رسته‌ها
خدا بود و دیگر هیچ نبود
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 73 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 73 رای
این کتاب مجموعه ای از دست نوشته ها و یادداشتهای دکتر مصطفی چمران در زمان اقامت در آمریکا و بازگشتشان به ایران است
«خدا بود و دیگر هیچ نبود» عنوان کتابی است که به کوشش مهدی چمران تهیه شده است که مشتمل بر دستنگاشته هایی است که در جمع آوری آنها زمان نگارش با تاریخ مشخص است.

این کتاب با مقدمه گردآورنده یعنی مهدی چمران آغاز می شود که در آن خلاصه ای از زندگانی شهید مصطفی چمران گنجانده شده است. در قسمت های بعد یادداشت های آمریکا، یعنی یادداشت هایی که در زمان تحصیل در آمریکا داشته است، دیده می شود. اولین نوشته این قسمت در اوایل تابستان 1959 نگاشته شده است که در آن تصمیم شهید بر پرهیز از گناه و تسلیم در برابر خدا مشاهده می شود. در قسمت های بعدی یادداشتهای لبنان درج شده است که بخش اعظم این کتاب را در بر دارد و در انتهای آنها یادداشتهای ایران گرد آمده است. در این قسمت تاریخ ها به صورت هجری شمسی است و تاریخ قسمت های گذشته همگی مطابق با تاریخ میلادی بوده است.
دو دست نوشته نیز به خط خود شهید در انتهای کتاب وجود دارد که اولین دست نوشته با عبارت "خدا بود و دیگر هیچ نبود" آغاز می شود و گردآورنده بر اساس این دست نوشته نام کتاب را انتخاب کرده است و پس از این دو دست نوشته عکس هایی از شهید چمران در حالات نماز، رزم، تحصیل و .. وجود دارد.
در تعدای از یادداشتهای لبنان احیاناً کلمات و لغات نامانوس عربی (نام مناطقی در لبنان و اصطلاحات عربی) وجود دارند که در پاورقی توضیح لازم ارائه شده است.
نوشته های آن شهید بزرگوار بسیار پر شور است و او گاه خداوند را و گاه امام حسین(ع) و ائمه اطهار را و گاه نفس خویش را مخاطب قرار می دهد که همگی حکایت از دل پر درد و روح مشتاق او دارد. در زیر قسمتی از نوشته او را که پس از شب قدر به قلم درآمده می خوانیم:
چه فرخنده شبی بود شب قدر من. شب معراج من به آسمان ها
از طغیان عشق شنیده بودم و قدرت معجزه آسای عشق را می دانستم، اما چیزی که در آن شب مهم بود، این بود که وجود من، روح شده بود و روح من آتشفشان کرده بود. می خواست، همچون نور از زمین خاکی جدا شود و به کهکشان پرواز کند... آن گاه آتش عشق به کمک آمده بود و جسم خاکیم را سوزانده بود و از من فقط دود مانده بود و این دود همراه با روح من به آسمان ها اوج می گرفت...
شب قدر من، شبی که سلول های وجودم، در آتش عشق، تغییر ماهیت داده بود و من چیزی جز عشق گویا نبودم. دل من، کعبه عالم شده بود، می سوخت، نور می داد و وحی الهی بر آن نازل می شد و مقدس ترین پرستش گاه خدا شده بود. امواج خروشان عشق از آن سرچشمه می گرفت و به همه اطراف منتشر می شد. از برخورد احساسات رقیق و لطیف با کوه های غم و صحراهای تنهایی و آتش عشق، طوفان های سهمگین به وجود می آمد که همه وجود مرا تا صحرای عدم به دیار نیستی می کشانید و مرا از زندان هستی آزاد می کرد.
ای کاش می توانستم همه خاطرات الهام بخش این شب قدر را به یاد آورم. افسوس که شیرازه فکر و طغیان احساس و آتشفشان روح من، آن قدر سریع و سوزان پیش می رفت که هیچ چیز قادر به ضبط آن نبود....
نوری بود که در آن شب مقدس، بر قلبم تابید، بر زبانم جاری شد و به صوررت اشک، بر رخسارم چکید. من همه زندگی خود را به یک شب قدر نمی فروشم و به خاطر شب های قدر زنده ام. و تعالای شب قدر عبادت من و کمال من و هدف حیات من است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
81
آپلود شده توسط:
diba j0on
diba j0on
1388/03/03

کتاب‌های مرتبط

هذیان زمستانی
هذیان زمستانی
4.5 امتیاز
از 4 رای
پزشکان نامی پارس
پزشکان نامی پارس
4.7 امتیاز
از 34 رای
شاهین کوهستان
شاهین کوهستان
4.1 امتیاز
از 15 رای
ژان پل سارتر
ژان پل سارتر
4 امتیاز
از 9 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی خدا بود و دیگر هیچ نبود

تعداد دیدگاه‌ها:
19
شهید چمران آزاد مرد بود و الگوی زندگی خود را از مولا علی ع گرفت
روحش شاد
چمران دارای اختلالات شخصیتی بود. بحران هویت داشته. توی یادداشت های روزانش میگه که چقدر با خودش مشکل داشته و درگیر خودش بوده. بعد برا ارامش خودش کارای انقلابی می کرده تا از نروز های روانی(nerous) اون کاسته بشه.
در هر حال از منظر روان شناسی انقلاب، خودندن چمران جالبه، و روشن کننده شخصیت انهاست. خب، روان شناسی انقلاب چیزیه که توی ایران مورد توجه نیست بدلیل...
هنگام وداع ! فرا رسیده است .
شمعی بود از دنیای خود جدا شد و به پهنه هستی عالم , قدم گذاشت . به دام عشق پروانه افتاد , اسیر شد , سوخت و گرفتار شد .
اما از خواب بیدار شد و هر کس به سوی کار خویش رفت . همه رفتند و او را تنها گذاشتند . شمعی دورافتاده .
شمع بودم , اشک شدم , عشق بودم , آب شدم . جمع بودم , روح شدم . قلب بودم , نور شدم . آتش بودم , دود شدم .
برگرفته از همین کتاب
همان خدائی که بود. میداند اوعارفی وارسته و عبد صادق خدابود
شهید چمران پس از شهادت از مال دنیا هیچ نداشت
کتابشو از انسداد بردارید شاکی نمیشه!!:-(
چمــــران ،عارفی وارسته و مجاهدی خستگی ناپذیر بود.
یادش گرامیباد.
چمران:نمونه واقعی یک انسان. روحش شاد.
ممنون از همگی
و خوب به قول بچه ها خدا رحمتش کنه
خدا بود و دیگر هیچ نبود
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک