آذری یا زبان باستان آذربایجان
نویسنده:
احمد کسروی
امتیاز دهید
این کتاب به بیگانه پرستانی که میخواهند برای آذربایجان و آذربایجانی ملیت جدا ، زبان جدا و تاریخ جدا بسازند با دلیلهای دانشمندانه و گواههای استوار پاسخ دندان شکن داده و مشت سختی بر دهان دروغگوی آنان میزند. این کتاب نشان میدهد که قومیت آذربایجان ایرانی زبانش (آذری) و تاریخش همواره با دیگر ایرانیان همبسته بوده و میباشد.
زبان آذری زبانی است از خانواده زبانهای ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بودهاست و امروزه گستره آن محدود شدهاست. بیشتر دانشمندان ایرانشناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخدانان و جغرافینویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خواندهاند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان سابقه طولانی در نزد شرقشناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی تاریخنویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونههایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبانشناسان با اشاره به وجود زبانهای تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی میداند. زبان «آذری»، یکی از شاخههای زبان پهلوی است که پس از حمله عربها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه دادهاست. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهادهاست. گو اینکه هنوز در پارهای از روستاها و بخشهای آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
پروفسور پیتر گلدن در صفحه ۳۸۶ کتاب خود که یکی از جامعترین کتابها درباره تاریخ گروههای مختلف ترک چاپ شدهاست روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
آذری یا زبان باستان آذربایجان :
کسروی درباره ی انگیزه ای پرداختن به این کتاب می نویسد : “...این دفترچه داستانش آن است که سالها در میان نویسندگان ایران و عثمانی کشاکش درباره ی نژاد آذربایجانیان رفتی ،زیرا عثمانیان(دسته ژن ترک) آذربایجان را ترک شماردی ترکی بودن زبان آنجا را دلیل آوردندی . از این سوی نویسندگان ایرانی به خشم آمده تندی ها کردندی و سخنان بی سر و بن نوشتندی ....” از اینرو کسروی در این خصوص به تحقیق پرداخت، و کذب بودن ادعای ترکان را آشکار ساخت .
محمد قزوینی در خصوص این اثر می نویسد : “.... این رساله ی پنجاه و شش صفحه ی از وجنات آن معلوم است که نتیجه ماها و بلکه سالها، زحمت وتتبع است و تقریبا هر سطری از سطور کوچک آن حاکی از مطالعه ی یک کتاب بزرگ است زیرا که در این گونه مواضع بکر و تازه تا کنون کسی قلمی به روی کاغذ نیاورده است...”
زبان آذری زبانی است از خانواده زبانهای ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بودهاست و امروزه گستره آن محدود شدهاست. بیشتر دانشمندان ایرانشناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخدانان و جغرافینویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خواندهاند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان سابقه طولانی در نزد شرقشناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی تاریخنویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونههایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبانشناسان با اشاره به وجود زبانهای تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی میداند. زبان «آذری»، یکی از شاخههای زبان پهلوی است که پس از حمله عربها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه دادهاست. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهادهاست. گو اینکه هنوز در پارهای از روستاها و بخشهای آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
پروفسور پیتر گلدن در صفحه ۳۸۶ کتاب خود که یکی از جامعترین کتابها درباره تاریخ گروههای مختلف ترک چاپ شدهاست روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
آذری یا زبان باستان آذربایجان :
کسروی درباره ی انگیزه ای پرداختن به این کتاب می نویسد : “...این دفترچه داستانش آن است که سالها در میان نویسندگان ایران و عثمانی کشاکش درباره ی نژاد آذربایجانیان رفتی ،زیرا عثمانیان(دسته ژن ترک) آذربایجان را ترک شماردی ترکی بودن زبان آنجا را دلیل آوردندی . از این سوی نویسندگان ایرانی به خشم آمده تندی ها کردندی و سخنان بی سر و بن نوشتندی ....” از اینرو کسروی در این خصوص به تحقیق پرداخت، و کذب بودن ادعای ترکان را آشکار ساخت .
محمد قزوینی در خصوص این اثر می نویسد : “.... این رساله ی پنجاه و شش صفحه ی از وجنات آن معلوم است که نتیجه ماها و بلکه سالها، زحمت وتتبع است و تقریبا هر سطری از سطور کوچک آن حاکی از مطالعه ی یک کتاب بزرگ است زیرا که در این گونه مواضع بکر و تازه تا کنون کسی قلمی به روی کاغذ نیاورده است...”
آپلود شده توسط:
Reza
1388/04/11
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آذری یا زبان باستان آذربایجان
وطن:
1- جاي گرفتن و مقيم شدن.
2- جايباش مردم، جايي كه شخص زاييده شده و نشو ونما كرده و پرورش يافته باشد.
كشور:
يك ناحيت از زمين با حكومتي خاص، مملكت.
در اصطلاح بينالمللي كشور جايي است كه قدرتي مستقل آن را اداره ميكند و نام آن دولت است و مردماني كه در آن زندگي ميكنند ملت ناميده ميشوند. گاه اين سه مفهوم دولت، ملت و كشور به جاي همديگر به كار برده ميشوند. كشور ايران، دولت ايران و ملت ايران. مفهوم وطن ولي معناي دقيق و مشخصي ندارد به طور مشخص نميتوان تركيبي به صورت «وطن ايران» ساخت. در حقيقت براي هر شخص معناي وطن گاه ميتواند بسيار متفاوت از همسايهي وي باشد. از اين جاست كه ما براي واژههاي وطنپرستي و ناسيوناليسم تفاوت قايليم. از ديرباز شوونيستهاي پانفارس و در مقابل پان.. در ايران درصدد دگرگوني اين مفاهيم بودهاند. پانفارسها با قالب كردن تلقي خويش از وطن در چارچوب مرزهاي سياسي كشور ايران به تلاشي در جهت يكسانسازي فرهنگي و زباني دست يازيدند به تاريخ استناد شد گروهي به تمسخر گرفته شدند، حق تحصيل به زبان مادري از مليونها كرد و لر و ترك، عرب و بلوچ گرفته شد و در عوض پانتركها، پان عربها و پانكردها با به چالش كشيدن اين يكساني، به ترسيم مرزهايي ديگر پرداختند.
سئوال اين كه مرزهاي وطن كجاست در حقيقت اشاره به اين پرسش دارد كه كجا را وطن ميگيريم و كجا را نه و ويژگيهاي اين وطن ما چيست؟ آيا وطن ميتواند جايي باشد كه در آن زبان فارسي به عنوان زبان دوم تدريس شود؟ و آيا كساني كه به طور آشكار قومگرايي فارسي را به جاي مليگرايي معرفي ميكنند، وطنپرستند يا در جهت تكهتكه كردن كشور ايران گام بر ميدارند؟
ممكن است كساني بگويند كه حق تحصيل به زبان مادري چه ربطي به كسروي دارد؟ اين جملات پس از روزها جدل بر سر كتاب كسروي ايراد شدهاند. كسي در اين بحثها از تجزيه صحبت نكرده است و تا حد امكان از منظر منافع ملي ايران بحث شده است به اين جملات Hoshyar-انه توجه فرماييد:
پس اين جملات چيست و از كجا پيدا شده است؟ آيا حتي گفتن اين كه كسروي در كشف زبان آذري اشتباه كرده است ميتواند دليلي بر تجزيهطلبي باشد؟ آيا با اين نتيجهگيريهاي بيربط ميتوان به كسي كه اصلا ترك نيست اتهام پانترك بودن زد يا نه؟ آن چه در عرف بينالملل رايج است ايران به دليل نقض حقوق اقليتها بسيار مورد نكوهش قرار گرفته است ولي كسي از اين كه تلاشهايي در جهت باز گرداندن هويت آريايي به تركها صورت گرفته قدرداني نكرده است.
من هر چه ميخواهم خودم رو از اين تفسير شعر شما برهانم ولي گويي خودتان ميخواهيد:
چيزي به نام كنايه هست در ادبيات (سواد دبيرستان هم براي فهميدن آن كافي است)
و متن مورد استنادتان با عنوان روزنامه و سلطان و قشون با همان كلمات خودتان ساخته شده بود با توجه به اين نكته كه شما با اين كه نيچه ميخوانيد ولي فكرتان در دوران بيهقي سير ميكند و نيازي هم نيست به اين كه يادآور اين نكته شويد كه مؤلف اثر خود را توضيح نميدهد اتفاقا اين همان جملهاي است كه در جلسات انجمنهاي ادبي هميشه گفته ميشود با اين همه تكراري كه شده كمي سردر ميآورم!!!!!!!! (كنايه بود اصيل!)
ولي در مورد اين كه سر در نميآورم اتفاقا برعكس خيلي دلم ميخواست كه سر در نميآوردم تا ببينم يكي اين طوري بيشرمانه جماعت ايران را به اسب و قاطر تشبيه كرده و بحث اختلاط نژادي خر و اسب ميكند. يا بينزاكتياي در حد مادر مرده و ...
در ايران چيزي به نام نزاكت داريم و يك سري هنجار. فارغ از اين كه من به چه چيز اعتقاد دارم يا نه، سعي مييكنم از حدودي كه فرهنگ رايج اجازه ميدهم تجاوز ننمايم دنبال آزرده كردن عدهاي نيستم يعني. از من نخواه شعر تو را كلمه به كلمه توضيح دهم كه متن اتفاقاً خيلي گوياست توجهي بسيار اندك به نحوهي تولد قاطر و كمي دقت در گربهسانان و جغرافيا مشكل را حل ميكند نه؟ ولي از من نخواهيد بيشتر از صريح شوم كه حدود مورد پذيرش جامعه از اين بيشتر اجازه نميدهد. متن ات رو ميآرم خيلي پيچيده نيست خودت ببين:
[edit=Reza]1390/01/03[/edit]
بله ما ایرانیها ( فارس و ترک و کرد و ...) نسبت به کشورمان و تمام هموطنان خودمان عاطفه داریم و مثل بعضی سیاست زدگان تجزیه طلب و وطن فروش، بی عاطفه و خودباخته نیستیم. که بخاطر منافعمان بخواهیم تمام پیوندهای تاریخی را انکار کنیم و یکدیگر را به جا نیاوریم!
در ضمن دیگر مغلطه نکنید که آریایی همان فارسی است!! آریاییها از ابتدا شامل سه شاخه بودند که یکی از آن سه شاخه پارس ها هستند. دیگری پارتها هستند (خراسان فعلی) و دیگری مادها هستند... شما لطفاً برای تفرقه اندازی بین اقوام، واژۀ آریایی را فارسی معنا نکنید! و سرزمین ایران را سرزمین خاص فارسها معنا نکنید!;-)
اینجا اسمش ایران است و ترک و کرد و لر و بلوچ و عرب و ترکمن و فارس در آن با هم زندگی میکنند؛ اسم این سرزمین ایران است نه فارسلند!
هیچ سراینده ای اثر خود را معنا نمیکند جناب آلتای. درضمن شما اگه مشکلتون فقط سبک اون دو بیت شعره من میتونم در قالب سپید براتون ترجمه اش کنم..
لطفا تا معنی چیزی را نفهمیدید در موردش نظر ندهید..و بخاطر اینکه آزرده خاطر نشوید فکر کنید هیچ معنی ندارد..فراموش نکنید ما این توانایی را در شما دیده ایم شما قادرید هرتصوری داشته باشید شما می توانید نژاد پرستی را دموکراسی جلوه دهیدو یا وطن فروشی واز خودبیگانگی را حق ذاتی بشر و آزادی قومی تعریف کنید ... از شما سوالی دارم بی وطنی دز خاطر شما به چه معناست ؟متعصفانه باید بگویم شما یک سری عناوین را نه در معنای واقعیشان بلکه به صورت وارونه پذیرفته اید ..
من هم چندین جمله فقط از جملات اخیر شما آوردم که خود گویای همه چیز است!:
تفسیر: شما من را پان آریایی میدانید (به زور!) و برای پان ترکیسم (خودتان و دوستانتان) جوسازی و مظلوم نمایی میکنید... ببینید که ما پان ترکها چقدر مظلوم هستیم!! ایشان با ((گفتمان قدرت)) برای ما شاخ و شانه میکشد! ببینید تو رو خدا... دور تنم را طناب پیچ کرده اند و یک لنگی در بیایان ولم کرده اند ... آواتار شما خود گویای مظلوم نمایی شماست. لابد همان هنرمند کاریکاتوریست که سوسک را کشیده ( و حالا شما طرفدار و مدافع آن شدید!!! ) یکی از همان کسانیست که دور تن شما طناب پیچیده است!
شما به جای آنکه در میان تمام صحبتهای من از واژگانی چون ((سوسول)) و ((عواطف نژادی)) آتو بگیرید!! و باعث خنده شوید ( چون ظاهراً حرف پخته تر دیگری نداشتید! ) در این قسمت از بیانات خود به صراحت حسادت خود را از خویشاوندی آذربایجانی ها با آریایی ها اعلام کرده اید... خویشاوندی ((ممکن)) است داشته باشند!!!؟ ((ممکن است؟!)) ... یعنی شما میخواهید بگویید خویشاوندی هم ندارند! از چه ناراحتی! از پیوند تاریخی!:))
و باز میگویید (( هم زبانان که در بیخ گوششان به زبان آنها سخن میگویند (دولت آذربایجان) ... منافع و سرنوشت مشترکی با آذربایجانیهای ایرانی دارند و بعبارتی بسیار بچگانه ملت را در حد زبان تعریف کرده اید و نه بیشتر!!!! و بعد میگویید ملت بودن به نژاد و کوفت و زهرمار نیست!!!!! )) لابد منظورتان از کوفت و زهرمار همان تاریخ و جغرافیای سرزمین ایران است! که اگر کسی آنرا بداند ( بچه دبستان هم آنرا میداند) حتی کشور آذربایجان و باکو هم متعلق به ایران است چون عهدنامه گلستان حقه بازی بوده است؛ چه برسد به استانهای آذربایجان که حکم سر را برای پیکر ایران دارند!!
این جمله هم که شاهکار شما در انکار واقعیت هاست و من به آن علاقه ویژه ای دارم!! چون نشان میدهد شما چگونه در لوای افکار پست مدرنیستی و روشنفکرمآبانه میخواهید مفهوم وطن را تحریف کنید و آنرا یک کلمه مبهم و نژادپرستانه جلوه دهید! وقتی من از پان ترکیسم میگویم شما آنرا از طرف خودتان بعنوان حمله به مدافعان حقوق قومیتها ترجمه میکنید!!! چه ترجمه بی ربطی! اما ترجمه جمله پست مدرنیستی شما ساده است! شما در واقع میگویید: (( ایران کجاست؟!!! و مرزهای ایران تا به کجا کشیده شده؟!!))
یعنی در روز روشن دارید تمامیت ارضی ایران را به سخره میگیرید و میگویید من فکر نمیکنم مرز ایران الزاماً شامل استانهای آذربایجان باشد!!:)):)):)):))
دیگر نیاز به توضیح بیشتر برای رو کردن دست شما نیست! شما یک پان ترکیست هستید که برای تبرئه خود من را متهم به پان آریاییسم میکنید! من که نمیخواهم جایی را بگیرم؛ من به ایران خود قانعم. این شما هستید که میخواهید جایی را بگیرید آنهم از خاک ایران! و در جواب شما یک جمله میگویم و خداحافظ: به خواب ببینی!:-)
از اول بگویم جناب حق دارد..ظاهرا درخاطر مبارک سلطان تان گفتگو کردن و در جواب سلام ایشان علیک گفتن تعبیر به قشون کشی گردیده است در خاطر مبارک..بعید میدانم در سنه ی هزار و سيصد و هشتاد و نه ایشان ندانند که هر کنشی واکنشی به دنبال دارد...ما هم خطابمان بر سلطان تان بود چرا که میهن ما را مفلوک زده نام نهاده بود و ما هم نامه ای بر ایشان فرستادیم تا فکر نکنند اجازه دارند
هر جه دوست دارند بگویند باید کسی جلوی ایشان را میگرفت هر چند ظاهرا ایشان در صخره های ولایتش به شکار پلنگ رفته اند! امیدوارم خود شکار شیر نگردند:)):))
اي كاش اول يه سمينار «دايي ناپلئون» خواني داشتيم تا بعداً اين همه مشكل پيدا نميشد.
