آذری یا زبان باستان آذربایجان
نویسنده:
احمد کسروی
امتیاز دهید
این کتاب به بیگانه پرستانی که میخواهند برای آذربایجان و آذربایجانی ملیت جدا ، زبان جدا و تاریخ جدا بسازند با دلیلهای دانشمندانه و گواههای استوار پاسخ دندان شکن داده و مشت سختی بر دهان دروغگوی آنان میزند. این کتاب نشان میدهد که قومیت آذربایجان ایرانی زبانش (آذری) و تاریخش همواره با دیگر ایرانیان همبسته بوده و میباشد.
زبان آذری زبانی است از خانواده زبانهای ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بودهاست و امروزه گستره آن محدود شدهاست. بیشتر دانشمندان ایرانشناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخدانان و جغرافینویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خواندهاند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان سابقه طولانی در نزد شرقشناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی تاریخنویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونههایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبانشناسان با اشاره به وجود زبانهای تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی میداند. زبان «آذری»، یکی از شاخههای زبان پهلوی است که پس از حمله عربها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه دادهاست. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهادهاست. گو اینکه هنوز در پارهای از روستاها و بخشهای آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
پروفسور پیتر گلدن در صفحه ۳۸۶ کتاب خود که یکی از جامعترین کتابها درباره تاریخ گروههای مختلف ترک چاپ شدهاست روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
آذری یا زبان باستان آذربایجان :
کسروی درباره ی انگیزه ای پرداختن به این کتاب می نویسد : “...این دفترچه داستانش آن است که سالها در میان نویسندگان ایران و عثمانی کشاکش درباره ی نژاد آذربایجانیان رفتی ،زیرا عثمانیان(دسته ژن ترک) آذربایجان را ترک شماردی ترکی بودن زبان آنجا را دلیل آوردندی . از این سوی نویسندگان ایرانی به خشم آمده تندی ها کردندی و سخنان بی سر و بن نوشتندی ....” از اینرو کسروی در این خصوص به تحقیق پرداخت، و کذب بودن ادعای ترکان را آشکار ساخت .
محمد قزوینی در خصوص این اثر می نویسد : “.... این رساله ی پنجاه و شش صفحه ی از وجنات آن معلوم است که نتیجه ماها و بلکه سالها، زحمت وتتبع است و تقریبا هر سطری از سطور کوچک آن حاکی از مطالعه ی یک کتاب بزرگ است زیرا که در این گونه مواضع بکر و تازه تا کنون کسی قلمی به روی کاغذ نیاورده است...”
بیشتر
زبان آذری زبانی است از خانواده زبانهای ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بودهاست و امروزه گستره آن محدود شدهاست. بیشتر دانشمندان ایرانشناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخدانان و جغرافینویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خواندهاند.
هر چند که مطالعه بر روی این زبان سابقه طولانی در نزد شرقشناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی تاریخنویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونههایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبانشناسان با اشاره به وجود زبانهای تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی میداند. زبان «آذری»، یکی از شاخههای زبان پهلوی است که پس از حمله عربها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه دادهاست. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهادهاست. گو اینکه هنوز در پارهای از روستاها و بخشهای آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.
پروفسور پیتر گلدن در صفحه ۳۸۶ کتاب خود که یکی از جامعترین کتابها درباره تاریخ گروههای مختلف ترک چاپ شدهاست روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده است: نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترکتبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.
آذری یا زبان باستان آذربایجان :
کسروی درباره ی انگیزه ای پرداختن به این کتاب می نویسد : “...این دفترچه داستانش آن است که سالها در میان نویسندگان ایران و عثمانی کشاکش درباره ی نژاد آذربایجانیان رفتی ،زیرا عثمانیان(دسته ژن ترک) آذربایجان را ترک شماردی ترکی بودن زبان آنجا را دلیل آوردندی . از این سوی نویسندگان ایرانی به خشم آمده تندی ها کردندی و سخنان بی سر و بن نوشتندی ....” از اینرو کسروی در این خصوص به تحقیق پرداخت، و کذب بودن ادعای ترکان را آشکار ساخت .
محمد قزوینی در خصوص این اثر می نویسد : “.... این رساله ی پنجاه و شش صفحه ی از وجنات آن معلوم است که نتیجه ماها و بلکه سالها، زحمت وتتبع است و تقریبا هر سطری از سطور کوچک آن حاکی از مطالعه ی یک کتاب بزرگ است زیرا که در این گونه مواضع بکر و تازه تا کنون کسی قلمی به روی کاغذ نیاورده است...”
آپلود شده توسط:
Reza
1388/04/11
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آذری یا زبان باستان آذربایجان
هر چند جناب persianking گفتنیها را گفتند اما چند نکته برای روشنتر شدن بحث و این که چه کسی مغلطه میکند. جناب rockstone در آغاز مساله نژاد را مطرح کرده و آن را تلویحا نشانی از جدایی هویت آذری از ایران عنوان کردند و در نهایت که هم نژاد نبودن آذری و تفاوت آنان با ترکان آسیای میانه و چشم تاتاریها و گونه آلتاییکها هویدا شد ناگاه از این مقوله دست کشیده و آن را ساحتی بدبو عنوان کردند! مثالهایی که آورید (انگلیس - ایرلند و مساله یهود در اروپا) هیچ همانندی با آذری و ایران با تاریخ مشترکشان نداشت. اما نکتهی باریکتر از مو آن است که شما سوگمندانه مخاطب را سفیه فرض میکنید و با توضیح واضحات میخواهید توهینی پوشیده نثار وی کنید: حتا دانش آموز دبیرستان هم میداند که واحد دولت- ملت دیرینگی چندانی ندارد و برآمده از دگرگونیهای سدهی 18 میلادی و سرمایهداری ملی است. (برای آگاهی بیشتر ن ک مقاله داریوش آشوری در همین رابطه در شمارهی سوم مجلهی مدرسه) اما این که پیش از آن هیچ برداشتی از وطن وجود نداشته و در ایران هم حکومت مرکزی نبوده است را ناشی از ضعف شما در تاریخ میدانم. برای آن که از تلقی قدم در باب وطن آگاه شوی به مقاله نامی شفیعی کدکنی در همین رابطه رجوع کن(تلقی قدما از وطن -محمدرضا شفیعی کدکنی. لازم به ذکر است که این مقاله در اینترنت یافت میشود و اگر اشتباه نکنم در همین کتابناک وجود دارد). ایران اگر در عصر حکومت خلفا و ترکان (ترکان مهاجم آسیای میانه) و ایلخانان حکومت مرکزی واحدی نداشته است و به شیوهی ملوک الطوایفی اداره میشده است در عصر صفوی به بعد تقریبن حکومت واحدی داشته آنگونه که پیش از حملهی اعراب. پر آشکار است که این حکومتها به شیوهی دولت-ملتهای امروزی نبودهاند، نه در ایران و نه در هیچ کجای جهان. اما مولفههایی چند آنها را به رسوم مملکت داری امروز نزدیک میکند. من را کسی تحریک نکرده تا از ایرن دفاع کنم. تناقض گویی هم در جملههای شما مشخص شد. کسی تحریک میشود که سر در آخور اندیشههای قرن بیستمی آتاتورک و ضیاگوکآلپ دارد. کسی تحریک شده است که برای بخشی از ایران تاریخی جداگانه میبافد و بعد برای منبع و سندش پا در گل میماند!
اگر به قول شما ایرانی وجود نداشته است که آذربایجان بخشی از باشد یا جدای آن، پس مرحمت کن بگو که فردوسی و نظامی در این اشعار منظورشان کجای دنیا بوده است؟ مپندار که این شاعران از ایران نام بردهاند و بعد ندانستهان که ایران در سقلاب است یا مغولستان!
چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
همه عالم تن است و ایران دل/ نیست گوینده زین قیاس خجل
هر چند جناب persianking گفتنیها را گفتند اما چند نکته برای روشنتر شدن بحث و این که چه کسی مغلطه میکند. جناب rockstone در آغاز مساله نژاد را مطرح کرده و آن را تلویحا نشانی از جدایی هویت آذری از ایران عنوان کردند و در نهایت که هم نژاد نبودن آذری و تفاوت آنان با ترکان آسیای میانه و چشم تاتاریها و گونه آلتاییکها هویدا شد ناگاه از این مقوله دست کشیده و آن را ساحتی بدبو عنوان کردند! مثالهایی که آورید (انگلیس - ایرلند و مساله یهود در اروپا) هیچ همانندی با آذری و ایران با تاریخ مشترکشان نداشت. اما نکتهی باریکتر از مو آن است که شما سوگمندانه مخاطب را سفیه فرض میکنید و با توضیح واضحات میخواهید توهینی پوشیده نثار وی کنید: حتا دانش آموز دبیرستان هم میداند که واحد دولت- ملت دیرینگی چندانی ندارد و برآمده از دگرگونیهای سدهی 18 میلادی و سرمایهداری ملی است. (برای آگاهی بیشتر ن ک مقاله داریوش آشوری در همین رابطه در شمارهی سوم مجلهی مدرسه) اما این که پیش از آن هیچ برداشتی از وطن وجود نداشته و در ایران هم حکومت مرکزی نبوده است را ناشی از ضعف شما در تاریخ میدانم. برای آن که از تلقی قدم در باب وطن آگاه شوی به مقاله نامی شفیعی کدکنی در همین رابطه رجوع کن(تلقی قدما از وطن -محمدرضا شفیعی کدکنی. لازم به ذکر است که این مقاله در اینترنت یافت میشود و اگر اشتباه نکنم در همین کتابناک وجود دارد). ایران اگر در عصر حکومت خلفا و ترکان (ترکان مهاجم آسیای میانه) و ایلخانان حکومت مرکزی واحدی نداشته است و به شیوهی ملوک الطوایفی اداره میشده است در عصر صفوی به بعد تقریبن حکومت واحدی داشته آنگونه که پیش از حملهی اعراب. پر آشکار است که این حکومتها به شیوهی دولت-ملتهای امروزی نبودهاند، نه در ایران و نه در هیچ کجای جهان. اما مولفههایی چند آنها را به رسوم مملکت داری امروز نزدیک میکند. من را کسی تحریک نکرده تا از ایرن دفاع کنم. تناقض گویی هم در جملههای شما مشخص شد. کسی تحریک میشود که سر در آخور اندیشههای قرن بیستمی آتاتورک و ضیاگوکآلپ دارد. کسی تحریک شده است که برای بخشی از ایران تاریخی جداگانه میبافد و بعد برای منبع و سندش پا در گل میماند!
اگر به قول شما ایرانی وجود نداشته است که آذربایجان بخشی از باشد یا جدای آن، پس مرحمت کن بگو که فردوسی و نظامی در این اشعار منظورشان کجای دنیا بوده است؟ مپندار که این شاعران از ایران نام بردهاند و بعد ندانستهان که ایران در سقلاب است یا مغولستان!
چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
همه عالم تن است و ایران دل/ نیست گوینده زین قیاس خجل
- «اوغوزها (ترکمانان) که اجداد ترکان آسیای صغیر و آذربایجان و عراق و ترکمنها را تشکیل می دهند از اقوام ترک هستند و قبل از آنکه اسلام بیاورند در شمال ترکستان زندگی می کردند. اوغوزهای جدید اجداد ترک زبان ترکیه و تراکمنه را تشکیل می دهند و از قرن 13 به بعد، یعنی بعد از مهاجرت به غرب و آمیزش با سایر ترکان (قبچاق، ایغور) و مغولها و اهالی محلی، لهجه های ترکی آناطولی (آناتولی) و آذربایجانی و ترکمنی را به وجود آوردند... از قرن دهم میلادی اوغوزهای ناحیه سیحون اسلام آوردند و از قرن یازدهم به طرف ایران و آسیای صغیر سرازیر شدند... در سال 1035 میلادی قسمتی از اوغوزها به خراسان آمدند و بعد ازجنگ و جدال بالاخره خراسان را از غزنویان گرفتند و دولت سلاجقه را تشکیل دادند.»
پس بنا به اعتراف این نویسنده پان ترک، تا سده یازدهم میلادی ترک ها در ایران نبوده اند (و اگر هم بوده اند جمعیت شان قابل ذکر نبوده است) و لذا امکان ندارد آذربایجان از بدو پیدایش ترک زبان بوده باشد! بلکه ترک ها چندین سده پس از اسلام توانستند به آذربایجان رخنه کنند.
