کوروش خورشید ایران زمین
امتیاز دهید
✔️ توضیحات پشت جلد:
"کوروش بر سرزمین پهناوری که از سیحون تا دریای مغرب ، و از سویی تا دریای سرخ گسترده شده بود حکومت میکرد ، اما عظمت او در وسعت سرزمینهای زیر فرمان او نبود ، بلکه او را به این علت بزرگ میشمارند که برای نخستین بار در تاریخ جهان عدالت را جایگزین سلوک ظالمانهی پادشاهان و فرمانروایان ستمکار کرده است.
کوروش پس از هر پیروزی اسیران را آزاد میکرد و بعد از فتح بابل به فرمان او هزاران اسیر یهودی را که بخت نصر ، پس از ویران کردن اورشلیم به آنجا آورده بود ، به کشور خود بازگرداند. وحتی در بازسازی اورشلیم و معابدی که بخت نصر ویران کرده بود ، به اسیران آزاد شدهی یهودی داری رساند. یهودیان نیز در کتاب مذهبی خود کوروش را مسیح آزادی بخش خواندند.
واما در این رمان ، نویسنده کمتر به لشکرکشیها و فتوحات پرداخته و بیشتر از زندگی عاطفی و عشقهای کوروش سخن گفته ، و این قضایا را چنان جذاب و دلنشین حکایت کرده است که خواننده با هر نوع سلیقه و طرز تفکری مجذوب آن خواهد شد."
از مقدمهی کتاب:
"گی راشه ، نویسندهی فرانسوی این رمان ، که کوروش را بزرگترین سدار و بزرگوارترین شهریار عالم میخواند ، سالهای عمر خود را با جهانگردی و تحقیق دربارهی تاریخ مصر و یونان گذرانده ، و چندین کتاب معتبر در زمینهی باستانشناسی ، و تاریخ مصر و یونان باستان تالیف کرده است ، و در کتاب کوروش ، تاریخ و افسانه و خیالپردازی را به هم آمیخته ، و اثری زنده و پویا و جذاب به وجود آورده است.
در این رمان راوی داستان که در زمان خشایار شا زندگی می کند ، همراه کاروانی از سارد به شوش میرود ، و هر شب قسمتی از داستان تاریخی کوروش را برای گروهی از کاروانیان حکایت میکند، و شنوندگان را مشتاقانه در انتظار میگذارد که شب بعد دنبالهی داستان را بشنوند. و این طرز داستان سرایی ، داستانهای شب رادیو ایران را به یاد میآورد ، که مترجم این کتاب در ایام جوانی ، ده بیست سالی از نویسندگان آن برنامه بوده است.
نویسندهی این رمان در مقدمهی کتاب خود مینویسد :«بخشی از وقایع داستان را از هرودوت گرفتهام ، که به زمان کوروش نزدیکتر بوده ، و به اکباتان و شوش هم سفر کرده است ، و بخشی دیگر را از گزنفون، که در پایان قرن پنجم پیش از میلاد میزیسته است.»
نویسنده نه تنها آثار هرودوت و گزنفون ، بلکه هر کتاب و نوشتهای را که دربارهی کوروش و اوضاع و احوال آن روزگار نکتهای یا اشارهای داشته ، مطالعه کرده و در داستانپردازی خود در نظر داشته است. صفحات برجای مانده از مجموعهی خاطرات ستهزیاس که پزشک دربار داریوش و خشایارشا بوده ، و بخشهایی از تاریخ عمومی نیکالا ، یونانی ساکن سوریه ، در نیمهی دوم قرن اول میلادی ، و دهها کتاب دیگر که یهودیان و خاورشناسان اروپایی و آمریکایی نوشتهاند ، و غالبا با هم متفاوت و گاهی متضادند ، از منابع تحقیقی او بوده است. و در ضمن از مطالعهی اوستا و ترجمهی ژول مُول از شاهنامهی فردوسی غافل نمانده است..."
