رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
آغوش سرد
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 17 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 17 رای
از متن کتاب:
صبح که از خواب بیدار شدم کسی را در منزل ندیدم به دنبال مادر از اتاق ها به آشپزخانه سرک کشیدم ولی آنجا هم نبود، روی میز آشپزخانه یادداشتی توجهم را جلب کرد که نوشته بود : «من می روم خرید زود برمی گردم سماور روشن است صبحانه ات را بخور»
بی حوصله برای خودم استکانی چای ریختم. روی میز گذاشتم و با عصبانیت پشت میز نشستم، نگاهم به استکان بود. به بخاری که از آن بلند می شد ولی فکرم به شب بود و نمی دانستم موفق می شوم قرار امشب را به هم بزنم یا نه؟
آن قدر در خودم غرق بودم که متوجه سرد شدن چای ام نشدم. بی حوصله تر از آن بودم که دوباره چای بریزم و منتظر بمانم تا آماده خوردن شود. به همین دلیل چای تقریباً سرد را با یک حبه قند خوردم و به اتاقم رفتم. لباس مناسبی پوشیدم و با برداشتن کیفم اتاقم را ترک کردم. زیر یادداشت مادر اضافه کردم :
- «من می روم منزل بیتا»
به خیابان رسیدم. جلو اولین تاکسی را گرفتم و سوار شدم تمام طول راه را فکر می کردم راننده که مردی میان سال بود نوارش را روشن کرد و در حالی که با خواننده آهسته زمزمه می کرد سرش را هم هر از گاهی تکان می داد. پوزخندی زدم و در دلم گفتم :
- «عجب دل خوشی دارد!»
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
cold silence
cold silence
1389/12/05

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آغوش سرد

تعداد دیدگاه‌ها:
5
خوندمش. داستانی بود که از اول می شد حدس زد که چی می شه .
من که خوشم نیومد.به درد بچه های راهنمایی میخورد!
20 صفحه شو بیشتر نتونستم تحمل کنم!(!)(!)
خودم نخوندمش اما تعریفشو از چند تا از دوستام شنیده بودم حالا میخوام بخونمش .امیدوارم خوب باشه
ketabe khubi bud bad nabud vali man ketab behtar az in ham khunde budam
vali be har hal khub bud
mamnun :-(;-(:-)
آغوش سرد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک