اندوه ماه
نویسنده:
آرش حجازی
امتیاز دهید
خلاصه داستان:
داستان درباره دکتر جوان و نسبتا موفقی است که با تمام موفقیت هایش باز هم دنبال حقایق گمشده زندگیش می گردد و از همین روی سفری بی آغاز و بی پایان را شروع می کند، سفری به درازای چند هزار سال، سفری به قدمت آرش کمانگیر و آرمانش، آنجا که آرش یرای هدفش روحش را قربانی می کند و از همان زمان در سراسر تاریخ این مرز و بوم زنده است و زندگی می کند و تمام جاده ها را می پیماید، پزشک جوان در انتهای این سفر به آغاز راه بر می گردد و گمشده ها را پیدا می کند و این دور تسلسل آدامه می یابد...
«آیا در گندم زار زندگیم، کسی با من بوده است؟ .. حقیقت این است که امروز براستی تنهایم. منم و گندم زار..»
بیشتر
داستان درباره دکتر جوان و نسبتا موفقی است که با تمام موفقیت هایش باز هم دنبال حقایق گمشده زندگیش می گردد و از همین روی سفری بی آغاز و بی پایان را شروع می کند، سفری به درازای چند هزار سال، سفری به قدمت آرش کمانگیر و آرمانش، آنجا که آرش یرای هدفش روحش را قربانی می کند و از همان زمان در سراسر تاریخ این مرز و بوم زنده است و زندگی می کند و تمام جاده ها را می پیماید، پزشک جوان در انتهای این سفر به آغاز راه بر می گردد و گمشده ها را پیدا می کند و این دور تسلسل آدامه می یابد...
«آیا در گندم زار زندگیم، کسی با من بوده است؟ .. حقیقت این است که امروز براستی تنهایم. منم و گندم زار..»
آپلود شده توسط:
hamid
1386/06/05
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اندوه ماه
قسمت زیبایی از کتاب :
گندم زار زیباست و انسان عجیب! انسان یگانه پرتو آسمان ها و زمین است که به ژرفای تاریکی ها می تازد. اما نور می شکند و تاریکی غلیظ است. اگر نور چنان تیز نباشد که سیاهی را بشکافد، سرانجام توان از دست داده، به آسمان و زمین خود بازمی گردد. گاه نیز چنان تیز است که از تمام سیاهی ها می گذرد و به آسمان و زمینی دیگر می رسد. بزرگ تر یا کوچک تر، زشت تر یت زیباتر، مهم نیست، همه چیز در ماهیت به آنی باز می گردد که کامل است.
انسان از آرامش گریزان و از فرسایش بیزار است، اما به یک سو راه می پوید و خود نمی داند که این هر دو، یگانه اند. گاه یکی را فدای دیگری می کند و در آن دیگری به بلندا می رسد. اما بر فراز بلندی قله است و قله سکون است و سکون آرامش نیست. در پس قله هیچ نیست جز گامگاهی به نشیب... و گاه فرازی دیگر، و این توان فرسودن نیست، که هکان سکون است.
ما همه به سوی سکون در گامیم و از آرامش و فرسایش، از پیدایش باز می مانیم. که آرامش و فرسایش در یک سویند، هر چند در جدال ... آدمی می داند میان این دو، فاصله ای نیست جز یک کلام، و آن کلام است که پرتو هستی انسان را می پردازد و تیزی آن را به تاریکی برش می دهد.
8-)
عجب روزگاری داریم ما !!!!!!!!!!!!!!
:-(