بیشتر
"کوروش بر سرزمین پهناوری که از سیحون تا دریای مغرب ، و از سویی تا دریای سرخ گسترده شده بود حکومت میکرد ، اما عظمت او در وسعت سرزمینهای زیر فرمان او نبود ، بلکه او را به این علت بزرگ میشمارند که برای نخستین بار در تاریخ جهان عدالت را جایگزین سلوک ظالمانهی پادشاهان و فرمانروایان ستمکار کرده است.
کوروش پس از هر پیروزی اسیران را آزاد میکرد و بعد از فتح بابل به فرمان او هزاران اسیر یهودی را که بخت نصر ، پس از ویران کردن اورشلیم به آنجا آورده بود ، به کشور خود بازگرداند. وحتی در بازسازی اورشلیم و معابدی که بخت نصر ویران کرده بود ، به اسیران آزاد شدهی یهودی داری رساند. یهودیان نیز در کتاب مذهبی خود کوروش را مسیح آزادی بخش خواندند.
واما در این رمان ، نویسنده کمتر به لشکرکشیها و فتوحات پرداخته و بیشتر از زندگی عاطفی و عشقهای کوروش سخن گفته ، و این قضایا را چنان جذاب و دلنشین حکایت کرده است که خواننده با هر نوع سلیقه و طرز تفکری مجذوب آن خواهد شد."
از مقدمهی کتاب:
"گی راشه ، نویسندهی فرانسوی این رمان ، که کوروش را بزرگترین سدار و بزرگوارترین شهریار عالم میخواند ، سالهای عمر خود را با جهانگردی و تحقیق دربارهی تاریخ مصر و یونان گذرانده ، و چندین کتاب معتبر در زمینهی باستانشناسی ، و تاریخ مصر و یونان باستان تالیف کرده است ، و در کتاب کوروش ، تاریخ و افسانه و خیالپردازی را به هم آمیخته ، و اثری زنده و پویا و جذاب به وجود آورده است.
در این رمان راوی داستان که در زمان خشایار شا زندگی می کند ، همراه کاروانی از سارد به شوش میرود ، و هر شب قسمتی از داستان تاریخی کوروش را برای گروهی از کاروانیان حکایت میکند، و شنوندگان را مشتاقانه در انتظار میگذارد که شب بعد دنبالهی داستان را بشنوند. و این طرز داستان سرایی ، داستانهای شب رادیو ایران را به یاد میآورد ، که مترجم این کتاب در ایام جوانی ، ده بیست سالی از نویسندگان آن برنامه بوده است.
نویسندهی این رمان در مقدمهی کتاب خود مینویسد :«بخشی از وقایع داستان را از هرودوت گرفتهام ، که به زمان کوروش نزدیکتر بوده ، و به اکباتان و شوش هم سفر کرده است ، و بخشی دیگر را از گزنفون، که در پایان قرن پنجم پیش از میلاد میزیسته است.»
نویسنده نه تنها آثار هرودوت و گزنفون ، بلکه هر کتاب و نوشتهای را که دربارهی کوروش و اوضاع و احوال آن روزگار نکتهای یا اشارهای داشته ، مطالعه کرده و در داستانپردازی خود در نظر داشته است. صفحات برجای مانده از مجموعهی خاطرات ستهزیاس که پزشک دربار داریوش و خشایارشا بوده ، و بخشهایی از تاریخ عمومی نیکالا ، یونانی ساکن سوریه ، در نیمهی دوم قرن اول میلادی ، و دهها کتاب دیگر که یهودیان و خاورشناسان اروپایی و آمریکایی نوشتهاند ، و غالبا با هم متفاوت و گاهی متضادند ، از منابع تحقیقی او بوده است. و در ضمن از مطالعهی اوستا و ترجمهی ژول مُول از شاهنامهی فردوسی غافل نمانده است..."
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کوروش خورشید ایران زمین
دوستان عزیز ؛من این کتاب رو خوندم و خواندن آن را به تمام دوستداران ایران زمین و تمام دوستانی که از درسهای تاریخ چراغی برای آینده می افروزند توصیه می کنم .