همچنین نگاهی می اندازیم به فرازهايي از کتاب «تاریخ آتورپاتکان» اثر اقرار علي اوف، عضو هيات علمي آکادمي علوم جمهوري آذربايجان در باکو. پروفسور اقرار علياوف از دانشمندان برجسته تـاريخشناسي و زبانشناسي جمهوري آذربايجان است كه تحقیقات فراوانی در گستره شوروي سابق و كشورهايي مانند ايـران و تركيه انجام داده و منزلت علمی وی بر همگان روشن است. ایشان در این باره می نویسد:
- «با وجود آنکه تا حال نشانه اي از زبان ماديان آتورپاتكان دوره هاي باستان به دست نيامده است (ما تنها يك نوشته به زبان ارمني در دوران بعد از قدرت هخامنشينان در «سن کله» نزديك زنجان داريم که شهادت می دهد در آتورپاتكان و کشورهاي همسايه، حتي ارمنيان از آن استفاده مي کرده اند. اما علاوه بر اين، ما می توانيم با تكيه بر پايه هاي استوار، تصديق کنيم که آنچه که زبان ماديان ميانه آتورپاتكان به شمار مي رود بي شك زبان ايرانيست که به طور وسيع، گسترده بود. در اين باره نه تنها به گونه اي نسبتا خوب فرهنگ نامگذاري آذربايجان در آغاز عصر ميانه، که آن را مي توان متعلق به دوره هاي باستاني نيز دانست، گواهي مي دهد هم چنين اسناد ديگر نيز وجود دارد.»
مولفان عرب در برابر ديگر زبانها و لهجه ها که در عصر ميانه در آذربايجان غربي معمول بودند، زبان هاي آذري (azari)، پهلوي (fahlavi)و فارسي (iuqat-i furs) را نام مي برند. درباره اين زبان ابن حوقل، ياقوت بلاذري و مولفان ديگر عرب نیز گزارش داده اند.
در رابطه با تاریخ هم، تاریخ ورود ترکان به ایران و ترک زبان شدن آذربایجان بر همه عالم بجز ترک گرایان متعصب امروز روشن است.
اينها نميتوانند يک سند از زبان ترکي پيش از ايلخانيان از آذربايجان نشانی کنند که مورد تأیید دانشمندان باشد و ناچار ادعاهاي بي پايه ای مطرح ميکنند تا شايد از راه جعل تاريخ و تشويش افکار عمومي، ريشه ايراني آذربايجان را کتمان کنند.
اما در مقابل، می توان نمونه های بی شماری از کتیبه ها و آتشکده ها و... در مناطق مختلف آذربایجان ذکر کرد که همگی نشان دهنده ریشه ایرانی مردم آذربایجان و وجود زبان آذری در این مناطق دارد.
حتي يک سند به زبان ترکي در همه جهان به قدمت کتيبه پهلوي مشکين شهر وجود ندارد (کتیبه ای که بر روی آن به زبان پهلوی نوشته شده است)؛ حتي يک سند بر چرم، کتاب، پوست، کتيبه.. از زبان ترکي آذربايجان پيش از ايلخانيان وجود ندارد.
بدلیل طولانی شدن بحث از ریشه نام های جغرافیایی (شهرها، روستاها، کوهها، رودها،...) می گذریم؛ از سفرنامه ها و بخش وسیعی از کتب تاریخی نیز همین طور.
- مسعودي در التنبيه و الاشراف مينويسد:
فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغيرها وآذربيجان إلى ما يلي بلاد أرمينية وأران والبيلقان إلى دربند وهو الباب والأبواب والري وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهي نيسابور، وهراة ومرو وغير ذلك من بلاد خراسان وسجستان وكرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلك من أرض الأعاجم في هذا الوقت وكل هذه البلاد كانت مملكة واحدة ملكها ملك واحد ولسانها واحد، إلا أنهم كانوا يتباينون في شيء يسير من اللغات وذلك أن اللغة إنما تكون واحدة بأن تكون حروفها التي تكتب واحدة وتأليف حروفها تأليف واحد، وإن اختلفت بعد ذلك في سائر الأشياء الأخر كالفهلوية والدرية والآذرية وغيرها من لغات الفرس.