به قول يكي بيست تا جمله نه يكيشو بگو همهي كامنتها هست (اميدوارم دوباره توضيح ندهم)
چرا با هنرمندي كه دارد نظرات خودش را اعلام ميكند اين برخورد را ميكنيد؟! من از كارهاي ايشان خوشم ميآيد ولي هرگز قيافهاش را نديدهام تا راجع به سوسول بودنش (اگه منظور قيافه يا رفتارش باشد) اظهار نظري كنم. ولي منتقدان هم بايد به اندازهي وي دسترسي به رسانه و غيره داشته باشند. اين گفتمان اقتدار است كه گفته بودم. شما براي پانآرياييها داريد مرثيه سرايي ميكنيد و داريد براي پانتركيسم شاخ و شانه ميكشيد.
همين الان اين جمله تاريخ شد.
راستي چه طوري اين كار رو ميكنن؟ به نظر منم نميشه اين كارو كرد. حالا كجا رسيدن؟
و بين همهي اين جملهها من عاشق اينم:
عواطف نژادي ديگه از كجا پيدا شد؟ مگر شما به نژاد خودتون عاطفه دارين؟ راجع بهش فكر نكرده بودم اصلاً يعني چه؟
در اینجا شما خودت را مدافع دموکراسی و علم لقب داده ای و من را مخالف آن!:)):)) مگر کسیکه بگوید آذربایجان باید از ایران جدا شود موافق علم و دموکراسی حرف زده!!؟؟ و لابد کسی که بگوید جدا شدن آذربایجان یک نیت کاملاً سیاسی از سوی دولت همسایه است خلاف علم و دموکراسی حرف زده!! اینکه بعضی با جعل تاریخ در سر دارند برای این مرزکشی وجهه علمی و جامعه شناختی درست کنند حرفی غیرعلمی است؟!!
در اینجا شما حریف می طلبی... دوست داشتی بیا... خودت میدونی؟!... معنی حرف شما اینه که من راهت میدم که بیای توی بحث... !!:)):))
قربان این همه لطف و محبت شما. عزیزم شما 28 سال سن داری، آیا پدر من هستی که به من اجازه ورود به بحث را میدهی یا من را پسر خودت میخوانی! آیا تمام این لغزشهای زبانی که خودت از فروید خوانده ای گویای نوعی تحقیر پنهانی نیست!!؟؟
از اینجا حرف من بیشتر روشن میشود. 1- شما هم میدانی که کل قضیه سیاسی است! نه ربطی به تاریخ دارد؛ نه نژاد ؛ نه جغرافیا؛ نه علم و نه جامعه شناسی و نه ... تنها دلیل پان ترکها تکیه بر همسانی زبان است و با همین اهرم میخواهند تمام مسائل را توجیه کنند... تاریخ را، جغرافیا را؛ علم را، نژاد را و ...
2- همانطور که خود شما اعتراف کرده اید؛ نژاد و خویشاوندی کوفت و زهرماری است؛ از اینجا دیگران میفهمند چقدر در عواطف نژادی خود صادق هستید، شما برای اهداف سیاسی خود حاضرید مقوله نژاد را بعنوان کوفت و زهرمار تلقی کنید!!!!!!!!!!
3- خوب نیست که شما بعنوان یک پان ترک تصور کنید من هم یک پان ... هستم!! چرا؟! زیرا پان ترک میگوید اگر ترک زبانها در سرزمینی مثل چین، ایران، قبرس، یونان، ارمنستان و ... باشند آن ترکها باید قیام کنند و مرز خودشان را جدا کنند ولی من که یک پان آریایی نیستم بلکه تنها یک آریایی و ایرانی هستم و وطنم را دوست دارم ( و در عین حال آنرا نژاد برتر هم و خالص هم نمیدانم چون به مرور زمان همه با هم قاطی شده ایم!) نمی آیم بگویم هرجای دنیا که ایرانی ها یا فارسی زبانها جمعیتشان زیاد باشد باید آن خاک را پرچم بزنند و اعلام جدایی کنند!! زمین تا آسمان فرق است بین این دو مفهوم!
