بهار برایم کاموا بیاور
نویسنده:
مریم حسینیان
امتیاز دهید
"بهار برایم کاموا بیاور" ؛ یک اسم ساده برای اثری ست که ساده نیست . خانم مریم حسینیان راوی خوبی است . زبان را رمزی می کند . اندیشه خیال آمیزش را با همه حواس بشری محک می زند و یک طبیعت بی مرگ خلق می کند . کتاب کامل نیست . بی نقص نیست . یک تجربه است و برای خواندنش همین کافی است .
«بهار برایم کاموا بیاور» عنوان اولین رمان منتشر شده مریم حسینیان است. این رمان دارای فضایی سوررئال است و فضاهای متنوعی دارد، حول محور مشخصی نیست و نمیشود خلاصهای از آن ارائه کرد.
«بهار برایم کاموا بیاور» از نظر نگارش هم متنوع است و مخاطب باید با متن درگیر شود.
کل کار فضای ذهنی یک زن است و کتاب پر است از جزیینگری و یک روند طبیعی را طی نمیکند.
در این رمان جزییاتی که یک فضای زنانه دارد، کنار یک جریان سیال ذهن قرار گرفته است و این برای خود من نیز تازگی دارد.
از متن کتاب:
حالا هر روز دنبالت می گردم لابه لای شاخه های بلند کاج، زیرزمین، توی خانه برفی و حتی پشت صندلی های مینی بوس سرک می کشم. شاید یکی از همین روزها گوشه لباس صورتی ات را ببینم و نفس راحتی بکشم. آن وقت مطمئن می شوم که گنج را یافته ام.
می بینی؟ تا عید هم برف ها آب نمی شوند. سلام این را می داند. برای همین است که هزار شمع هر شب روشن می کند برای اینکه بدون ترق و توروق تا خود صبح بسوزند و من دیگر نترسم. اما من که نمی ترسم. فقط نگرانم کامواهایم تمام شوند. آن وقت چه کار کنم؟ هان؟
بیشتر
«بهار برایم کاموا بیاور» عنوان اولین رمان منتشر شده مریم حسینیان است. این رمان دارای فضایی سوررئال است و فضاهای متنوعی دارد، حول محور مشخصی نیست و نمیشود خلاصهای از آن ارائه کرد.
«بهار برایم کاموا بیاور» از نظر نگارش هم متنوع است و مخاطب باید با متن درگیر شود.
کل کار فضای ذهنی یک زن است و کتاب پر است از جزیینگری و یک روند طبیعی را طی نمیکند.
در این رمان جزییاتی که یک فضای زنانه دارد، کنار یک جریان سیال ذهن قرار گرفته است و این برای خود من نیز تازگی دارد.
از متن کتاب:
حالا هر روز دنبالت می گردم لابه لای شاخه های بلند کاج، زیرزمین، توی خانه برفی و حتی پشت صندلی های مینی بوس سرک می کشم. شاید یکی از همین روزها گوشه لباس صورتی ات را ببینم و نفس راحتی بکشم. آن وقت مطمئن می شوم که گنج را یافته ام.
می بینی؟ تا عید هم برف ها آب نمی شوند. سلام این را می داند. برای همین است که هزار شمع هر شب روشن می کند برای اینکه بدون ترق و توروق تا خود صبح بسوزند و من دیگر نترسم. اما من که نمی ترسم. فقط نگرانم کامواهایم تمام شوند. آن وقت چه کار کنم؟ هان؟
دیدگاههای کتاب الکترونیکی بهار برایم کاموا بیاور