ترجمه: پارسيان قومي بودند كه قلمروشان ديار جبال بود از ماهات و غيره و آذربايجان تا مجاور ارمنيه و اران و بيلقان تا دربند كه باب و ابواب است و ري و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر كه نيشابور است و هرات و مرو و ديگر ولايتهاي خراسان و سيستان و كرمان و فارس و اهواز با ديگر سرزمين عجمان كه در وقت حاضر به اين ولايتها پيوسته است، همهي اين ولايتها يك مملكت بود، پادشاهاش يكي بود و زباناش يكي بود، فقط در بعضي كلمات تفاوت داشتند، زيرا وقتي حروفي كه زبان را بدان مينويسند يكي باشد، زبان يكي است وگر چه در چيزهاي ديگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوي و دري و آذري و ديگر زبانهاي پارسي.
- كتاب «الفهرست» قديمترين منبعي است كه زبان مردم آذربايجان در آن معرفي شده است. ابن نديم در الفهرست مينويسد:
فأما الفهلوية فمنسوب إلى فهله اسم يقع على خمسة بلدان وهي أصفهان والري وهمدان وماه نهاوند وأذربيجان وأما الدرية فلغة مدن المدائن وبها كان يتكلم من بباب الملك وهي منسوبة إلى حاضرة الباب والغالب عليها من لغة أهل خراسان والمشرق و اللغة أهل بلخ وأما الفارسية فتكلم بها الموابدة والعلماء وأشباههم وهي لغة أهل فارس وأما الخوزية فبها كان يتكلم الملوك والأشراف في الخلوة ومواضع اللعب واللذة ومع الحاشية وأما السريانية فكان يتكلم بها أهل السواد والمكاتبة في نوع من اللغة بالسرياني فارسي
ترجمه: اما فهلوي منسوب است به فهله كه نام نهاده شده است بر پنج شهر: اصفهان و ري و همدان و ماه نهاوند و آذربايجان. و دري لغت شهرهاي مداين است و درباريان پادشاه بدان زبان سخن ميگفتند و منسوب است به مردم دربار و لغت اهل خراسان و مشرق و لغت مردم بلخ بر آن زبان غالب است. اما فارسي كلامي است كه موبدان و علما و مانند ايشان بدان سخن گويند و آن زبان مردم اهل فارس باشد. اما خوزي زباني است كه ملوك و اشراف در خلوت و مواضع لعب و لذت با نديمان و حاشيت خود گفتوگو كنند. اما سرياني آن است كه مردم سواد بدان سخن رانند.
- ياقوت نيز در كتاب خود درباره زبان مردم آذربايجان و تبريز مينويسد آنها را گويشي است كه « آذريه» گفته ميشود و جز خودشان كسي آن را نميفهمند.
- بلاذري نيز در فتوح البدان (تالیف 225ﻫ.ق) در فصل مربوط به «فتح آذربايجان» زبان آذريايجان را «فهلوي» معرفي ميكند.
و دهها منبع تاریخی دیگر که در همه آنها از وجود زبانی بنام زبان آذری یاد شده است. در هیچیک از این منابع تاریخی نمی بینیم که مورخان و نویسندگان از ترک یا زبان ترکی در آذربایجان سخنی گفته باشند. (توجه دارید که ما در حال بحث پیرامون مستندات تاریخی هستیم؟)
اگر هم گروههایی از اقوام ترک بوده اند تعدادشان قابل ذکر نبوده است.
كسروي ابتداي كتاب خود ميگويد كه به دنبال اثبات زباني به نام آذري كه زير شاخه زبان پهلوي و يكي از نيم زبانهاي فارسي است،ميباشد. و مشخصا ابراز ميكند كه از بررسي اسنادي كه به اين هدف او كمكي نكند، سودي حاصل نخواهد شد.واقعا اين مقدمه كسروي در جاي خود بي نظير است و همان ابتدا اغراض و اهداف او را آشكار ميكند.