کسروی میگوید زبان مردم آذربایجان آذری و شاخه ای از زبان پهلوی بوده است و نژاد مردم این سرزمین از اصل و اساس آریایی است. این زبان به تدریج ترکی شده است و امروز به شکل ترکی آذری در آمده است. و من در ادامه جهت توضیح میگویم که این اختلاف زبانی که به تدریج حاصل شده است دلیلی برای جداشدن استانهای آذربایجان از ایران نمیشود. روند تدریجی این تغییر زبانی سه دلیل عمده دارد که در توضیحات بالا آمده است:
پروفسور پیتر گلدن در کتاب خود روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
در ثانی اگر به شواهد تاریخی استناد کنیم کشور آذربایجان فعلی و پایتختش باکو هم متعلق به سرزمین ایران است و روسها با زور و زر و تزویر آنرا از شاهان بی عرضه قاجار در قالب عهدنامه مدت دار گلستان از ایران جدا کردند و به خود ضمیمه کردند تا منفعتش را ببرند!
شما نمیتوانید من را به تناقض گویی متهم کنید چون حرفم روشن است. میگویم ای کاش اصولاً بشر اینقدر وحدت و شعور داشت که هیچ مرزی نبود. اما قدر مسلم این وحدت و شعور وجود ندارد و بهمین خاطر هم هست که عده ای دائم میخواهند به این مرزکشی ها بیفزایند و تفرقه بیندازند و حکومت کنند. آنها از وحدت اقوام سودی نمیبرند و جداسازس اقوام منافعشان را تأمین میکند پس نه تنها مرزها هستند و وجود خارجی دارند بلکه مرزفروشان و مرزکش ها هم بصورت بالقوه پنهان هستند تا با آماده کردن شرایط نیت پلیدشان را بالفعل کنند!! و ما اگر ادعای روشنفکری داریم باید سعی کنیم مرزها کمتر شوند نه بیشتر! چیزی که پان ترکها میخواهند جعل هویت، جعل تاریخ و مرزکشی است و من هم با آن مخالفم! و هیچ دولت ایرانی هرچند خود ایران ستیز باشد چنین اجازه ای را به پان ترکها نخواهد داد.. آذربایجان سر ایران است و این ملت اجازه نمیدهد که سرش را از بدنش جدا کنند!!!
شما از طرف خودتان دشمن تراشی میکنید و بعد به جان دشمن فرضی خود می افتید!! هیچ کس ایرانیهای ترک زبان آذربایجان را مظلوم گیر نیاورده است و کاریکاتور یک هنرمند سوسول هرگز بهانه ای برای مرزکشی نخواهد بود! نمیتوان با چهار سوژه مسخره سر مردم را شیره مالید... البته ساندیس خور در هر قشری پیدا میشود. ساندیس که به اندازه کافی توزیع شود خیلی ها در استادیوم جمع میشوند! بی شک ساندیس استعاره ای است برای حمایتها و تبلیغهایی که پان ترکها میکنند و خرج هر جریان جدایی خواه میکنند. اما این را بدان که آب در هون میکوبند! من برای بار آخر حرفم را صریح و زلال میگویم تا شما نخواهید من را متهم به تناقض گویی کنید!
من موافق احقاق حقوق قومیتها هستم. زبان خودشان را حرف بزنند. خودشان استاندار و شهردار و مدیر باشند و ... اما مخالف طرح تجزیه طلبانه ایران هستم زیرا مرزکشی را کاری بیهوده و مغرضانه و خلاف شعور میدانم. چه بعنوان یک انسان و چه بعنوان یک ایرانی که وطنش را دوست دارد. این فقط نظر من است در پاسخ به شما. و هیچ تأثیری به حال تاریخ ندارد!