این کتاب روایتهای متفاوت درباره زندگی کوروش موسس سلسله هخامنشیان را در قالب یک رمان زیبا بیان می کند و با دلیل ؛ روایت درست تر را انتخاب کرده و به ادامه داستان می پردازد .
امید که از خواندن این رمان تاریخی ساده لذت ببرید.
تشکر می کنم از ماهتاب عزیز و سایت دوست داشتنی کتابناک :-)
این اثر برخلاف سایر محصولات آنان ظاهرا اصل است و تاریخ ساخت آن احتمالا به حدود سالهای حكمرانی كوروش كبیر بازمیگردد.
ماجرا از این قرار است كه 2 قطعه استخوان فسیل شده اسب بتازگی در چین شناسایی شده كه از قرار معلوم حاوی رونوشتی خلاصه شده از منشور كوروش است. این اثر در ازاء هر 20 نگاره میخی استوانه كوروش یك نگاره دارد....
به گزارش میراث خبر در ابتدا تصور میشد این استخوانها تقلبی باشند، اما ایروینگ فینكل، از متخصصان خطوط خاور نزدیك باستان در موزه بریتانیا، اعتقاد دارد كه آنها اصل هستند. اگر این استخوانهای به دست آمده اصل باشند، سابقه ارتباط ایران با چین چند قرن عقبتر میرود.كامیار عبدی، باستانشناس ایرانی درباره اهمیت این كشف میگوید: «البته هنوز باید منتظر نظر دیگر زبانشناسان و بررسیهای آزمایشگاهی در مورد اصالت این اثر باشیم، اما اگر اصل باشد این كشف مهم تحولی عظیم را در دیدگاههای ما در زمینه ارتباط بین خاور نزدیك، بویژه سلسله هخامنشی و چین در هزاره اول قبل از میلاد، بویژه در زمان سلسله ژوی شرقی، به دنبال خواهد داشت».تا پیش از این مدرك مستقیمی مبنی بر ارتباط هخامنشیان با چین در دست نبود. با این كشف تاریخ ارتباط بین ایران و چین از دوره سلسله اشكانی در ایران و سلسله هان در چین پیشتر و به زمان سلسله هخامنشی در ایران و سلسله ژوی شرقی در چین باز میگردد.
داستان كشف
این دو قطعه استخوان حكاكی شده در سالهای 1935 و 1940 توسط «خو شن وی» طبیب سنتی چین خریداری شدند. خو فكر میكرد این دو قطعه حاوی اسنادی به خط كهن چینی است. در سال 1966 طی انقلاب فرهنگی چین او این دو استخوان را برای جلوگیری از نابودیشان در خاك دفن كرد.
در سال 1985 خو این دو استخوان را به شهر ممنوعه برد و به موزه كتیبههای چین اهدا كرد، اما بتازگی «وو یوهنگ» متخصص زبانهای خاورنزدیك باستان در موزه شهر ممنوعه تشخیص داد كه نوشته روی فسیل باستانی بخشی از اعلامیه حقوق بشر كوروش و متعلق به ایران است.
تا پیش از تایید اصالت این دو قطعه تصور میشد، لوح كوروش نمونهای منحصر به فرد و تك بوده است. اما طی سال جاری میلادی پیدا شدن دو قطعه گل نبشته در مجموعه موزه بریتانیا كه بخشی از اعلامیه كوروش بزرگ بود این باور را مخدوش كرد و این احتمال را پیش كشید كه شاید چندین نسخه از اعلامیه كوروش وجود داشته است.
در ژوئن امسال با همكاری موزه چین خطوط روی این دو قطعه كپی شده و برای مطالعه به موزه بریتانیا انتقال داده شد. به گفته فینكل نوشته روی این دو قطعه با متن اصلی روی استوانه كوروش كمی تفاوت دارد، اما از لحاظ دستور زبان و آوانگاری درست است. سركشهای سه گوش علائم روی استخوانها با استوانه كوروش متفاوت و بخش بالایی آن شبیه به حرف v است. این نحوه نگارش در بابل رایج نبوده و احتمال تولید این استخوانها در ایران را افزایش میدهد.
