دزد شیطانی
نویسنده:
دارن شان
امتیاز دهید
کتاب دوم از مجموعه 10 تایی دموناتا :
1. لرد لاس
2. دزد شیطانی
3. فاجعه اسلاتر
4. بک
5. دیو همخون
6. رستاخیز شیطان
7. سایه مرگ
8. جزیره گرگ ها
9. ندای مرموز
10. دلاوران جهنم
کرنل ارباب نورهاست . نورهایی که مرز بین دنیای انسانها و شیاطین را مشخص می کند .
این کتاب درباره پسری است که نورهای زیادی را میبیند خیلیها به این خاطر که او قضیه نورها را فاش کرده او را یک انسان دیوانه میدانند.به همین علت او بسیار تنها شدهاست. تا روزی به طوری اتفاقی نورها را کنار یکدگر میچیند و ناگهان دروازهای به سوی سرزمین دیمونتاها باز میشود و اربابی شیطانی از آن بیرون آمده و پسر را با خود میبرد. پسر که از موضوع تنهاییش خیلی ناراحت بوده با استفاده از استعداد خود در جادوگری یکی از شیاطین را با استفاده از جادوی دگردیسی تغییر میدهد و به یک کودک تبدیل میکند و اسم او را از آرتری به آرت تغییر میدهد.اما صفات او همچنان در او باقی مانده.او باور میکند که آرت برادرش میباشد. تا روزی آن ارباب شیطانی آن موجود دگردیسی شده را توسط موجود شیطانی به نام کاداور به سرزمین دمونتاها بر میگرداند ولی پسرک دست از تلاش بر نمیدارد و به دنبال کسی که فکر میکند برادر کوچکش است پا به دنیای شیاطین میگذارد (دموناتا) در بین راه با جادوگری بسیار قوی به نام برانابوس بر میخورد.برانابوس که از جنگندههای بسیار قوی بود پسرک را بعد از ماجرایی در گروه خود راه میدهد پس از یک جنگ برانابوس به پیمی برد که او می تواند تکههای نوری که پنجرهها (وسیله ای برای عبور و مرور از سرزمینهای مختلف) را می سازد ببیند و سریع تر از هر کس دیگری پنجره بسازد با او عهد می بندد اگر او پنجره ای به سمت کا - گاش (که سلاح افسانه ای است که قادر است دنیا را از بین ببرد؛ چه دموناتا، و چه دنیای انسان ها) باز کند برانابوس به او کمک میکند که برادرش آرت را پیدا کند و او را با خود میبرد. تا بعد از ماجراهایی پسرک که راز برادرش را از یاد برده بود به یاد میآورد و به خانه پیش خانواده اش باز میگردد ولی پس از برگشت به خانه میفهمد که هفت سال از زمانی که خانه را ترک کرده میگذرد در حالی که او فکر میکرده تنها چند هفته از آن روز گذشته کمی بعد متوجه میشود که جز دردسر برای خانواده اش چیزی نیست پس دوباره نزد برانابوس باز میگردد در آن هنگام پی میبرد که خودش قطعهای از کا - گاش بوده است .
بیشتر
1. لرد لاس
2. دزد شیطانی
3. فاجعه اسلاتر
4. بک
5. دیو همخون
6. رستاخیز شیطان
7. سایه مرگ
8. جزیره گرگ ها
9. ندای مرموز
10. دلاوران جهنم
کرنل ارباب نورهاست . نورهایی که مرز بین دنیای انسانها و شیاطین را مشخص می کند .
این کتاب درباره پسری است که نورهای زیادی را میبیند خیلیها به این خاطر که او قضیه نورها را فاش کرده او را یک انسان دیوانه میدانند.به همین علت او بسیار تنها شدهاست. تا روزی به طوری اتفاقی نورها را کنار یکدگر میچیند و ناگهان دروازهای به سوی سرزمین دیمونتاها باز میشود و اربابی شیطانی از آن بیرون آمده و پسر را با خود میبرد. پسر که از موضوع تنهاییش خیلی ناراحت بوده با استفاده از استعداد خود در جادوگری یکی از شیاطین را با استفاده از جادوی دگردیسی تغییر میدهد و به یک کودک تبدیل میکند و اسم او را از آرتری به آرت تغییر میدهد.اما صفات او همچنان در او باقی مانده.او باور میکند که آرت برادرش میباشد. تا روزی آن ارباب شیطانی آن موجود دگردیسی شده را توسط موجود شیطانی به نام کاداور به سرزمین دمونتاها بر میگرداند ولی پسرک دست از تلاش بر نمیدارد و به دنبال کسی که فکر میکند برادر کوچکش است پا به دنیای شیاطین میگذارد (دموناتا) در بین راه با جادوگری بسیار قوی به نام برانابوس بر میخورد.برانابوس که از جنگندههای بسیار قوی بود پسرک را بعد از ماجرایی در گروه خود راه میدهد پس از یک جنگ برانابوس به پیمی برد که او می تواند تکههای نوری که پنجرهها (وسیله ای برای عبور و مرور از سرزمینهای مختلف) را می سازد ببیند و سریع تر از هر کس دیگری پنجره بسازد با او عهد می بندد اگر او پنجره ای به سمت کا - گاش (که سلاح افسانه ای است که قادر است دنیا را از بین ببرد؛ چه دموناتا، و چه دنیای انسان ها) باز کند برانابوس به او کمک میکند که برادرش آرت را پیدا کند و او را با خود میبرد. تا بعد از ماجراهایی پسرک که راز برادرش را از یاد برده بود به یاد میآورد و به خانه پیش خانواده اش باز میگردد ولی پس از برگشت به خانه میفهمد که هفت سال از زمانی که خانه را ترک کرده میگذرد در حالی که او فکر میکرده تنها چند هفته از آن روز گذشته کمی بعد متوجه میشود که جز دردسر برای خانواده اش چیزی نیست پس دوباره نزد برانابوس باز میگردد در آن هنگام پی میبرد که خودش قطعهای از کا - گاش بوده است .
آپلود شده توسط:
amin420
1388/02/03
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دزد شیطانی
حرف های زیادی برای گفتن دارم:
می دونین چیه؟توی این مجموعه این نکته که هر کتاب از زبون یکی از شخصیت هاست باعث می شه که آدم بتونه سرنخ ها رو به هم ربط بده و حقیقت رو کشف کنه...من همین که گفت اسم دادشش آرت هست به فکر آرتری افتادم ولی بقیه رازهای کتابو تا قبل از اینکه یه سرنخ درست و حسابی به کرنل می دادند نمی فهمیدم...ولی خییلی باحال بودها..تصور کنین! درویش گریدی و پانک ها! به قول گروبز در کتاب پنجم(، اشکالی ندارد، من هم به یک عالم دیگر رفته ام...حرفها دیگر دارد خیلی توهمی می شود.)[/quote]
اره کتابش خوبه ولی در مقایسه با بقیه ی جلداش از همه بد تر بود!(!)(!)(!)
من جلد 5و1 رو از همه بیشتر دوست دارم:x:x:x
حرف های زیادی برای گفتن دارم:
می دونین چیه؟توی این مجموعه این نکته که هر کتاب از زبون یکی از شخصیت هاست باعث می شه که آدم بتونه سرنخ ها رو به هم ربط بده و حقیقت رو کشف کنه...من همین که گفت اسم دادشش آرت هست به فکر آرتری افتادم ولی بقیه رازهای کتابو تا قبل از اینکه یه سرنخ درست و حسابی به کرنل می دادند نمی فهمیدم...ولی خییلی باحال بودها..تصور کنین! درویش گریدی و پانک ها! به قول گروبز در کتاب پنجم(، اشکالی ندارد، من هم به یک عالم دیگر رفته ام...حرفها دیگر دارد خیلی توهمی می شود.)
من باگفته ی شما کاملان موافقم ولی گاهی وقط ها موقعیت ایجاب میکنه که سریع واکنش نشون داد مثل خود من....در مورد کتاب جلاد لاغر ...باتشکر و ببخشید که در کار شما دخالت کردم
میشه گفت تقریبا...ولی خوب نوه ی من یکم دل نازکه...میخواد بزنه تو سر یکی از شخصیتای کتاب!!
منم دارم نصیحتش میکنم!
:D
نوه ی عزیزم...تو باید از وجود من استفاده کنی ولی خوب انگار علاقه ای نداری پس بیخی...
باشه؟
یا اگه میخوای ادامه بدی منم پایه ام!
:-|
یعنی...چی بگم دیگه؟؟
ببین یکم مسلط باش...شاید اشکت دراد ولی خوب عزیزم فیلم نیست که فحش رو بکشی به یارو!
بالاخره یکی از شخصیت های کتابه دیگه...
منکه خودم خیییییییلللییییییییی لردلاس رو دوس دارم...با اون همه بدی عاشقشم....
اینا دلیل مناسبی نیست عزیزم...حالا بعدا میفهمی چی میگم!