ایشان معتقدند زبانی تحت عنوان زبان آذری که زیرشاخه ای از زبان پهلوی بوده اصلا وجود خارجی ندارد و همه ساخته و پرداخته ذهن خلاق احمد کسروی بوده است (هرجا اشتباه می کنم بفرمایید خانم zeinabtabriz) و معتقدند:
حضور ترکان در ایران به سده نخست هجری بر می گردد (به استناد تاریخ طبری)
بنا بر سخن طبری اولا نام این زبان و مردمان ترکی و ترک است و آذری لغتی نامربوط دراین مورد است در ثانی حداقل در سال 104 هجری ترکها ساکن این مناطق بوده اند.
در ادامه نام تاریخی آران را به چالش می کشند و مدعی می شوند:
جعل کلمه آران که منطقه ای در داخل آذربایجان است تنها ناشی از فوبیای ذوات عالی پان آریانیست است
(صدالبته تا به حال نام پان ایرانیست را شنیده بودیم، اما پان آریانیست دیگر چه صیغه ای است نمی دانم؟!!)
پیرامون جعل نام آران و چگونگی تبدیل آن به آذربایجان در ادامه به تفصبل سخن خواهم گفت تا ببینیم حقیقت امر چیست.
در پاسخ به دوست مان angil می فرمایند:
در مورد ليست بلندبالايي كه ارائه كرديد مطلبي بگويم. كتابها و مقالاتي كه شما آنرا در اثبات تئوري كسروي به عنوان مدرك شمرديد، خودشان در اثبات ادعاي خود، به كتاب كسروي ارجاع داده اند. بعبارت ديگر، شما براي اثبات يك تئوري به خود اين تئوري استناد ميكنيد. من هم ميدانم كه افراد زيادي بعد از كسروي كتابها و مقالاتي نوشتند كه بتوانند اين كتاب كسروي را (به اصطلاح) جا بياندازند و آن را با ابزار تكرار بتوانند به عنوان حقيقتي غير قابل انكار درآورند. لطفا در مورد خود كتاب كسروي و اسنادي كه به آن ارجاع داده و يا نداده، اگر مطلبي داريد ارائه دهيد.اثري كه خود، به كتاب كسروي استناد كرده هيچ گره اي از مشكلات را نمي گشايد.
دوست گرامی مان جناب angil اشاره بجایی به آثار اندیشمندانی نظیر دکتر مرزآبادی، عباس اقبال آشتیانی، محمد امین ریاحی، صادقی، ... داشتند. من هم نمونه های دیگری از این منابع تاریخی ذکر می کنم که قدمت برخی از آنها به چند سده قبل از تولد احمد کسروی می رسد! (همان طور که همه دوستان بهتر از من می دانند کتاب کسروی در سال 1304 هجری خورشیدی منتشر شد)
بگوييم چون در گذشته اينگونه بوده پس امروز نيز بايد همان باشد.
یا:
بنا به ديدگاه شما، همه ما بايد برويم و شروع كنيم به ياد گرفتن زبان آبا و اجدادي مان
یک تهمت واهی بیش نیست. باز هم خود کسروی در کتابش پاسخ این اتهامات را بخوبی داده است:
«ما در پی آن نیستیم که بگوییم مردم آذربایجان یا مردم ایران تنها از ریشه (ایر) بوده اند و هیچ آمیختگی با دیگران نمی داشته اند. این خود چیز بیهوده ای است و جدایی میانه این ریشه و آن ریشه گزاردن دور از خرد می باشد.»
یا در مقاله ما و همسایگان در هفته نامه پرچم در پاسخ به یکی از نویسندگان روزنامه طنین چاپ ترکیه می نویسد: «این جمله های اخیر دروغ است. من هیچگاه نخواسته ام ترک ها از ایران بیرون روند، هیچگاه نگفته ام در ایران ترک نیست.»
پس هدف، نه انکار وجود ترکان یا زبان ترکی در ایران، بلکه پاسخ مستند به ادعاهای واهی کسانی است که سعی دارند برای مردم آذربایجان فرهنگ و تاریخ و هویت دروغین خلق کنند.