فینكل همچنین معتقد است متنی كه كپی كننده روی استخوانها به كار برده همان متن لوح كوروش نیست، اما نسخهای متفاوت و ایرانی از لوح بابلی است كه میتوانسته نسخهای از كتیبهای سنگی، نوشته شده با جوهر روی چرم یا گل نوشته باشد كه در مكانی نامعلوم و به منظوری نامشخص در 2500 سال پیش از روی نسخه اصلی استوانه كوروش كپی شده است.
عبدی در این باره میگوید: «در اینكه منشور كوروش متنی بسیار مهم بوده تردیدی نیست، اما مهمتر از آن اهمیت آن برای اتباع شاهنشاهی هخامنشی است. پس از اینكه اصالت این یافته ها تایید شد از نخستین پرسشهایی كه باید بدان پرداخت این است كه متن منشور كوروش چگونه به چین راه یافته و چرا این متن برای چینیها آنقدر اهمیت داشته كه آن را كپی كنند؟»
بدرود;-)
نبوکد نصر با افتخار و جبروت مى گوید:
«فرمان دادم که صد هزار چشم درآورند و صد هزار قلم پا را بشکنند، با دست خودم چشم فرمانده دشمن را درآوردم، هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوزاندم، خانه را چنان کوفتم که دیگر بانگ زنده اى از آنجا برنخیزد.»
اما فرمان کوروش، فرمان نکوداشت انسانیت است و بال و پر گسترانیدن آن در آسمانى فراخ، نگاهى به مندرجات استوانه کوروش نشان مى دهد که پر بیراه نیست اگر کوروش را نخستین تدوین کننده منشور حقوق بشر انگاریم:
«من به هیچ کس اجازه ندادم که سرزمین سومر و اکد را دچار هراس کند. من نیازمندى هاى بابل و همه پرستشگاه هاى آنان را در نظر گرفتم و در بهبود وضعشان کوشیدم. من یوغ ناپسند مردم بابل را برداشتم، خانه هاى ویران آن ها را آباد کردم. من به بدبختى هاى آن ها پایان بخشیدم. مردوک خداى بزرگ از کردارم خوشنود شد. من همه ساکنان را گرد آوردم و خانه هایشان را به آنان باز پس دادم. من فرمان دادم که همه مردم در پرستش خداى خود آزاد باشند و بى دینان آنها را نیازارند. فرمان دادم که هیچ یک از خانه هاى مردم خراب نشود. فرمان دادم که هیچ کس اهالى شهر را از هستى ساقط نکند.»
درود بر روانش ...
گفته ای.........کوروش لبخندی زد و جواب داد:
- از اینجا می گذشتم صدای زاری شنیدم خواستم بدانم چه مشکلی پیش آمده است
- فرزند اگر می دانستم دیدن تو اینقدر راحت است هرگز التماس و زاری نمی کردم
این مطالب داستانسرایی شده یا گزارشی تاریخی است؟
منبع و ماخذ معتبری که این گفته های کوروش کبیر در آن آمده کدام است؟
لطفا جواب بدهید.
در ادعا یا اظهاراتتان هیچ منبع و ماخذی ذکر نشده.
حق خواننده و مخاطب دانستن منبع و ماخذ معتبر ادعا یا اظهار شماست.
تا دنيا دنياست بر تو مي باليم..
با تشكر شما دوست عزيز
"سختگیری کوروش بزرگ در کارهای دولتی"
خورشید هنوز در پشت کوههای باختر فرو نرفته بود که کورش بزرگ پادشاه ایران دستور داد سپاه در نزدیکی شهر ایلام اردو بزند تا بتواند روز بعد از شهر دیدن کند و با مردم گفتگو کند . همه سرخوش از پیروزی خود بر بابل بودند سپاهیان سر از پا نمی شناختند با شادی مشغول کار شدند و همه چز را آماده کردند آنها خسته بودند و تا هنگام پگاه فرصا داشتند استراحت کنند. کوروش بعد از پایان جنگی سرنوشت ساز از شادی سپاهش شاد بود همه جا را در می نوردید و به چادرها سر می زد تا از حال و روز فرد فرد سربازان ایران خبر داشته باشد همچنان که راه می رفت و به صدای خنده جوانان گوش می داد صدای آه و ناله پیرزنی را شنید که با سرداران سپاهش گرم گفتگو بود کوروش به سرعت گامهایش افزود و به چادر سردار رفت پیرزنی پیر و فرتوت همراه با پسر جوانش روبروی سردارد ایستاده بودند و با او گفتگو می کردند به محض ورود پادشاه همه از جا بلند شدند سردار بعد از ادای احترام رو به پیرزن کرد و گفت:
- بیا ای زن اینقدر زاری و التماس نکن آنکسی را که خواهان دیدارش هستی اینجاست.
پیرزن به چهره کوروش دقیق شد و پرسید:
- شما همیشه به دیدن زیردستانتان می آئید
کوروش لبخندی زد و جواب داد:
- از اینجا می گذشتم صدای زاری شنیدم خواستم بدانم چه مشکلی پیش آمده است
- فرزند اگر می دانستم دیدن تو اینقدر راحت است هرگز التماس و زاری نمی کردم
- مشکل شما چیست؟ درست است که ما نزدیک ایلام هستیم ولی باز از آنجا راه طولانی را باید پیاده طی نمود تا به اردوگاه ما رسید حتماً مشکل بزرگی دارید که تا اینجا آمده اید و به مسئولین شهر مراجعه نکرده اید.
- شاها شما از شهر ما دور هستی نمی دانم با وجود شهریار بزرگی چون شما چگونه این مسئولین مالیاتی جرأت پیدا می کنند مالیاتی بیش از توانمان بگیرند چون به عدالت تو ایمان داشتم و می دانستم حضور در جنگ و دوری از ایران موجب شده کارمندان مالیاتی خراج بیشتری از ما بگیرند با جان و دل به دیدنت آمدم.
کوروش خوب به حرفهای زن گوش داد از او و پسرش در سراپرده خود پذیرایی کرد و از وضعیت شهر پرسید سپس دو سرباز را مأمور کرد تا زن و پسرش را به خانه و کاشانه خود برساند. شاه ایران مشاورین خود را فرا خواند و دستور داد هر چه زودتر در باره وضعیت شهر و شکایت پیرزن تحقیق نمایند معلوم شد یکی از کارمندان مالیاتی هر ساله بیش از آنچه دولت در نظر گرفته از مردم خراج می ستاند . آن شب کورش پادشاه ایران در همان اردوگاه سرپرست خزانه دارای و مالیات و حاکم شهر را از کار برکنار نموده و کس دیگری را به کار گمارد . زیرا ریشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است .کوروش بزرگ بر این عقیده بود که فرمانروا در برکناری کارمند نابکار زمانی را نباید از دست دهد چون سیاهی کار بزهکار در دید مردم خیلی زود دامن او را نیز خواهد گرفت . پس از برکناری مدیر خزانه داری سه نفر از سرپرستان و اشراف کشور نزد کوروش رفتند تا پادشاه ایران را از تصمیمی که گرفته بود باز دارند . کورش هخامنشی نه تنها از رای خود بر نگشت بلکه آن سه تن را هم از کار برکنار نمود و گفت :
- اگر تخم بدکاری از خاک ایران کنده نشود آرامشی نخواهیم داشت.
با تشکر از سایتتون.
من افتخار میکنم که ایرانیم و زمانی کوروش بر ایرن حاکم بود و دیگه کسی مثل اون رو نخواهیم دید.