پی ببرد. اما آن دسته از منابعی که کسروی ارائه داد فاقد مشکلاند. در حقیقت کسروی زمانی که به تاریخ ارجاع میدهد کم و کاستی در کارش مشاهده نمیشود اما زمانی که خود به داوری مینشیند قضیه فرق میکند. کار پژوهشی او اگر نقصی داشته باشد، این نقص در این باره میباشد که میتوانست وجود زبان آذری را بهتر و راحتتر اثبات کند نه اینکه چرا اثبات کرده است.
اما کسروی در خارج از این کتاب و در دیگر کتابها و مقالاتش و به عنوان یک شخصیت حقیقی پر آشکار است که مخالف تدریس زبان ترکی در آذربایجان بوده است. باورهای محمود افشار هم که آشکارتر از خورشید است! اصلن من معتقدم که بدنهی اصلی جریان روشنفکری ایران از چپ تا راست (بجز معدودی) مخالف تدریس زبان ترکی بودهاند. از شاملو قدرت ستیزتر که سراغ نداریم. من چندین سخنرانی از شاملو گوش دادهام و نظرم این است که او هم مخالف تدریس ترکی بوده است. شاملویی که سرود ستایش انسان سر میدهد. (البته این را در آثار نوشتاریش ندیدم. شاید در گوشه و کنار نوشتههایش در نشریات چیزی یافت شود) و این سرجستاری است دگر...
به دیگر سخن، وجود زبان آذری پیش از ترکی و اثبات آن از جانب کسروی را یک بحث تاریخی قرار دهیم و حق تدریس زبان ترکی و یا فدرالیسم و خودمختاری فرهنگی و ... را جستاری دیگر. یکی را به عنوان مسالهای تاریخی و آن یک انسانی-حقوقی.
منظور کسروی از خاندانهای آذری که مدافع فارسی بودهاند بر میگردد به تغییر نام اران به آذربایجان که شیخ محمد خیابانی و یکی دیگر از سرشناسان آذربایجان (که در این وقت صبح حافظهام یاری نمیکند که نامش چه بود اما در کتاب او موجود است) در پاسخ به این حرکت، پیشنهاد تغییر نام آذربایجان به آزادیستان را میدهند چرا که فداکاری آذبایجان در انقلاب مشروطه و ... همان شخص پیشنهاد آموزش فارسی را هم مطرح میکند. اما به فرض ناراست بودن این قضیه، خللی بر استنادات تاریخی کسروی در کتاب بالا نمی شود. کسروی در چاپ نخست کتابش از وجود روستاهای هرزن و گلین قلعه و چند روستای دیگر آذربایجان که بی شک هنوز به یکی از لهجههای آذری سخن میگویند، اطلاعی نداشت. این بود که گفت آذری از میان رفته است. اما با پی بردن به این روستاها گفت که: این زبان همیشه در میان بوده است.
همانگونه که رفت، آرا کسروی در این کتاب خاص (جدای از این که چه نیتی در سر میپروراند) فاقد ایراد است. یک کشف تاریخی قابل احترام بود و هست. اما آیا میتوان به استناد آن مردم امروز آدربایجان را از تدریس زبانشان بازداشت مسالهای دیگر است. که اگر عمری بود به آن میپردازیم.
دفاع جاهلانه شما از دین اسلام همانقدر مخرب است که حمله بیدینان به آن. لطفا با مطالعه و تعمق بیشتری بنویسید. پریدن از آتش یک حرکت سمبلیک است برای ستایش خدا.زیرا آتش در دین زرتشت تجلی و قبله گاه خدای یگانه(اهورامزدای زرتشت و الله ما مسلمانان) بود . به قول فردوسی:
نیا را همی بود آیین و کیش پرستیدن ایزدی بود بیش
نگویی که آتش پرستان بُدند پرستندهٔ پاک یزدان بُدند
بدان گَه بُدی آتش خوبرنگ چو مر تازیان راست محراب سنگ
در مورد جایگاه قصاص و سنگسار نیز سخن بسیار است که در اینجا مجالش نیست.همینقدر بگویم که در مورد قصاص قتل که اسلام آنرا حق اولیاء دم دانسته که انتقام خون به ناحق ریخته عزیزش را از قاتل بگیرد اما در عوض بارها تاکید کرده که اگر ببخشد بهتر است و به صواب نزدیکتر است و مشوق شستن خون با خون نبوده(مگر در مواردیکه فرد قاتل در صورت بخشش جری تر شود یا قتل عادت مکرر او باشد مثل خفاش شب و قاتلین زنجیره ای) برعکس تورات که در آن آمده:"هیچ فدیه ای به عوض جان قاتلی که مستوجب قتل است، مگیرید بلکه او البته کشته شود...زمین را برای خونی که در آن ریخته شود کفاره نمیتوان کرد مگر به خون کسی که آنرا ریخته است."(اعداد 31:35) و در مورد قتل غیرعمد هم که تورات حکم به تبعید شخص خاطی داده ، در اسلام فقط دیه مقرر کرده تا بازماندگان مقتول از نظر معیشتی دچار عسرت و تنگدستی نشوند.
در مورد سنگسار نیز آنقدر شروط سختی برای اثبات آن گذاشته شده که عملا اثبات را تقریبا محال ساخته است(شهادت چهار مرد عادل یا سه مرد و دو زن که تماما ادعاهایشان از نظر زمان و مکان و موقعیت زنا،باهم همخوانی داشته باشد و بلافاصله در فاصله زمانی کوتاهی پشت سرهم شهادت دهند، چهار بار اقرار خود زانی یا زانیه،اثبات زنا یعنی اینکه دخول را شاهدان دیده باشند ) وتازه بعد از همه اینها هردو باید دارای همسر باشند همسرشان نیز در پیششان باشد و دسترسی به همسر خود داشته باشند.هردو عاقل و بالغ باشند.باهمه این شرایط، اگر زانی یازانیه قبل از اقامه شهادت ،توبه کنند بخشیده میشوند(البته دقیقا نمیدانم که این آخری یعنی توبه در مورد زناهای مشمول حد صادق است یا زناهای مشمول رجم را هم دربر میگیرد) میبینید که تحقق شرایط فوق بسیار مشکل است و اگر حتی یک کدام از آنها هم صدق نکند زنا ثابت نشده است. حال چرا این قوانین ،اجرا نمیشود خود بحث دیگریست.
بهرحال منظور اینست که اسلام دین رحمت و بخشش است و اگر میبینیم حکام ، قوانین اسلام را به نفع خود تفسیر میکنند و اجرا میکنند مشکل از آنهاست نه از اسلام. به نظر من علما و مراجع باید احکامی را که امروز دیگر کاربردی ندارند یا با شرایط امروز دنیا نمیخوانند تغییر دهند. به قول آیت ا... صانعی:"جامعه دیروز با جامعه امروز یکسری قالب بندیهایش عوض شده است. دین شفاف فطری را امروزه داریم." ایشان حتی دنبال مسائلی مثل ولایت مادر بر فرزند بعد از مرگ پدر ،قضاوت زن و مسائل دیگری هم هستند ؛ اما متاسفانه بعضی افکار متحجر جلوی این اندیشه های نو می ایستد...
صحبت در این مورد زیاده اما متاسفانه به بحث این کتاب مربوط نمیشه.