تمام تلاش این جریان بر آن است که به همگان القا کند مردم آذربایجان از آغاز فرهنگ، نژاد و زبانی متفاوت از سایر ایرانیان داشته اند. حال از این مغلطه گویی ها به دنبال چه می گردند الله اعلم! اگر نظری بر اندیشه های این جماعت بیفکنیم به وضوح در می یابیم کسانی که معتقد به عدم تغییر انسانها در طول تاریخ هستند همین افرادند. چون ادعا می کنند آذربایجان از آغاز ترک بوده و در طول چند هزار سال هیچ تغییری هم در زبان یا نژاد آن پدید نیامده است!
مردم امروز آذربايجان متفاوتند با 1000سال پيش. همانگونه كه مردم ايران به طوركلي متفاوتند با قبل از حمله اعراب.
بر منکرش لعنت! کسی هم انکار نمی کند که مردم امروز آذربایجان با 1000 سال پیش متفاوتند. کسی معتقد نیست انسانها در طول تاریخ ثابت و لایتغیر می مانند. اتفاقا اساس شکل گیری این مباحث و نوشتن کتاب هایی از نوع «آذری یا زبان باستان آذربایجان» نیز در جهت اثبات همین اصل بدیهی بوده است.
بهتر است ابتدا نگاهی بیندازیم به چگونگی پیدایش این بحث ها و دلایل نوشتن این کتاب. چرا که دوست گرامی مان zeinabtabriz هم علاقه فراوانی به افشای ماهیت وجودی کسروی و اغراض و اهداف وی نشان می دهند! از زبان کسروی می خوانیم:
«بیست و اند سال پیش یک رشته گفتارها در روزنامه های تهران و قفقاز و استانبول در پیرامون مردم آذربایجان و زبان آنجا نگارش می یافت. در عثمانی در آن زمان دسته اتحاد و ترقی به روی کار آمده و آنان به این می کوشیدند که همه ترکان را در هر کجا که هستند با خود همدست گردانند و توده ترک بسیار بزرگی پدید آورند و در قفقاز نیز پیروی از اندیشه ایشان می نمودند. و چون آذربایجان در جنبش مشروطه خواهی شایستگی بسیار از خود نموده و در همه جا بنام شده بود، نویسندگان قفقاز و استانبول آن را از دیده دور نداشته و از این که زبان ترکی در آنجا روان است دستاویز یافته، گفتارهای پیاپی درباره آذربایجان و خواست خود می نوشتند...
در هجده سال پیش که من به تهران آمدم این گفتگوها بازار گرمی می داشت؛ و چون سخن از آذربایجان و مردم آنجا می رفت و من برخاسته از آذربایجانم، بر آن شدم چگونگی را از راهش جستجو کنم و به نتیجه روشنی برسانم...
این است دفتری به نام آذری یا زبان باستان آذربایجان پدید آوردم که در همان زمان به چاپ رسانیدم و پراکنده گردانیدم که اگرچه نادانانی به زبان درازی برخاستند لیکن دانشمندان از ارجشناسی بازنایستادند.»
کسروی هیچگاه بدنبال کتمان حضور ترکان در ایران یا تغییر زبان و نژاد مردم آذربایجان به شکل آبا و اجدادی شان نبود. هدف وی پاسخ به هذیان گویی کسانی بود که سعی در تحریف تاریخ آذربایجان و نمادسازی و ملیت سازی دروغین داشتند. کسانی که امروز هم شاهد تبلیغات ایران ستیزانه شان هستیم. کسانی که مدعی اند بابک خرمدین ترک زبان بوده (و شاید هم مثل این افراد تجزیه طلب!)، مولوی و ابن سینا و نظامی و... ترک بوده اند و از همه جالب تر زرتشت را هم ترک می دانند! (به زودی باید منتظر کشف یک نسخه اوستای جدید به زبان ترکی هم باشیم. احتمالا به دست توانای استاد چهرقانلی!!!) یک روز مادها را ترک می خوانند و روز دیگر سکاها! روز بعد هم نیای مردم آذربایجان را به سومری ها می رسانند!
اما هدف اینان نه دلسوزی برای مردم آذربایجان و ارج نهادن بر فرهنگ و زبان ایشان (زبان و فرهنگ آذربایجان به اندازه کافی صاحب ارج و ارزش هست که نیازی به اینگونه تحریف ها و دروغ پردازی های سخیف نداشته باشد) بلکه رسیدن به همان آرزوی دیرینه شان، یعنی گسترش مرزهای خود و جدایی آذربایجان از خاک ایران است.
در ابتدا ایشان با پشت سر هم چیدن چند جمله از قسمت های مختلف کتاب کسروی تلاش کردند اینگونه وانمود کند که خود کسروی در نوشته هایش دچار تناقض گویی شده و به اصطلاح متن او دچار شکاف شده است (بدیهی است هر متنی را اینگونه یک سو تأویل کنیم و از قسمت های مختلف آن جملاتی را برگیریم و پشت سر هم بچینیم نه تنها متن دچار شکاف می شود بلکه فحوای کلام نیز دریافت نخواهد شد و حتی ممکن است بی معنی نیز به نظر بیاید). ایشان مدعی شدند از آغاز تمایزی میان آذری ها و ترک ها وجود نداشته و با لحنی طعنه آمیز می گویند:
تو گويي مردم آذربايجان چون اسيدسولفوريك بودند كه جسمي را در خود حل كردند و خود بدون تغيير باقي ماندند. كسروي مجبور است كه براي توجيه گفته هاي خود از يك اسانس مردم آذربايجان صحبت كند كه همواره بدون تغيير باقي مي ماند. همين مشكل را در هم در روايت خود،در مورد ورود تركان به ايران دارد. در حاليكه (ص10) "از نژاد و زبان" صحبت ميكند نه نژاد يا زبان، چراكه ايندو را با يكديگر يكي ميداند، (بايد به خاطر داشته باشيم كه كل بحث كسروي راجع به اثبات تمايز بين آذريها و تركهاست)از ورود تركان به ايران ميگويد. مجددا حضور خود تركان در آذربايجان به حاشيه رانده ميشود و تنها از گسترش زبان آنها حرف ميزند. انگار كه مجددا مردم آذربايجان چيزي هستند بدون تغيير و تنها بالاجبار مجبور شدند كه زبان تركان مهاجم را بپذيرند و در اسرع وقت مجددا به زبان فارسي روي مي آورند.
آنچه از این دیدگاه جناب rockstone بر می آید این است که ایشان تلاش دارند اثبات کنند که ورود ترکان به ایران (اگر ایشان هم مانند جریان های پان ترک معتقد به حضور 7000 ساله ترکان در آذربایجان نباشند و قبول کنند که این بنده های خدا هم بالاخره یک روزی از یک جایی به ایران وارد شده اند و همزاد آدم و حوا نبوده اند!) مصادف است با تغییر نژاد مردم آذربایجان. تو گویی ترکان خُم رنگرزی بوده اند که به محض ورود به ایران با دم مسیحایی خود در ایکی ثانیه مردم آذربایجان را ترک کرده اند! تا جایی که من از سخنان ایشان استنباط کردم، در اینجا بحث ایشان تغییر زبان مردم آذربایجان نیست و تأکید بر نژاد دارند. یعنی معتقدند علاوه بر زبان، نژاد ترکان نیز بر زبان و نژاد مردم آذربایجان غلبه یافته است. اما آنطور که پیداست خود ایشان در ادامه به بی پایه بودن چنین دیدگاهی پی برده و دریافته اند که تجانس و آمیزش اقوام و نژادهای مختلف نیاز به زمانی طولانی دارد و در عرض چند سال پدید نمی آید. لیکن در ادامه نظر خود را معطوف به شرایط کنونی نموده و ادعا می کنند:
گذشته زبان آذربايجان مورد نظر نيست،بلكه زبان امروز است كه مد نظر است.آيا مي توان صرفا به اين خاطر كه مردمي در گذشته چون به زبان ديگري حرف مي زدند،آنان را از حقوق زباني شان محروم كرد؟ مگر انسانها در طول تاريخ ثابت و لا يتغرند كه بگوييم چون در گذشته اينگونه بوده پس امروز نيز بايد همان باشد.
ایشان می فرمایند زبان امروز مدنظر است! اگر زبان امروز مدنظر است پس دیگر به کتاب کسروی چه کار داریم؟!